به گزارش پایگاه خبری مفاز، عرفان های کاذب دارای مؤلفه هایی است که در تمام آنها مشترک است. شناخت این ویژگی ها و خصوصیات در شناخت عرفان های کاذب بسیار کارگر است. ما در این بخش از نوشتار مبانی کلی را از دیدگاه این مکاتب بررسی می کنیم…
مبدأشناسی دروغین
آنچه در غالب عرفان های کاذب و نوظهور دیده می شود انکار خداست. این امر یا به صورت انکار وجود خدا و به شکل نادیده گرفتن اعتقاد به خدا یا حتی تفاسیر غلط از خدا، دیده میشود. برای نمونه به برخی از این مکاتب اشاره میکنیم:
خدا در عرفان اوشو وجود خارجی ندارد، بلکه به فعلیت رسیدن تواناییها و استعدادهای خود شخص است، اوشو بیان میدارد که: «روح، خود خداوند است»
«مردم به نزد من میآیند و میگویند ما آرزوی جست وجوی خداوند را داریم. من به آنها میگویم دراین باره با من صحبت نکنید. این مقوله را به بحث نکشید، هرگونه صحبتی درباره جست وجوی خدا بیفایده است. هیچ معنا و مفهومی در آنچه میگویند نیست.»
«کلمه خدا فقط یک بهانه است. ابزاری است برای ابراز احساسات ما به کل. درواقع کل هستی خداست. کل، الهی است و وقتی شما لبریز احساس الوهیت شوید، با کل هستی یکی خواهید شد. راه حل مشکل شما رسیدن به آن وحدت است … هرگاه انسان به نقطهای برسد که خودش را صددرصد خارج از ذهن ببیند، آن وقت انسان خدا شده است.»
«… خدای من حتی یک شخص نیست، بلکه یک حضور است. … خدای من چیزی عینی، آنجا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، اینجا.»
عرفان اِکَنکار نیز هدف اصلی تمرین های معنوی خود را خداشناسی میداند اما خدای مورد نظر اکنکار با خدای ادیان الهی متفاوت است. اینان بعضاً پافشاری میکنند که خدایی که ادیان الهی و حتی برخی از ادیان هندی مبلغ آن هستند، در اصل وجود ندارد. پال توئیچل از زبان ربازار تارز، رهبر معنوی خود، میگوید خدایی که ادیان به اصطلاح الهی مطرح میکنند وجود خارجی ندارد. ساخته خود آنان است.
راهشناسی کاذب
ادیان آسمانی راه رسیدن به حقیقت و خداوند متعال را در وحی و شریعت معرفی میکنند؛ اما آنچه در عرفان های کاذب مشاهده می شود، وحیستیزی و شریعتگریزی است. اینان برای رسیدن به مقاصد غیرالهی خود دین وحیانی را به گونه ای بشری معنا می کنند و برای تجویز لاابالیگری، خود را از دامن شریعت میرهانند. برای این منظور به نمونههایی از این قبیل اشاره میکنیم:
دین در عرفان های دروغین: دالایی لاما میگوید: «در این جهان آدمهای مختلفی هستند و باورهای مختلفی دارند. پنج میلیارد انسان روی کره خاکی زندگی میکنند و من معتقدم ما به پنج میلیارد دین مختلف نیاز داریم، زیرا در برداشتها و تفکرات انسانها تنوع بسیار گستردهای وجود دارد. به اعتقاد من هر انسانی باید از یک مسیر معنوی عبور کند که برای او و در نسبت با باورهایش، بهترین باشد. … من فکر میکنم که اگر ما تنها یک دین داشتیم، طولی نمیکشید که آن دین گرهی از کار فرو بسته بشر نمیگشود. اگر یک رستوران داشتیم و آن رستوران تنها یک نوع غذا داشت- هر روز، یک نوع غذا- پس از مدتی، چند مشتری میداشت؟ انسانها به وجود تنوع در غذای خود نیاز دارند؛ چراکه سلائق مختلفی دارند. کار ادیان هم تغذیه معنوی بشر است و به گمان من همه ما متوجه هستیم که تنوع ادیان به نفع ماست» .
سای بابا نیز به صراحت اعلام می دارد که « همه مذاهب تنها به یک خدا تعلق دارند و به سوی یک مقصد رهنمونتان می سازند، ادیان در اصل هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند» .
اگر اندکی در عرفان های نوظهور تتبع شود، خصیصه کثرتگرایی دینی به وضوح در تمام این مکاتب مشترک خواهد بود و ما به دلیل اختصار از یادآوری شواهد از دیگر مکاتب صرف نظر میکنیم.
شریعتستیزی و فقهگریزی: در میان عرفان های دروغین نمونههای بسیاری از شریعت گریزی صوفیان وجود دارد که به یادآوری چند نمونه اکتفا میکنیم:
بِکتاشیه: خواندن دعای « نادعلی» و دم گرفتن و نواختن نی و امثال آن را به جای نماز، روزه و سایر وظایف شرعی تلقی میکنند در احوالات مولوی نیز چنین نقل شده است که در حال گوش دادن به نوای رَباب بود که کسی به او تذکر داد که وقت نماز عصر فرا رسیده است. اما او در پاسخ وی گفت: «نی نی آن نمازِ دیگر، این نماز دیگر. هر دو داعیان حقّند. یکی ظاهر را به خدمت میخواهد و این دیگر باطن را به محبّت و معرفتِ حق دعوت مینماید ».
ابوسعید ابوالخیر (۳۷۵-۴۴۰ق) حاضر نشد برای نماز دست از سماع صوفیانه بکشد و همانطور که در حال رقص بود، میگفت: «ما در نمازیم »!
و همچنین است اوشو، اکنکار، پائلو کوئیلو و.. که هرچند خود مبلغ شریعت خاصی هستند؛ اما به پیکار با شریعت ادیان قد علم کردهاند، برای نمونه به نوشتههای کوئیلو اشاره میکنیم که با هنرمندی سعی بر بی ارزش جلوه دادن دستورات دینی میکند:
«..آدم میتواند بودا، الله یا خدای مسیح را پرستش کند، فرقی نمیکند… برای من مذهب یعنی این و نه مجموعهای از قرادادها و دستوراتی که به دیگران تحمیل شود ».
« داشتن یک زندگی روحانی مستلزم ورود به یک صومعه نیست، مستلزم روزهداری، ریاضت و پاکدامنی هم نیست، فقط کافی است به خدا ایمان داشته باشی، از آن به بعد هرکس به راه خدا تبدیل می شود و می تواند مرکب معجزات خدا باشد» .
بر همین اساس اوشو «گناه» را ساخته و پرداخته روحانیان به منظور تسلط بر تودهها میداند و میگوید: «گناه از قدیمیترین ترفندها برای سلطه بر مردم است. آنها در تو احساس گناه ایجاد میکنند. آنها ایدههایی بس احمقانه به خوردت میدهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به وجود میآید و همین که گناه به وجود آمد، تو به دام افتادهای. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان تثبیت شده (بنیادگرا) است.»
فرجامشناسی عرفان های دروغین
وجه مشترک تمام ادیان نوظهور و دروغین – به استثنای صوفیه- انکار معاد و خلاصه کردن حیات در زندگی دنیوی است. اینان از سویی جهان آخرت را انکار میکنند و از دیگر سوی؛ رسیدن به شادی و لذت دنیایی را جایگزین آن میکنند.
انکار معاد و طرح مسأله تناسخ:در غالب عرفانهای نوظهور تناسخ جایگزین معاد و زندگی پس از مرگ میشود. شاید بتوان ادعا کرد این عقیده سوغات آیینهای هندو است. از آموزههای اساسی که در پیدایش عقیده تناسخ، تأثیر مستقیم دارد، اعتقاد به کارما است. بر اساس نظریه کارما هر عملی در همین دنیا دارای عکسالعمل میباشد و چون این نظریه با یک اشکال مهم روبرو است که عمر انسان محدود است و قابلیت محقق شدن تمام عکسالعملها را ندارد، از این رو اعتقاد به تناسخ به وجود آمد تا انسان در زندگیهای بعدی خویش، نتایج اعمال پیشین خود را ببیند.
اعتقاد به کارما و تناسخ که برگرفته از آیین هندو است در عرفان های نوظهور فراوان دیده میشود که به چند نمونه اشاره میکنیم:
به عقیده آیین اکنکار، کارما یک قانون علمی و عقلی است. تعبیری دیگر از قانون علیت است. در اکنکار، برخلاف آیینهای هندی، تناسخ را یک تنبیه نمیدانند، بلکه هدف آن را آموزش عشق و ارتقاء معنوی میپندارند. به این صورت که اگر کسی در یک کالبد جسمانی خود، مرتکب خطایی شده باشد و آزادیهای انسانی خود را محدود کرده باشد، او فرصت تجدید نظر در رفتار خود را بار دیگر و بارهای دیگر نیز دارد. او میتواند در بازگشت مجدد خود، با توصل به ماهانتا و پیروی از دستورالعمل های اکنکار، به بازسازی روح خود بپردازد.
«اگر ما در زندگیهای گذشته مورد آزار قرار گرفته و ترس را تجربه کرده باشیم، احتمالاً هنوز این عواطف را در حافظه روانی خود حفظ کردهایم و شاید به همین دلیل در زندگی کنونی از احساس ترس و تنش در عذابیم ».
اوشو نیز از مدافعان جدی تناسخ است. او برای اثبات تناسخ به تجربه شخصی خود متمسک میشود. وی میگوید «من مراقبه کردهام. من به نقطهای رسیدهام که از آنجا میتوانم زندگیهای قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است. این تجربه من است این به میراث هندوان، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد. من بر اساس اختیار خود سخن میگویم ».
و همینطور دیگر مکاتب که به دلیل اختصار از یادآوری آنها خودداری میکنیم.
لذت و شادمانگی غایت معنویت:از سوی دیگر، بسیاری از عرفان های نوپدید شادمانگی را هدف غایی معرفی میکنند. اینان رسیدن به «شادی و آرامش و امید» را هدف اصلی خود بیان میدارند. البته طرح این مسأله، جدید نیست و در مکاتب سنتی نیز سابقه داشته که میتوان به لذتگرایان و کلبیان و اپیکوریان اشاره کرد.
دالایی لاما: «من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جستوجوی خوشبختی است. این امری بدیهی است. اینکه معتقد به دین باشیم یا نباشیم و اینکه پیرو کدام مذهب هستیم، تفاوت زیادی نمیکند؛ همه ما در زندگی خود به دنبال چیزی مطلوب میگردیم. به همین دلیل، به نظر من حرکت زندگی رو به سوی خوشبختی و شادمانگی است» .
سایبابا، بیان میکند که «مأموریت من اعطای شوق و شادی به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. مأموریت من پراکندن شادمانی است از این جهت همیشه آمادهام میان شما بیایم… تنها آرزوی من شادمانی شماست. شادی شما شادی من است شادمانی جدا از شما ندارم. قدرت من غیرقابل اندازهگیری است تولد من غیرقابل توضیح و غیر قابل درک و پیمایش است» .
مکتب اوشو نیز تنها راه خداشناسی و دینشناسی را عشق مجازی معرفی میکند. وی سکس را امری مقدس و مهمترین نیروی زندگی دانسته و همگان را از نکوهش سکس بر حذر داشته و معتقد است که همه دگرگونیهای زندگی از طریق این نیرو رخ میدهد. سکس را مقدمه عبادت میداند. البته نه هر سکسی را؛ بلکه سکسی که از روی شور و سرخوشی باشد! چنین سکسی است که مولِد عشق است و عشق نیز مولِد عبادت است. اوشو، سکس را تنها در ارتباط با غیر همجنس خلاصه نمیکند؛ بلکه همجنسبازی را نیز تقدیس میکند و بهترین مکان برای دینشناسی و خداشناسی را کابارهها میداند و نه کلیساها و مساجد!
غایت و فرجام در عرفان های دروغین بسیار با عقل و وحی ناسازگار است. ایشان یا غایت برنامههای عرفانی خود را رسیدن به شادمانگی یا آرامش و یا خوشبختی معرفی میکنند و یا تفسیری دست نایافتنی از کمال و سعادت بیان میدارند. در مقابل، اسلام، غایت و فرجام را در دو حوزه فردی و اجتماعی مطرح میکند. در حوزه فردی معاد و قیامت پیش روست که هر انسانی با نتایج اعمالش در دنیا روبرو خواهد شد و میزان حق الهی نتایج اعمال خوب را بر نیکوکاران نمایان خواهد ساخت و به بدکاران نتیجه ظلم و فسادشان را خواهد چشاند. ظهور منجی که همان انسان کامل است نیز سرانجام زیبای جهان در حوزه اجتماعی قرار داده است.
در وصف عرفانهای دروغین سخن حافظ شیرازی چه زیبا و گویاست: چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدندجنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
نتایج به دست آمده از این نوشتار عبارتاند از:
دین وحیانی اسلام دارای مبانی یقینی و عقلی است؛
مهمترین چالش در عرفانهای نوظهور ضعف مبانی است؛
دین مبین اسلام مروج عرفان حقیقی سازگار با عقل و فطرت انسان است؛
هیچگاه انسان با مشعل دین وحیانی به عرفان های دروغین هدایت نخواهد شد؛
سمت و سوی تعالیم اسلام به¬سوی عرفان حقیقی است؛
عرفان های دروغین اغلب با انگیزه¬های نفسانی شکل میگیرد؛
عرفان دروغین زمانی رشد و نمو خواهد داشت که دین اصیل وحیانی به کنار زده شود یا بر طریق آن مشی نشود.