2

مناظره ای که منجر به توبه ظاهرى باب شد

  • کد خبر : 47324
  • ۰۶ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۰
مناظره ای که منجر به توبه ظاهرى باب شد
بنیانگذار بابیت، سید على محمد شیرازى ملقب به «باب» در مجلس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینى فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، بنیانگذار بابیت، سید على محمد شیرازى ملقب به «باب» است. او در سال 1235ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگى به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتى حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتى خود را باب امام زمان(عج) خواند. على محمد در سال 1261ق به دستور والى فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وى پس از آن که در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند». در عین حال پس از چندى در تبریز ادعاى «مهدویت» کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به «بابیت علم خداوند تأویل کرد».

او در مجلس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینى فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولى نکشید که ادعاى پیامبرى کرد و کتاب «بیان» را کتاب آسمانى خویش دانست. او خود را برتر پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وى، قیامت بر پا شده است. مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهرى باب انجامید(2) چنین است:

نظام العلما : حکم… که شما ادعاى خود را در حضور علماى اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالى از غرضم، تصدیق من خالى از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است:
اولاً؛ آیا این کتبى که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کرده اید و یا به شما بسته اند؟
باب : از خدا است.

نظام العلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آرى و الا نه.
باب: از من است.

نظام العلما : آیا معنى کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟
باب: روا باشد انا الحق از درختى  چرا نبود روا از نیکبختى

نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟
باب : رحمت به شما، همین طور است.

نظام العلما : شما را باب مى گویند. چه کسى، کى و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنى باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضى هستید یا نیستید؟باب : این اسم را خدا به من داده است.
نظام العلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟
باب : هر کجا باشد اسم خدایى است.

نظام العلما : البته در این صورت راضى هم هستید. معنى باب چیست؟
باب : «انا مدینةالعلم و على بابها»؛ (من شهر علمم و على در آن است) فرموده محمد بن عبداللَّه صلى الله علیه وآله.

نظام العلما : شما باب مدینه علم هستید؟
باب : بلى.

نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم مى زنم که به خدمت یکى از ابواب برسم، مقدور نمى شود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشدارى را به من دهید.
باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟

نظام العلما : بلى.
باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگى به شما داد.

نظام العلما : من همین را مى خواهم، مرا کافى است.
ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مى نماییم.
نظام العلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» در علم ابدان عرض مى کنم که در معده چه کیفیتى حاصل مى شود که شخص تخمه مى شود؟ بعضى به معالج رفع مى گردد و برخى منجر به سوء هضم مى شود یا به مراق منتهى مى گردد؟
باب : من علم طب نخوانده ام.

ولیعهد : در صورتى که شما باب علوم هستید مى گویید علم طب نخوانده ام! با دعوى شما منافات دارد.
نظام العلما : عیب ندارد. این علم بى طره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟
باب : عین ذات هستند.

نظام العلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند. مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، منهم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس ما به الامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابه الامتیاز و ما به الاشتراک و حال آنکه خدا مرک نیست.
باب : من حکمت نخوانده ام.

نظام العلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیارى مثل صرف و نحو و معانى و بیان و منطق. شما که بابید «قال» را صرف کنید.
باب : کدام قال؟
نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاى باب، باقى را شما صرف کنید.

باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.
نظام العلما : در هو الذى یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟
باب : در نظرم نیست.

نظام العلما : معنى این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.
باب : نمى دانم.

نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضاعلیه السلام پرسید : «ما الدلیل على خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا» ؛ «وجه استدلال امام رضاعلیه السلام چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟»
باب (با تحیر) : این حدیث است؟

نظام العلما : بلى حدیث است. شأن نزول «اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مى گذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب مى میرد و اولادى از او نمى ماند. حضرت غمگین شد، از براى تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟
باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟

نظام العلما : آقایان این طور نیست؟
حضار (همگى) : بلى.
باب : مهلت دهید فکر کنم.

نظام العلما : ما در عهد جوانى به اقتضاى سن شوخى مى کردیم و این عبارت علامه را مى گفتیم : «اذا ادخل الرجل على الخنثى والخنثى على الانثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الانثى».
باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟
حضار : بلى.
نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنى آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علم اید؟!
باب : چیزى به خاطرم نمى رسد.

نظام العلما : یکى از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقى دارد و نسبت بین آنها چیست؟
باب : در نظرم نیست.

نظام العلما : اگر در نماز کسى شک کند بین دو و سه، چه کند؟
باب : بنا را بر دو بگذارد.

ملا محمد مامقانى : اى بى دین، تو شکیات نماز را نمى دانى، ادعاى بابیت مى کنى؟
باب : بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقانى : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشته اى که اول کسى که به من ایمان آورد نور محمد و على است؟
باب : بلى.

ملا محمد مامقانى : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلى؟
علم الهدى : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفته اى یک سوم مال را بدهید! چرا؟
باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)
نظام العلما :
چند از این الفاظ و اخبار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
من در بند لفظ نیستم. کرامتى مطابق ادعاى خود بر من بنما تا مرید شوم.
باب : چه کرامت مى خواهى؟

نظام العلما : اعلى حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتى ده.
ولیعهد : دور رفتى! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار مى کنیم.
باب : در قوه ندارم.
نظام العلما : عزت بى جهت نمى شود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنى لنگ. چه هنرى دارى؟
باب : آیات فصیحه مى خوانم : «الحمدُ للَّهِ الّذى خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.
ولیعهد (با تبسم) :
و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعا
یُکسر فى الجرّ و فى النّصب معاً

باب : اسم من على محمد است. با رب موافق است.
نظام العلما : هر على محمد و محمد على چنین است. گذشته از این، باید شما دعوى ربوبیت کنید نه بابیت.
باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را مى کشید.
نظام العلما : یعنى شما مهدى صاحب الامرید؟
باب : بلى.

نظام العلما : شخصى یا نوعى؟
باب : شخصى.

نظام العلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو على محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهى من شما را نفرستاده ام.
باب : دعوى خدایى مى کنید؟

نظام العلما : مثل تو امامى مانند من خدایى مى خواهد.
باب : من به یک روز دو هزار بیت مى نویسم! کسى مى تواند چنین کند؟

نظام العلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمى داشتم که هر روزى دو هزار بیت مى نوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.(3)

على محمد نسبت به مخالفانِ عقیده اش، خشونت شدیدى را سفارش نمود و وظیفه فرمانرواى بابى را این مى داند که جز بابى ها کسى را بر زمین باقى نگذارد و غیر از کتاب هاى بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند.

پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان على محمد آشوب هایى در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقى خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام على محمد برآمد. عاقبت او و یکى از پیروانش به نام محمد على زنوزى در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند.

پی نوشت:
1) بابى گرى و بهائى گرى اکنون به کلى از دین اسلام خارج شده اند و از فرق اسلامى به حساب نمى آیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگى به شیخیه در این بخش قرار گرفتند.
2) متن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است.
3) مهدى پور، شبهات مهدوى دوران ما (نقدى بر بهائیت)، صص 32 – 41.
دانشنامه جهان اسلام- مصطفی- حسینی طباطبائی

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=47324

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!