اخبار ویژه

روزنامه اسرائیلی مدعی شد؛ ایران در حال «نقشه‌برداری» برای حمله به یهودیان است مساجد چین و فرصت آشنایی با اسلام در ماه «باچای» «جانی بت اوشانا»؛ شهیدی که پس از 38 سال به وطن بازگشت چگونگی روزه در ادیان توحیدی و مکاتب شرقی وقایع مهمی که در نوروز رخ داده است مهم‌ترین رویدادهای جهان اسلام در سال ۱۴۰۱ سوءبرداشت فرقه بهائیت از آیه پنجم سوره سجده انسان‌محوری و آمال‌پروری در قانون جذب ترویج سکولاریسم و دین‌داری پست‌مدرن در روزنامه فرهیختگان بررسی «مانترا در مدیتیشن» و «ذکر در مراقبه‌ اسلامی» نظرسنجی در سرزمین‌های اشغالی؛ بیش از نیمی از صهیونیست‌ها امیدی به آینده ندارند یهودیان می‌توانند به چهار شهرک کرانه باختری بازگردند پیش بینی پایان سلطه یهودیت توسط هیتلر زندگی و زمانه‌ی یهودیان ایران؛ در گفت‌وگو با هارون یشایایی نماینده سازمان ملل: از ایجاد تنش‌ در ماه رمضان و اعیاد مسیحیان و یهودیان خودداری شود/ تل‌آویو شهرک‌سازی را متوقف کند

0

انجمن حجتیه در خاطرات استاد حمید سبزواری

  • کد خبر : 46893
  • ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۷:۲۸
انجمن حجتیه در خاطرات استاد حمید سبزواری
خاطره ای از حمید سبزواری که شاعر اشعار مختلف حماسی، عرفانی اعم از قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو است، در رابطه با انجمن حجتیه می‌خوانیم

به گزارش پایگاه خبری مفاز، حسین آقاممتحنی مشهور به حمید سبزواری (زادهٔ ۱۳۰۴ در سبزوار، درگذشته ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران) شاعر معاصر ایران بود که به او در سال ۱۳۹۳ نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر اهدا شد و همچنین به پدر شعر انقلاب نیز معروف بود.

در ادامه خاطره ای از حمید سبزواری که شاعر اشعار مختلف حماسی، عرفانی اعم از قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو است، در رابطه با انجمن حجتیه می‌خوانیم.

یک سفری آقای شیخ محمود حلبی که در رأس انجمن بود به سبزوار آمد. یک شب در منزل حاج آقا فخر (یکی از علمای سبزوار) بود. در منزل ایشان من یک شعر در رابطه با امام زمان(عج) خواندم. ایشان خوششان آمد و بسیار تعریف کردند و گفتند: ما فردا می‌خواهیم برویم نیشابور، با ما به نیشابور بیایید.

روز دیگر به نیشابور رفتیم. در نیشابور در خانه مجللی از ما پذیرایی کردند. به نظرم سه اتاق بود پر از جمعیت. من در آنجا شعری خواندم که دقیقاً حمله به دستگاه سلطنت بود. قصیده‌ای بسیار طولانی بود که آن را تا آخر خواندم و نشستم. یک قندان کنارم بود. آقای حلبی اشاره کرد که آقا حمید، آن قندان را اینجا بیاورید. قندان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم. او در گوشم گفت: ما بنا نداریم با این بابا (شاه) در بیفتیم. من واقعا سرد شدم. نشستم و به این فکر افتادم که خیر، این انجمن جای من نیست، من اسلام را منهای سیاست نمی‌توانم بپذیرم.¹

۱. حال اهل درد، مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری، صفحه ۱۲۰.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=46893

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!