1

ابن ملجم ایرانی نبود

  • کد خبر : 47905
  • ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ - ۸:۳۰
ابن ملجم ایرانی نبود
اولین بار، شخصی به نام فرود فولادوند مدعی شد که ابن ملجم ایرانی بوده و نام اصلی اش بهمن جاذویه بود! این ادعا از سوی یک بیمار روانی فاقد سند تاریخی است. ابن ملجم کاملاً دارای اصل و نسب عربی است و در دوره عمر بن الخطاب جزو مقامات نظامی سپاه مسلمین در فتح مصر بود.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، سال‌هاست که شایعه‌ای در میان باستانگرایان، ملی‌گرایان و گروهک‌های ضد اسلام دست به دست می‌چرخد. البته این شایعه را بسیار وقت پیش‌ها شنیده بودم. منتها لحن گفتارِ گویندگانش آنقدر سخیف و جلف و نابخردانه بود که از کنار آن گذشتم. تا اینکه چند روز پیش چند نفر این شبهه را مطرح کردند و برای پاسخ، یاری خواستند

متن شبهه به طور خلاصه چنین است:

در زمان حکومت ساسانی و مقارن با فتح ایران به دست تازیان، فرماندهی نامدار در ارتش ساسانیان حضور داشت، بهمن نام. که در تاریخ به بهمن جازویه (جادویه) مشهور است. او که از اهلی رامهرمز بود، پس از رشادت بسیار، به دست تازیان اسیر و سالیانی دراز در میان تازیان زیست. نهایتاً در سال 40 هجری، علی بن ابی‌طالب را به قتل رساند و انتقام خونِ ایرانیان را از تازیان گرفت! او همان کسی است که امروز، ابن ملجم مرادی خوانده می‌شود!
پاسخ:

آنچه در ادامه و در پاسخ به این شایعه خواهد آمد، مستندات و شواهدی بر مبنای عقلانیت و اسناد تاریخی است. بدین امید که راهگشای حق‌جویان بیفتد. در گام نخست، این فرض را در ذهن بگیریم که بهمن جادویه همان ابن ملجم و شخصیتی ایرانی بوده باشد، در این هنگام چه داعیه‌ای است که این لکه ننگ را بر پیشانی ایرانیان بچسبانیم؟ فرض کنیم که برادری داریم اهل شرارت و راهزنی و زورگیری و قمه‌کشی… طبعاً نباید از انتساب آن به خود راضی و خشنود باشیم. حال چه انگیزه‌ای است که عده‌ای می‌کوشند که با اصرار فراوان، و بر خلاف اسناد تاریخی، ابن ملجم را ایرانی جلوه دهند؟!

بهمن جاذویه کیست؟ بهمن جادویه یا جاذویه [1] از فرماندهان ارتش ساسانی بود که در بخش‌هایی از مصافِ لشکر مسلمین و ارتش ساسانی، درفش کاویانی را در دست داشت. مطابق اسناد متعدد تاریخی، او در زمان خلافت عُمَر بن الخطاب و به دست یکی از سرداران عرب (که نامش قعقاع بن عمرو تمیمی بود) کشته شد.[2]

ابن ملجم که بود؟ نام کامل او آنچنان که در منابع تاریخی آمده است، عبدالرحمن بن عَمرو بن ملجم بن المكشوح‏ بود.[3] ابن حجر عسقلانی می‌نویسدکه عبدالرحمن بن مُلجِم مُرادی، از صحابه پیامبر بود. عصر جاهلیت را درک کرد (یعنی قبل از اسلام، عرب جاهلی بود) و بعدها از بزرگان خوارج شد و او علی بن ابی‌طالب را به قتل رساند و این گونه بدبخت‌ترینِ مردم شد.[4] همچنین او دو برادر به نام قیس و یزید داشت.[5] همچنین در دیگر منابع تاریخی، از جمله آثار تاریخی شمس الدین ذهبی آمده است که عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل علی بن ابی‌طالب g در فتح مصر در عصر خلافت عمر بن خطاب حاضر بود و در آن سرزمین، از مسئولین حکومت و از نمایندگان خلافت بود.  شمس الدین ذهبی در ادامه می‌نویسد که ابن ملجم نزد شیعه و سنّی محبوبیتی ندارد. شیعه او را بدبخت‌ترینِ مردم می‌داند و اهل سنت هم او را سزاوار جهنم می‌دانند.[6] همچنین اسناد دیگری نیز مبنی بر حضور ابن ملجم در فتح مصر (در زمان خلافت عُمَر) وجود دارد.[7] ابن سعد در طبقات الکبری می‌نویسد که عبدالرحمن بن ملجم مرادی از قبیله حِمیَر (از قبائل عرب یمن) بود و لی در زمره قبیله مُراد درآمده بود که همپیمان قبیله بنی جِبِلّّه از کِندَه بودند (این طوایف و قبال همگی عرب بودند).[8] ابن عبدالبر نیز می‌گوید که عبدالرحمن بن ملجم مُرادی، یا سَکونی (از قبیله سکون) بود و یا حمیری (در هر صورت عربِ یمنی بود) که اجداد او به قبیله مُراد پناهنده شده بودند و از آن وقت او و خاندانش مُرادی خوانده شدند.[9] و البته اسناد متعدد تاریخی وجود دارد که نسب و ریشه‌ی قومی و قبیلگی ابن ملجم را نشان داده و او را از قبیله مُراد می‌دانند.[10]

جمع بندی: 7 دلیلی که نشان می‌دهد ابن ملجم هیچ ربطی به بهمن جادویه ندارد

1. بهمن جاذویه طبق اسناد تاریخی، در زمان عمر بن خطاب در جنگ کشته شده بود. از سویی می‌دانیم که ابن ملجم پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در حوالی سال 40 هجری قصاص و کشته شد. به عبارتی، بهمن جادویه حدود 25 سال پیش از شهادت امیرالمؤمنین کشته شده بود. پس چگونه ممکن است ابن ملجم همان بهمن جاذویه باشد؟ روشن است این ادعا که بهمن جادویه همان ابن ملجم باشد، ادعایی بس ابلهانه و سبک‌سرانه است. التماس تفکر…

2. این گفتار که ابن ملجم جزو اصحاب پیامبر (علیه السلام)  بود (و مستندات نیز ارائه شد)، نشان می‌دهد که او پیش از فتح ایران، در میان اعراب بود. پس محال است که بهمن جاذویه باشد.

3. اسم و رسم و اصل و نسبِ ابن ملجم مُرادی، در منابع تاریخی وجود دارد. همانطور که گفته شد او عبد الرحمن بن عَمرو بن ملجم بن المكشوح و از خاندان مراد و از طایفه حِمیَر و جزو اعراب یمن بود.

4. برادران ابن ملجم هم در تاریخ نقش داشتند. کسانی که ابن ملجم را همان بهمن جادویه میدانند، لطف کنند تکلیف برادران ابن ملجم (قیس و یزید بن ملجم) را نیز مشخص کنند! آنان هم ایرانی بودند؟!

5. مدتی اندک پس از جنگ قادسیه (در حالیکه هنوز فتح ایران ادامه داشت) ابن ملجم در فتح مصر حاضر بود و حتی از مسئولین حکومتی و از نمایندگان عُمَر بن الخطاب بود! چگونه ممکن است که ابن ملجم همان بهمن جادویه باشد، در ایران علیه اعراب بجنگند… و تقریباً همان زمان در فتح مصر جزو مسئولین لشکر عرب و یکی از نمایندگان عمر باشد؟! التماس تفکر…

6. کسانی که مدعی هستند ابن ملجم همان بهمن جادویه است، استدلال می‌کنند که ملجم یعنی افسارگیر یا افسارساز (کسی که در کارِ افسار اسب و خر است) و چون پدر بهمن افسارگیر بود او را ابن ملجم نامیدند! می‌گوییم این سخن، سخنی ابلهانه است… چون اولاً چه کسی گفته پدرِ بهمن جادویه افسارگیر بود؟! طبق کدام سند؟ ثانیاً در اسناد تاریخی می‌بینیم که بهمن جادویه در مدتی که فرماندهی نبرد را بر عهده داشت، درفش کاویانی (که مهمترین پرچم و عالی‌ترین رتبه نظامی در میدان جنگ بود را در دست داشت). می‌دانیم که طبق اسناد تاریخی، انوشیروان و دیگر شاهان ساسانی به عوام مردم اجازه ارتقاء رتبه نمی‌دانند. داستان مشهور تاجر کفش که از انوشیروان درخواست کرده بود، در مقابل واگذاری همه ثروتش، اجازه دهد که پسرش درس بخواند و دبیر شود را می‌دانیم… و می‌دانیم که انوشیروان چنین اجازه‌ای نداد. اصلا ارتقاء از طبقه ای به طبقه دیگر در نظام بسته طبقاتیِ ساسانیان ممنوع بود.[11] مگر در مواردی نادر که آن هم در تاریخ روشن است. اصولاً در عصر ساسانی، کشاورز زاده باید کشاورز می‌شد و شاهزاده، شاه و موبدزاده، موبد! حال چگونه ممکن است پدر بهمن جادویه در کار افسار اسب و خر باشد، ولی خودش فرمانده عالی ارتش ساسانی باشد؟! همین واژه «افسارگیر» یا «افسارساز» خود دلیلی است بر اینکه «ابن ملجم مُرادی» ربطی به بهمن جادویه ندارد. به عیارتی، ابن ملجم، فقیرزاده ای بود از قوم عرب. لکن بهمن جادویه از درباریان و نزدیکان شاه ایران بود.

7. مدعیان می‌گویند که بهمن جادویه اهل رامهرمز بود! در حالیکه اگر در اسناد تاریخی تفحص کنیم می‌بینیم که مردم رامهرمز در ماجرای خوارج (که ابن ملجم هم جزو همین خوارج بود) از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)  را گرفتند و حتی نخستین شهید ایرانی در راه تشیع را تقدیم کردند. در ماجرای تعقیب خوارج (و قضیه خُرَیت بن راشد ناجی) به دست سپاه مولا علی (علیه السلام)  مردم رامهرمز از کسانی بودند که با سپاه علی (علیه السلام)  همراهی و علیه خوارج اقدام کردند.[12] پس اگر بهمن جاذویه (با این فرض اشتباه که همان ابن ملجم باشد) قرار بود از کسی انتقام بگیرد، باید از خوارج انتقام می‌گرفت. نه از علی بن ابی‌طالب!

نقدها بر ادعاهای فرود فولادوَند
فرود فودلاوند کیست؟ فتح الله منوچهری (مشهور به فرود فولادوَند) بازیگر، نمایشنامه نویس و دوبلور ایرانی بود که پس از انقلاب از کشور فرار کرد… مدیر و مجری برنامه‌های ماهواره‌ای از شبکه‌های سلطنت طلب… فردی بسیار هتاک، بی‌ادب که فحاشی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام)  در کارنامه‌اش برای همیشه به عنوان لکه ننگی ماندگار شد. او چند سال پیش در ترکیه ناپدید و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست. برخی از دوستانِ او مدعی شدند که وی به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران و در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی، به قتل رسید.

فرود فولادوَند را شاید بتوان نخستین کسی دانست که ادعا کرد «بهمن جاذویه» همان «ابن ملجم» است و متأسفانه برخی افراد نادان و بی‌فکر که غرق در کینه و تعصبند، بدون کمترین اندیشه و تحقیق، دروغی که او بر زبان آورد را منتشر کردند.

فرود فولادوند، با ادعای اثباتِ اینکه ابن ملجم همان بهمن جاذویه است،  حدود دو ساعت جلوی دوربین شبکه‌ی خود صحبت کرد. فیلم آن نیز ضبط و منتشر شد (و هم اکنون در سایت‌های مختلف موجود است). این جانب بسیار در پی این بودم که ببینم فرود فولادوَند برای اثبات سخن خود دقیقاً به کدام سند ارجاع می‌دهد؟! اما در همه آن دو ساعت، دریغ از ارائه یک سندِ روشن تاریخی… آسمان و زمین را به هم بافت، هر تر و خشکی را به هم آمیخت اما دریغ از ارائه یک سند! در این فیلم، او بارها با توهین و فحاشی به اسلام و ائمه و کنار هم چیدن سخنانِ بی‌ربط به خوبی نشان داد که از استدلال عاجز است. اما نکاتی را مطرح کرد که لازم است بررسی شود.

فرود فولادوند در همان ابتدای کلامش مدعی می‌شود که در کتاب فتوح الشام (نوشته واقدی) ادعایش ثابت شده است! اما در ادامه می‌گوید که این کتاب توسط عرب‌ها سانسور شد و آن بخش‌هایی که ثابت کننده کلام اوست، از این کتاب حذف شده است!!! در ادامه می‌گوید که خودش نسخه اصلی این کتاب را دارد! در پاسخ باید بگوییم: اولاً فتوح الشام واقدی همانگونه که از نامش پیداست، مربوط به فتح سرزمین شام (سوریه و اردن و لبنان) است. خوب این چه ارتباطی با بهمن جاذوبه دارد؟ ثانیاً فولادوند مدعی شده که این کتاب توسط عرب‌ها سانسور شده است. باید پرسید که سعودی‌ها و اردنی‌ها و مصری‌ها چه انگیزه‌ای دارند که نام بهمن جاذویه را از کتاب حذف کنند؟ اتفاقاً اگر نام بهمن جاذویه به عنوان قاتل حضرت علی (ع) در این کتاب بوده (که نبوده) آنان می‌توانستند این را دستاویزی برای تحقیر ایرانیان قرار دهند. پس چه نیازی بوده که آن را حذف کنند؟! ثالثاً فولادوند مدعی است که خودش نسخه اصلیِ این کتاب را دارد! خوب پس چرا جلوی دوربین، آن کتاب و تصویر صفحه مورد نظر را نشان نداد؟ عجیب اینکه مدعی شد کیفیت دوربین‌های شبکه پایین است ولذا نمی‌تواند این کتاب را به کسی نشان دهد!!! (نکته جالب اینکه در ادامه تصویر برخی از کتاب‌های بی‌ربط و تصویر صفحات آن را جلوی دوربین نشان می‌دهد! اما وقتی نوبت به ادعای اصلی‌اش می‌رسد ناگهان کیفیت دوربین کم می‌شود و با این ترفند کودکانه از ارائه سند فرار می‌کند).

او در این فیلم ناگهان ادعا می‌کند که جرقه نبرد جمل (جنگ عاشیه علیه امیرالمؤمنین) توسط یک ایرانی به نام بهزاد همدانی زده شد! هرچند باز هم برای سخن خود هیچ سندی ارائه نمی‌کند.
او در بخشی از گفتار خود مدعی می‌شود که چون در کشورهای عربی هیچ کس به نام ملجم وجود ندارد و عرب‌ها از این نام برای فرزندانِ خود استفاده نمی‌کنند، لذا همین نشانگر این است که ابن ملجم عرب نبود، بلکه ایرانی بود!!!
در پاسخ می‌گوییم: خوب مگر در ایران نامِ ملجم داریم؟! که مدعی هستید این شخص ایرانی بود؟! در کل تاریخ ایران کسی را می‌شناسید که نامش ابن ملجم بوده باشد؟! یا حتی کسی را سراغ دارید که نامش ترجمه فارسیِ ملجم، یعنی افسارگیر یا افسارساز باشد؟! اصلاً مگر هر کس افسارگیر باشد ایرانی است!؟

دیگر سخن اینکه از قضا ما در تاریخ عرب افراد بسیاری را می‌بینیم که نام ملجم داشتند. پس این نشان می‌هد که این نام در میان عرب‌ها وجود داشته است. از جمله می‌توان به ابوکبیر ملجم هذلی نام برد.[13] همچنین اسماعيل بن حماد جوهرى و ابن منظور، دو لغت‌شناس مشهور عرب می‌نویسند که ملجم نام مرد در زبان عربی است.[14] و نیز در تواریخ عربی، شخصی دیگر به نام سفیان بن ملجم نیز مشهور است.[15]

فرود فولادوند در ادامه مدعی می‌شود که ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، بهمن جاذویه را مسئول قتل علی (علیه السلام) معرفی می‌کند! شگفتا! باز هم سخنی دروغ…! در کجای این کتاب چنین چیزی آمده است؟ هر چه گشتیم چنین سخنی در این کتاب نیست.

فرود فولادوند در ادامه با بیان سخنی عجیب مدعی می‌شود که بهمن جازویه در جنگ جمل، فرمانده موالی (ایرانیان) بود و در سپاه علی (علیه السلام) خدمت می‌کرد! و بعدها در جنگ صفین، جزو خوارج شد! باز هم سخنی عجیب و خلاف واقع! بهمن جازویه که حدود 25 سال پیش در جنگ کشته شده بود! چگونه ممکن است که در جنگ جمل جزو فرماندهان لشکر علی (علیه السلام) بوده باشد؟! در انتهای فیلم، هنگامی که فولادوند از اثبات ادعاهایش ناتوان می‌ماند، طبق معمول شروع به فحاشی کرده و ملت ایران را «ملت بدبخت» می‌نامد!
فولادوند، پس از دست و پا زدن‌های فراوان، هنگامی که از اثباتِ مدعایش عاجز ماند، دست به دامانِ عبدالرحمن الشرقاوی شد و ادعا کرد که بنا بر گفته این شخص، ابن ملجم همان بهمن جاذویه است!!!

در پاسخ می‌گوییم: اولاً عبدالرحمن الشرقاوی، نمایشنامه نویس و روزنامه‌نگار مصری در قرن معاصر است. حال چرا فرود فولادوند اصرار دارد که ما تاریخ را از یک نمایش‌نامه نویس معاصر بیاموزیم!؟ آیا برای درمان سردرد باید به یک فوتبالیست مراجعه کرد!؟ آیا برای درک صحیح از ادبیات انگلیسی، باید به یک کشاورز ژاپنی مراجعه کرد!؟ طبیعی است که عبدالرحمن الشرقاوی، سند تاریخی محسوب نمی‌شود. ثانیاً خود عبدالرحمن الشرقاوی نیز مدعی نشده که ابن ملجم همان بهمن جاذویه است…در حقیقت، فرود فولادوند از سر ناجوانمردی و مغلطه‌گری باز هم بین گزاره‌های تاریخی خَلط کرد. عبدالرحمن الشرقاوی دو گزاره تاریخی را مطرح می‌کند، یکی ماجرای شهادت امیرالمؤمنین علی (که به دست ابن ملجم کشته می‌شود) و دیگری ماجرای ترور عمرو عاص به دستِ زادوَیه (Zadhvayh) که هم‌پیمان بنی‌عنبر بود[16] (که این زادوَیه دوستِ ابن ملجم بود و خود نیز عرب بود و نام واقعی‌اش عمرو بن بکر تمیمی بود.)[17]در حقیقت، زادویه در ترور نافرجام عمروعاص نقش داشت و این شخص در شبِ ضربت خوردن امیرالمؤمنین در مصر حضور داشت. نه در کوفه! و البته موفق به ترور عمرو عاص هم نشد، بلکه دستگیر شد. فرود فولادوند مدعی است که در کتاب عبدالرحمان شرقاوی هم‌زمان از ابن ملجم و زادوَیه (عمرو بن بکر تمیمی) نام برده پس این دو یکی هستند! مغلطه‌ای بس کودکانه! سخنی بس ناپخته و ابلهانه! جالب اینکه فولادوند همچنان به این روند خود ادامه داده و مدعی می‌شود که در کتاب «التاریخ الاسلامی و الحضارة الاسلامیة» نیز ابن ملجم همان بهمن جاذویه نامیده شده است! و در اقدامی عجیب، و با توهین به شعور مخاطب، تصویری از کتاب را نشان داد که در صفحه مذکور، نام بهمن جاذویه نوشته شده بود. او زیر نام بهمن جاذویه خط کشیده و کنار نام او علامتی قرار داد و سپس مدعی شد که ببینید! این نام بهمن جاذویه است! پس یعنی علی بن ابی‌طالب به دست بهمن جاذویه کشته شد!

در پاسخ می‌گوییم جناب فولادوند! گویا شما ضریب هوشی مخاطب خود را در حد خرمگس فرض کرده اید! شما که ابتدای امر مدعی شدید به دلیل کیفیت پایین دوربین‌های شبکه‌تان قادر به ارائه اسکن یا تصویری از متن کتاب نیستید؟! اکنون چگونه تصویر کتاب را و نام بهمن جاذویه را به مخاطب نشان می‌دهید؟! ثانیاً زیر نام بهمن جاذویه خط کشیدید، خوب این نشانگر چیست؟ کجای این صفحه آمده است که بهمن جاذویه قاتل علی (علیه السلام) است؟! چون زیر نام کسی را خط کشیدید، پس این ثابت می‌کند که او قاتل علی است؟ اصلا می‌خواهید زیر نام یک کرگدن خط بکشید و بعد بگویید چون زیر نام آن خط کشیده شده پس این ثابت می‌کند که کرگدن پرواز می‌کند؟!

عجیب‌تر و مضحکانه‌تر اینکه فولادوند بخشی از کتاب را می‌خواند که در آن آمده است که موالی در قتل خلفای ثلاثه نقش داشتند! و از این نتیجه می‌گیرد که پس قتل علی کار ایرانیان بود! سخنی ابلهانه! چه اینکه اولاً موالی فقط ایرانیان نبودند… بلکه غیر عرب‌هایی که با عرب‌ها پیمان می‌بستند و یا حتی عرب‌هایی که با قبائل بزرگتر پیمان می‌بستند تحت عنوان موالی خوانده می‌شدند، ثانیاً فولادوند باز هم مغلطه می‌کند. چون بالاتر نام عمر و عثمان و علی (علیه السلام) آمده، پس گمان کرده منظور از خلفای ثلاثه، این سه خلیفه هستند! در حالیکه همه می‌دانند منظور از خلفای ثلاثه، ابوبکر و عمر و عثمان هستند. و حضرت علی (علیه السلام) جزو خلفای ثلاثه نیست. بلکه ایشان جزو خلفای اربعه شمرده می‌شود. ثالثاً کتاب «التاریخ الاسلامی و الحضارة الاسلامیة» ابداً رفرنس دسته اول نیست و حتی در مصر و کشورهای عربی هم به عنوان یک متن حاویِ مسائل اختلافی شمرده می‌شود و از قضا نویسنده مشخصی هم ندارد. فولادوند چگونه این کتاب را وحی منزل قلمداد کرده و به جای استناد به مصادر معتبر تاریخی، به منابع دسته چندم مراجعه می‌کند؟!‌‌ که البته در همین استناد به منابع دسته چندم هم ناکام مانده است!

پی‌نوشت:
[1]. Bahman Jāduya / jāzuya
[2]. اسناد مختلفی در این زمینه وجود دارد که کشته شدنِ بهمن جادویه در نبرد با قعقاع بن عمرو تمیمی را اثبات می‌کند. از آن جمله:
​أبو الحسن على بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ج 1، ص 671.
ابو على مسكويه رازى، تجارب الأمم، مترجم ابوالقاسم امامى، تهران: نشر سروش، 1369، ج 1، ص 297
أبو جعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ الطبری)، بيروت: دار التراث، 1967، ج 3، ص 543.
ابوالرَبيع حميرى، ‏الاكتفاء، بیروت: دار الكتب العلمية، 1999، ج 2، ص 479.
ابراهیم پورداوود (پدر اوستاشناسی ایران و از مشهورترین تاریخ‌پژوهان معاصر)، آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳، ص 377.
دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی: Encyclopædia Iranica) بزرگ‌ترین و جامع‌ترینِ پروژه‌‌ی ایران‌شناسی جهان که در بخش ایران‌شناسی دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک ایلات متحده امریکا تدوین می‌شود نیز در مدخلِ BAHMAN JĀDŪYA اشاره صریح کرده است که بهمن جادویه سردار لشکر ساسانی، در زمان عمر بن الخطاب، و در جنگ، به دست قعقاع بن عمر تمیمی (Qaʿqāʿ b. ʿAmr Tamīmī) کشته شد.
[3]. أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، 1996، ج 2، ص 488.
[4]. احمد بن على بن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، بيروت: دارالكتب العلمية، 1995، ج 5، ص 85
[5]. احمد بن على بن حجر العسقلانى، همان، ج 5، ص 406 ؛ ج 6، ص 554
[6]. شمس الدين محمد بن احمد الذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، بيروت: دار الكتاب العربى، 1993، ج3، ص 653.
[7]. أبو سعيد عبد الكريم بن محمد السمعانى، الأنساب، حيدر آباد: مجلس دائرة المعارف العثمانية، 1962، ج 3، ص 25
[8]. ابن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1990، ج 3 ص 25؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374، ج 3، ص 28.
[9]. ابن عبدالبر، أبو عمر يوسف بن عبدالله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، بيروت، دار الجيل، 1992، ج 3، ص 1122.
[10]. ابو الفرج على بن الحسين الأصفهانى، مقاتل الطالبيين، بيروت، دار المعرفة، ص 45.
ابن اعثم الكوفى، كتاب الفتوح، بيروت: دارالأضواء، 1991، ج 4، ص 275.
محمد بن يوسف الصالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، بيروت: دار الكتب العلمية، 1993، ج 11، ص 305.
أبو الحسن على بن حسين مسعودی، التنبيه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1365، ص 273؛  أبو الحسن على بن حسين مسعودی، التنبيه و الإشراف، قاهرة: دار الصاوي، ص 257.
احمد بن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ج 2، ص 346.
مطهر بن طاهر المقدسى، البدء و التاريخ، پورت سعيد مصر، مكتبة الثقافة الدينية، ج 5، ص 232.
أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، 1996، ج 2، ص 489-488
دیگر اسنادی که نشان می‌دهد مُراد نام یکی از قبال عرب یمن بود.
تقى الدين أحمد بن على المقريزى، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بيروت، دار الكتب العلمية، 1999، ج 2، ص 98
ابن حزم اندلسی، جمهرة أنساب العرب،  بيروت، دار الكتب العلمية، 1983، ص 406.
ابن سعد، طبقات، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374، ج 1 ص 315.
عمر كحالة، معجم قبائل العرب القديمة و الحديثة، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1994، ج 3، 1065
ابن منظور، محمد بن مكرم، ‏لسان العرب‏، بيروت، دار صادر، 1414 ه.ق، ج 1، ص 287.
[11]. در این زمینه در پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب، به مقالاتِ «نظام طبقاتی و ترویج برده‌داری در ایران باستان»، «جزئیاتی از نظام طبقاتی ایران باستان، آنچه نمی‌خواهند ما بدانیم» و «حکومتِ انوشیروان ، بر پایه تبعیض و اختلاف طبقاتی» مراجعه شود.
[12]. در این زمینه بنگرید به پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب،  مقاله «ماجرای خریت ناجی»
[13]. اسماعيل بن عباد، المحيط في اللغة، بیروت: عالم الکتاب، 1414 هجری قمری، ج 11، ص 107
[14]. اسماعيل بن حماد جوهرى،  الصحاح،‏ بيروت، دار العلم للملايين‏، 1376 ه. ق‏، ج 5، ص 2027؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، ‏لسان العرب‏، بيروت، دار صادر، 1414 ه.ق، ج 12، ص 535.
[15]. فيروز آبادى، محمد بن يعقوب‏، القاموس المحيط، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415 ه. ق‏،  ج 2 ص 99
[16]. أبو الحسن على بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ج 1، ص 771.
[17]. أبو الحسن على بن حسين مسعودي، همان، ج 1، ص 776.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=47905

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!