به گزارش پایگاه خبری مفاز، اولریش تسوینگلی در روز سال نو در سال ۱۴۸۴ در توگنبرگِ کانتون سنت گالن، در بخش شرقی سوئیس امروزی، دیده به جهان گشود.۵۹ عموی تسوینگلی که ریاست کلیسایی را در قریه مجاور روستای تسوینگلی بر عهده داشت، در تربیت او با پدر و مادرش همکاری کرد و وی را با اومانیسم آشنا ساخت. این نخستین گام آشنایی و رویارویی او با اومانیسم بود. چون تسوینگلی به سن ده سالگی رسید، وی را به یک مدرسه لاتینیزبان در بال فرستادند. در ۱۴ سالگی در برن به کالجی راه یافت که دانشمندی متبحر در ادبیات کهن یونان و روم آن را اداره میکرد.۶۰
او پس از پشتسر گذاشتن دوره آموزشی ابتدایی در برن، وارد دانشگاه وین ( ۱۴۹۸-۱۵۰۲) شد. در آن روزگار، وین یکی از پرشورترین دانشگاههای نزدیک سوئیس بود. این دانشگاه با هدایت اومانیستهای برجستهای چون کنراد سلتیس۶۱ پذیرای اصلاحات اومانیستی شد. تسوینگلی سپس در سالهای ۱۵۰۲-۱۵۰۶ در دانشگاه بال رحل اقامت افکند و در آنجا به تقویت موضع اومانیستی خود پرداخت.۶۲ وی در این سالهای به گروه اومانیستی معروف به «انجمنهای خیریه پیوست».۶۳
تسوینگلی در ۲۲ سالگی، پس از دریافت دانشنامه فوق لیسانس، به مقام کشیشی منصوب شد. او همراه با انجام وظایف کشیشی به تحصیل و مطالعات خود ادامه داد. برای اینکه متن اصلی عهد جدید را بخواند، زبان یونانی را فرا گرفت؛۶۴ با علاقه وافر آثار هومر، پینداروس، ذیمقراطیس، پلوتارک، سیسرون، قیصر، لیویوس، سنکا، پلینی کهین، و تاسیت را مطالعه کرد و بر آثار لوکیانوس، هجانویس شکاک تفسیری نوشت. تسوینگلی با پیکو دلامیراندولا و اراسموس مکاتبه داشت. وی اراسموس را «برجستهترین فیلسوف و عالم الهی» میخواند، و با احترام در سال ۱۵۱۵ میلادی با او دیدار کرد. او هرشب پیش از آنکه سر بر بالین نهد، قطعهای از آثار وی را میخواند.
او همچون اراسموس با تکفیر فیلسوفان و شاعران هواخواه فرهنگ یونان و روم باستان، با ایشان به مبارزه برخاست. میگفت که برایش «پیوستن به سقراط و سنکا، در جهان ابدی، گواراتر از آن است که در مقدرات پاپها شریک شود».۶۵ ازاینرو اراسموس تأثیر عمیقی بر او داشته است.۶۶ برای نمونه شعر اراسموس با عنوان «سوگواری عیسی برای انسان» که در آن عیسی(ع) اعلام میکند که حامل نجات است و تنها تسلادهنده است، تسوینگلی را واداشت که اعتقاداتش را درباره شفاعت اولیا و بزرگان دین و میانجیگری آنها کنار گذارد.۶۷
بر اساس آنچه بیان شد به دست میآید که رشد عقلانی تسوینگلی بر اساس دانش و نظم و تربیت اومانیستی صورت گرفته است۶۸ و او مدیون آن تعلیمات است؛ تعلیماتی که او را آماده کرد تا با بزرگان اصلاح در سوئیس و جنوب آلمان و انگلیس ارتباط بر قرار کند.۶۹
اصلاحات تسوینگلی همگام با اومانیستها
از وقتی تسوینگلی به این نتیجه رسید که کلیسا نیازمند اصلاح است (سال ۱۵۱۶)، معتقد بود که این اصلاحات باید در چارچوبی باشد که اومانیستهای معتقد به کتاب مقدس، مانند اراسموس، پیشنهاد میکنند. او نسخه اراسموس از کتاب عهد جدید به زبان یونانی را خرید و همه نامههای پولس را به زبان اصلی حفظ کرد۷۰ و به مطالعه آثار نویسندگان دوره آبا به زبان یونانی و لاتین پرداخت.۷۱
تأثیر و نفوذ اراسموس بر تسوینگلی را میتوان در این موارد خلاصه کرد:
۱٫ دین باید موضوعی معنوی و درونی تلقی شود. مسائل بیرونی را نمیتوان دارای اهمیت حیاتی دانست؛ بنابراین هدف اصلی دین این است که رشته ای از رفتارها و بینشهای درونی هماند تواضع و اطاعت مشتاقانه و اختیاری از خداوند را به مؤمنان القا کند؛
۲٫ تجدید حیات و اصلاح اخلاقی و معنوی دارای اهمیت فراوانی است. به عقیده بسیاری از محققان، اصلاً نهضت اصلاح دینی سوئیس در آغاز نهضت اصلاح اخلاقی بوده و بر ضرورت تجدید حیات فرد و جامعه، هر دو، تأکید میورزیده است؛
۳٫ ارتباط عیسی مسیح با مسیحیت در اصل بدان جهت است که او الگوی اخلاق بود. اراسموس اندیشه ایمان مسیحی را چنین معرفی میکرد: «اقتدا به مسیح» تسوینگلی نیز نظر او را پذیرفت؛
۴٫ بعضی از آبای اولیه کلیسا، شاخصتر از دیگران و دارای اهمیتی ویژهاند. اراسموس و تسوینگلی هر دو برای جروم و اوریگن ارزش خاصی قایل بودند؛ هرچند تسوینگلی پس از آن به اهمیت آگوستین پی برد؛
۵٫ توجه اصلی نهضت اصلاح دینی به زندگی و امور اخلاقی کلیسا بود، نه تعالیم و آموزههای آن. اراسموس در فلسفه مسیح به همین قانون زندگی میپردازد. تسوینگلی نیز در آغاز کارش، اصلاح امور را به آموزههای کلیسا تسری نمیداد. ازاینرو اقدامات اصلاحی اولیه او بیشتر متوجه آیینها و اعمال کلیسای زوریخ بود؛ مانند اینکه آیینهای مذهبی چگونه ترتیب داده شوند یا کلیسا چگونه تزیین شود.۷۲
تصمیم تسوینگلی در اطاعت از کتاب مقدس، به بازنگری او در مقررات و آیینهایی انجامید که از کتاب مقدس نشئت نمیگرفتند؛ اموری چون روزههایی که کلیسا توصیه میکرد یا موسیقی که در مراسم کلیسایی به کار میرفت و نیز تمثالها و نقاشیهایی که در کلیسا از بزرگان و اولیای دین وجود داشت. همه این امور آماج نقد و حمله تسوینگلی بودند.۷۳ اولریش با زهد، رهبانیت و تجرد کشیشان مخالف بود.۷۴ این امر برآمده از همان نگاه مثبتی است که همه اومانیستها به جهان داشتند و از رهبانیت و زهد بیزار بودند. در ۱۱ اکتبر سال ۱۵۳۱ میلادی جنگ میان کانتونهای پروتستان و کاتولیکمذهبان سوئیس درگرفت. قوای زوریخ به هزیمت افتاد و تسوینگلی در میدان جنگ به قتل رسید.۷۵
تسوینگلی در سال ۱۵۱۹ میلادی در زوریخ برنامه اصلاحی خود را آغاز کرد که در اصل برنامهای اومانیستی بود. او از کتاب مقدس به شیوه اراسموس و اومانیستها استفاده میکرد؛ چنانکه شیوه وعظ و خطابه او نیز چنین بود. برای نمونه او در موعظهها و سخنرانیهایش از انجیل متی بهره میجست و بر اساس آن مواعظ و مطالبی را بیان میکرد؛ البته نه بدین صورت که تنها بخشهایی از آن را برگزیند و آنها را بیان و تفسیر کند، بلکه از اول انجیل متی آغاز میکرد و در تبیین و تفسیر، کل متن را در نظر میگرفت و بر اساس آن مجموع، مطالبی را توضیح میداد.۷۶ اینگونه فهمیدن متن، روش اومانیستها بود که تأکید میورزیدند نمیتوان یک متن را جدا از بخشهای دیگر همان متن و حوادث پیرامونی آن فهمید. اراسموس کل عهد جدید و عهد قدیم را چنین فهم میکرد.
تسوینگلی اصلاحات را روندی تربیتی میدانست و ازاینرو بازتاباننده آرای اراسموس و انجمنهای اومانیستی سوئیس بود.۷۷ از دیگر نشانههای تأثیر اومانیسم بر اندیشههای تسوینگلی را میتوان در مسئله حضور واقعی مسیح در عشای ربانی مشاهده کرد. تسوینگلی معتقد به حضور واقعی مسیح در عشای ربانی و یا تبدیل واقعی نان و شراب به گوشت و خون مسیح نبود، بلکه آنها را تداعیکننده رخداد اساسی ایمان مسیحی میدانست. تسوینگلی در این اندیشه از کورنلیوس هوئن۷۸ متأثر بود که او نیز این اندیشه را از وسل گنسفرت۷۹ (۱۴۰۲-۱۴۸۹) اومانیسم معروف با کمی تعدیلات و تغییرات پذیرفته بود.۸۰
یکی دیگر از نشانههای تأثیرپذیری تسوینگلی از اومانیسم در مسئله تعمید کودکان است. تسوینگلی بهپیروی از اراسموس در پذیرش مفهوم گناه اولیه با مشکلاتی روبهرو بود و به این دیدگاه تمایل داشت که کودکان به هیچ گناه اولی و ذاتیای که نیازمند آمرزش باشد، آلوده نیستند. ازاینرو تعمید کودکان، امر بیهودهای است، مگر آنکه این آیین را بتوان از جنبه نظری توجیه کرد. البته تسوینگلی سرانجام تعمید کودکان را میپذیرد، ولی نه بهمنزله مراسمی برای پاک شدن از گناه اولیه، بلکه به مثابه معادل مسیحی ختنه کردن، که در سنت یهودیان مطرح بود. ختنه در سنت یهودی نشاندهنده تعلق و عضویت فرد به جامعهای است که با خدا پیمان بسته است. در نظر تسوینگلی غسل تعمید کودکان مسیحی، نشان از تعلق شخص به کلیسای مسیحی است.۸۱
اولریش در جوانی انسانگرا بود و عقیده داشت که انسان از لحاظ اخلاقی اساساً میتواند با آموزش پیشرفت کند.۸۲ گفتنی است که تسوینگلی در ادامه اصلاحاتش از اومانیسم رویگردان شد. او به این نتیجه رسید که برای موفقیت اصلاح دینی، شیوه تربیتی اومانیستی، ابزاری ناقص و ناتوان برای حل ریشهای این معضل است.۸۳ مشیت الهی است که سرنوشت بشر را بهطور عام و سرنوشت نهضت اصلاح دینی را بهطور خاص تعیین میکند. این دور شدن او از اومانیسم، به معنای این است که او از آموزههای اومانیستی فاصله میگیرد و نه به این معنا که از روشهای اومانیستی دست کشیده باشد؛ بلکه او تا آخر عمرش از روشهای اومانیستی استفاده میکرد و به این معنا کاملاً اومانیست باقی ماند.۸۴
در حقیقت باید گفت که تصویر یک اومانیست در قرن شانزدهم با تصویر اومانیستی در قرن حاضر تفاوت دارد. در قرن شانزدهم هیچ شبههای در اومانسیت بودن انسانی که به فلسفه تقدیرگرایانه اعتقاد داشته ولی از شیوههای اومانیستی بهره میبرده، نبوده است؛ برخلاف آنچه در زمان ما جریان دارد. بدینصورت هیچ شکی در اومانیست بودن تسوینگلی در آن روزگار نبوده است. با توجه به مطالب مزبور بهدست میآید که تسوینگلی نیز کاملاً متأثر از اومانیستها بوده است.
پی نوشت:
۶۰. ویل دورانت، تاریخ تمدن( اصلاح دینی)، ترجمه محمود مصاحب، ج۶، ص ۴۸۰٫
۶۱. Conrad Celtis.
۶۲. آلیستر مک گراث، مقدمهای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص ۲۰۳ و اشپیل فوگل، همان، ج ۱، ص ۵۹۳ و ویل دورانت، همان ،پیشین، ج۶، ص ۴۸۰٫
۶۳. Alister E. McGrath, Op.Cit, p.59.
۶۴. A. G Dickens, The Age of Humanism and Reformation, p. 153.
۶۵.ویل دورانت، همان، ج۶، ص ۴۸۰ و Roland H Bainton, Op.Cit, p.39.
۶۶. Timothy George, Theology of the Reformers, p. 112.
۶۷. Ibid.
۶۸. Ibid.
۶۹. G. R. Elton, Renaissance and Reformation (1300- 1648), p.200.
۷۰. Roland H Bainton, Op.Cit, p 39 & Timothy George, Op.Cit, p 112.
۷۱. آلیستر مک گراث، مقدمهای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص ۲۰۴٫
۷۲. Alister E. McGrath, Op.Cit, p.60.
۷۳. Roland H Bainton, Op.Cit, p. 40
۷۴. اشپیل فوگل، همان، ج ۱، ص ۵۹۴٫
۷۵. آلیستر مک گراث، مقدمهای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص ۲۰۵ و اشپیل فوگل، همان، ج ۱، ص ۵۹۵ و ویل دورانت، همان، ج۶، ص ۴۹۰٫
۷۶. Roland H Bainton, Op.Cit, p.39-40 & Timothy George, Op.Cit, p 113.
۷۷. Alister E McGrath, Op.Cit, p. 122.
۷۸. Cornelius Hoen.
۷۹. Wessel Gansfort.
۸۰. Alister E McGrath, Op.Cit, p 173.
۸۱. Ibid, p 177.
۸۲. هنری لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ج۲، ص ۸۴۵٫
۸۳. Alister E. McGrath, Op.Cit, p 123.
۸۴. Ibid, p 122.
نویسنده: سیدعلی حسنی