به گزارش پایگاه خبری مفاز، از ویژگیهای آثار کوئیلو بیاعتنایی به عقل، اندیشه و خردورزی است. توجه و تأکید کوئلیو در داستانهایش همواره بر عشق، شهود و قلب آدمی است. او حتی از عشق به عنوان عطیه برتر، یاد میکند و عقیده دارد این قلب انسان است که راهنمای مناسبی بوده و باید به فرمان آن گوش سپرد. در واقع، عقل، تفکر و استدلال در اندیشهی کوئیلو در برابر عشق، اعتبار و جایگاهی ندارد، زیرا وی عشق را فراتر از هر چیزی حتی عقل میداند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۷۰)
در نظر کوئلیو، نیازی به عقل سنجشگر نیست زیرا عشق، هرگز خطا نمیکند و زندگی تا زمانی به خطا نمیرود که عشق باشد(کوئلیو، ،۱۳۸۷، ص ۹۹) کوئلیو اعتقاد دارد قلب همه چیز را میداند، پس باید به ندای قلبمان گوش دهیم و از فرمانی که او میدهد، پیروی کنیم(کوئلیو، ۱۳۸۶، ص۱۲۴). وی حتی از این هم فراتر میرود و ابراز میدارد که در زندگی لحظاتی وجود دارد که باید کورکورانه به حس اشراق خودمان اعتماد کنیم(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۱۷) چراکه اشراق، الفبای خداوند است(کوئلیو، ۱۳۸۳، ص۶۰). بنابراین، انسانها با همین حس اشراق میتوانند راه خود را بیابند و نیازی به عقل و راهنمایی آن ندارند.
در رمان های کوئلیو اساساً عقل، جایگاهی ندارد و تمامی نقشهای خود را به عشق تفویض کرده است، اما این مسأله در همین حد، متوقف نمیگردد و او در بسیاری از مواقع صریح و آشکار به عقل و تفکر منطقی، حملهور میشود؛ چنانکه در داستان شیطان و دوشیزه پریم عنوان میکند شیطان در قسمت راست مغز، سکنی دارد، درست همانجا که منطق و استدلال را رهبری میکند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۰۵). و این طرز تفکر کوئلیو به حوزهی ایمان هم کشیده شده و از نظر او ایمان هم رابطهای با خرد و منطق ندارد. کوئلیو معتقد است ایمان را به هیچ صورتی نمیتوان تفسیر کرد. ایمان چون شبی تاریک است که فقط میتوان آن را پذیرفت یا نپذیرفت(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۶۴).
هرچند کوئلیو، ملاک و میزان همه چیز را عشق میداند و زندگی را تا زمانی که عشق در آن حضور داشته باشد، مصون از خطا میداند، اما او خود به این سخن، چندان پایبند نمانده و در داستان زهیر، اعتراف میکند که عشقش نسبت به زن اول، دوم و سومش به خطا رفته بوده و آنها نیمهی گمشده وی نبودهاند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۶). همچنین با وجود اینکه کوئلیو، قلب انسان را میدان نبرد فرشتگان و شیاطین میداند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۹۱)، اما در عین حال، هیچ ملاکی برای ارزیابی ندای قلب و اشراق به خوانندگان خود، ارائه نمیدهد و تنها بیان میدارد که به حس اشراق خود، اطمینان کنند و از فرمانی که قلبشان میدهد پیروی کنند.
در سنت معنوی و عرفانی اسلام، عقل به عنوان موهبت و عطیهای الهی، معرفی میشود و جایگاهی والاتر و ارزشمندتر از سایر عطایایی که به انسان هبه شده دارد چنانکه امام باقر% میفرمایند: چون خدا عقل را آفرید، فرمود: «به عزت و جلالم مخلوقی بهتر از تو نیافریدم»(کلینی، ۱۳۶۳، ص ۲۷، ۳۰ و ۳۱). در واقع در اندیشهی اسلامی، عقل، ملاک و معیارِ سنجش بسیاری از امور، حتی عبادت و ایمان است. عرفای اسلامی نیز هیچگاه مطلق اشراق و واردات قلبی را سالم و قابل اعتماد ندانسته و ازاینرو به سالکان طریق، هشدار دادهاند که خواطر و واردات قلبی، دو دستهاند: صحیح و رحمانی، فاسد و شیطانی و به آنان گوشزد کردهاند که مکاشفات و القائات خود را با ملاکهایی از قبیل کتاب و سنت بسنجند و برای تشخیص مکاشفات درست از نادرست و القائات رحمانی از شیطانی، نخست متن کشف را به کتاب الهی، شریعت اسلامی و حقیقت خاتم، عرضه کنند، سپس هرآنچه از کشف و شهود با این موازین هماهنگ و همراه بود، معتبر بدانند و سایر القائات را شیطانی و فاسد بشناسند(سیدحیدر آملی، ۱۳۶۸، ص۴۵۵-۴۵۸٫ ابنترکه، ۱۳۸۰، ص۲۶۸-۲۷۲). البته علاوه بر اینها، ملاکهای دیگری هم وجود دارد که میتوان از آنها برای ارزیابی مکاشفات، بهره برد.