4

بررسی شبهه امر و کتاب جدید بهائیت

  • کد خبر : 56096
  • ۰۴ آبان ۱۴۰۲ - ۷:۳۷
بررسی شبهه امر و کتاب جدید بهائیت
هر یک از فرقه ها برای پیدایش و گسترش خود، شبهاتی پیرامون اصول اعتقادی تشیع طرح کرده اند. یکی از شبهاتی که فرقه بهائیت درباره تضعیف مهدویت شیعی، شبهه ظهور امر و کتاب جدید است، آنها با ایراد این شبهه قصد دارند، تا عقائد شیعه را به چالش کشانده و در نتیجه به اثبات آئین باطل خود بپردازد.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، باطل همیشه هیاهو داشته و از حقیقت بهره ای نبرده است و در نهایت این هیاهو خواهد خوابید چنانچه در روایت آمده است که: «لِلْبَاطِلِ جَوْلَهٌ»[1]و «لِلْحَقِ دَوْلَهٌ»[2] تنها باطل سر و صدا دارد اما بیان این مطلب لازم به نظر می رسد که چرا همین باطل همچون دو فرقه ضاله بابیت و بهائیت شبهاتی در زمینه مهدویت مطرح کرده و عده ای را مجذوب خویش می کند؟

همواره در طول تاریخ افرادی ادعای مهدویت کرده اند، دین واره بهائیت نیز اندیشه مهدویت را به چالش کشیده و مدعیست که علیمحمد شیرازی به عنوان قائم موعود اسلام ظهور نموده است. و از میان ادعاهای علیمحمد شیرازی از این مسئله به شدت دفاع نموده است و با استناد به آیات و روایات و مباحث عقلی و تاریخ برای آن استدلالاتی را بیان کرده است. یکی از شبهاتی که در این زمینه ایراد کرده اند، شبهه کتاب و امر جدید و تطبیق آن بر علیمحمد شیرازی می باشد.

ما به عنوان شیعه اثنی عشری که موظف به دفاع از اندیشه ی مهدویت هستیم، لذا باید این ادعا و استدلال را نقد نماییم. لذا در این نوشتار به نقد شبهه امر و کتاب جدید می پردازیم.

یکی از احادیثی که ایام ظهور حضرت قائم را شرح داده است، روایت مشهور امر و کتاب جدید آن حضرت می باشد. مبلغین بهائی نیز با استناد به این گونه روایات [3]می خواهند، قائمیت علی محمد باب شیرازی را اثبات و دین اسلام را بعد از ظهور او منقضی بداند تا آئین بهائیت را به عنوان دین جدید اعلام نماید. در ادامه یکی از این روایاتِ موردِ استناد را ذکر می کنیم، سپس به آن پاسخ خواهیم داد.

«در باب علامات از مجلدات غیبت بحارالانوار از ابوبصیر روایت نموده است که حضرت ابی جعفر علیه السلام فرمود: فَوَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُلْطَانٍ جَدِیدٍ مِنَ السَّمَاء…. [4] یعنی قسم بخدا که کانه میبینم او را که میانه رکن و مقام با مردم مبایعت مینماید بامری تازه و کتابی تازه و قضائی جدید از جانب آسمان و این حدیث بصراحت ظهور موعود را با کتاب و امر جدید و قضائی جدید بشارت میدهد و مخصوصا قید میفرماید که این ماموریت و رسالت از سماء مشیت الهیه محول گردید و نه مقام امامت و نیابت که مورد نظر اهل شیعه میباشد.» [5]

این شبهه را می توان در سه موضع پاسخ گفت: [6]

موضع اول: هر چند برخی اخبار بر کتاب و امر جدید قائم دلالت می کند، اما باید توجه نمود که مراد از کتاب و امر جدید چیز دیگری است. پیش از استدلال چند نمونه از این اخبار را ذکر می کنیم.

اول: ابوحمزه از حضرت باقرنقل می کند که فرمودند: «یَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَی الْعَرَبِ شَدِیدٌ لَیْسَ شَأْنُهُ إِلَّا الْقَتْلَ وَ لَا یَسْتَتِیبُ أَحَدا[7]»

دوم: امام باقر می فرمایند: «فَوَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یُبَایِعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُلْطَانٍ جَدِیدٍ مِنَ السَّمَاء[8]»

سوم: حضرت صادق به ابی بصیر فرمودند: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) اسْتَأْنَفَ دُعَاءً جَدِیداً کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله وسلم [9]»

چهارم: امام کاظم در پاسخ به راهبی که سوال کرده بود: چهار حرفی که در هوا باقی مانده بر چه کسی نازل و آن را تفسیر می کند؟ فرمودند: «ذَاکَ قَائِمُنَا یُنَزِّلُهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَیُفَسِّرُهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ عَلَی الصِّدِّیقِینَ وَ الرُّسُلِ وَ الْمُهْتَدِین [10]»

پنجم: امام صادق ع می فرمایند: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِی بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَی أَمْرٍ جَدِیدٍ.[11]»

ششم: امام صادق ع در پاسخ به اینکه سیره قائم چگونه است؟ فرمودند: «بِسِیرَهِ مَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّی یُظْهِرَ الْإِسْلَامَ- قُلْتُ وَ مَا کَانَتْ سِیرَهُ رَسُولِ اللَّهِ۹ قَالَ أَبْطَلَ مَا کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّهِ وَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وَ کَذَلِکَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَه[12]»

هفتم: امام باقرع می فرمایند: «یُبَایِعُ النَّاسَ عَلَی کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَی الْعَرَبِ شَدِید[13]»

هشتم: امام صادق ع می فرمایند: «إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً کَمَا بَدَأَ فَطُوبَی لِلْغُرَبَاءِ.[14]»

اگر مراد از امر و کتاب جدید، شارعیت و دیانت جدید باشد، به معنای نبوت خواهد بود(هر چند اسم نبوت بر آن گذاشته نشود.) و با مسئله خاتمیت که نص آیات و روایات است در تناقض خواهد بود. علاوه بر آن که خاتمیت مورد اقرار سران بهائیت بوده و در جاهای مختلفی به آن اقرار کرده اند، که به عنوان مثال چند نمونه را ذکر می کنیم:

بهاء در کتاب اشراقات می نویسد: الصّلوه و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّساله و النّبوّه و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا.[15]

اشراق خاوری به نقل از بهاء می نویسد: «در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مذبوره می فرماید: مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهور الله است و دوره نبوت منتوی گردید زیرا رسول الله خاتم النبیین بودند.[16]»

باب در رساله ی ابلاغیه الف می گوید: «لا اعتقد فی شأن الا بما نزلت فی القرآن علی حبیبک محمد رسول الله و خاتم النبیین[17]»

موضع دوم: در پاسخ به روایاتی که بر پایان دادن دین توسط حضرت مهدی علیه السلام دلالت می کند، باید گفت که اولاً این اخبار مفید ظن هستند و حجت ندارند و ثانیاً سند این روایات ضعیف است، زیرا از طریق عامه نقل شده اند و ثالثاً این اخبار معارض با اخبار متواتره ای است که دلالت بر نفی نسخ اسلام را می نمایند و رابعاً معنی خاتم دین انقضای اجل دیانت اسلام نیست، بلکه مراد ظهور مهدی علیه السلام است که با آمدن او دین ادامه پیدا می کند. یعنی همانگونه که خاتمه کتاب جزء کتاب و داخل کتاب است و آخر درس داخل درس و جزء درس است، خاتمه دین هم داخل دین و جزء دین می باشد.

لذا معنای خاتم الائمه و الاوصیاء بودن حضرت مهدیf به این معناست که بعد از ایشان رشته امامت و وصایت منقطع است، اما خود ایشان داخل در ائمه و اوصیاء می باشند. همچنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خاتم انبیاء است و خود داخل در انبیاء می باشند و بعد از ایشان نبی نخواهد بود. بنابراین چنانچه پیغمبر خاتم و نبی بود مهدی نیز خاتم دین و دارنده آن است. پیامبر خاتم۹ در روایتی اینگونه خبر از خاتمیت مهدی داده اند: «أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّهِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی … أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَّهَ بَعْدَهُ»[18]پس مقصود از این که می فرمایند: «یَا عَلِیُّ بِنَا یَخْتِمُ اللَّهُ الدِّینَ کَمَا بِنَا فَتَحَه [19]» آن است که کسی که در خاتمه این دین است، از ما می باشد و چنانچه که اول دین به ما بوده آخر دین نیز به ما خواهد بود.

در روایت دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند: «یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ بِهِ فِی أَوَّلِ الزَّمَان[20]» یعنی چنانچه اول دین دست من بوده است، آخرش بدست مهدی است. که بیانگر این است که تا قیامت و طامه الکبری باقی است، سر رشته او دست پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله و آخر رشته آن دست قائم می باشد و کسی دیگر دخالتی در آن ندارد. زیرا در اول دین برای پیامبر جمع بین سلطنت و نبوت شده بود، لکن پس از وجود مبارک ایشان، حق خلفایش مغصوب شد هر چند حجت باطنیه را داشتند. اما سلطنت و تمکن ظاهریه برایش نبود و گویا دین از دستشان گرفته شده و در دست دیگران افتاده بود، تا آنکه خاتم الاوصیاء ظهور خواهد کرد و قائم همانند جدش سلطنت ظاهریه و باطنیه پیدا می کند.

بنابراین جهت اینکه می فرمایند: «بِنَا فَتَحَ اللَّهُ الدِّینَ وَ بِنَا یَخْتِمُه[21]» این است که جاهل گمان نکند که رشته و زمام دین بعد غصب مخالفین به دست نخواهد آمد، چرا که در خاتمه کار باز بدست ما خواهد افتاد. پس از ظهور مهدی و در عاقبت کار نیز دین دیگری نخواهد آمد، بلکه با آمدن قیامت دیگر رفع تکلیف شده و ایمان و توبه فایده نخواهد بخشید. هنگامی که دولت قائم متصل به قیامت خواهد شد، دولتی بعد دولت ایشان نخواهد بود. شیخ مفید در الارشاد می گوید: نیست بعد دولت قائم برای احدی دولتی، مگر آنچه در روایات رسیده از سلطنت فرزندان آن جناب ان شاء الله تعالی به نحو قطع نرسیده و بیشتر روایات این است که نمی رود مهدی علیه السلام مگر چهل روز پیش از قیامت الی آخر کلامه.[22]

در نجم الثاقب نیز می نویسد که حضرت صادق علیه السلام مکرر به این بیت مترنم بود:

لِکُلِّ أُنَاسٍ دَوْلَهٌ یَرْقُبُونَهَا وَ دَوْلَتُنَا فِی آخِرِ الدَّهْرِ تَظْهَر[23]

بنابراین مراد از خاتمیت مهدی نسخ دین نیست.

موضع سوم: طبق روایات، قائم موعودی که سراسر خلق منتظر اویند و ظهورش را بزرگ ترین ظهورات حجج الهیه می دانند و تمام پیشوایان دین بشارت طلوع این فجر طالع و صبح صادق را داده اند، وظیفه و شأنی دارد که همان وظیفه و شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اوصیاء و زنده کردن کتاب و دعوت کننده مردم به ملت شریعت و تازه کننده و ظاهر کننده اسلام است. لذا باید دعوت به اسلام و احیاء قرآن و بیان سیره و سنن پیامبر۹ نماید، نه اینکه دین او را نسخ و شریعت و کتاب جدید بیاورد. بنابراین اعتقاد به دیانت اسلام و اعتقاد به شریعت بابیه و بهائیه اجتماع نقیضین است.

پی نوشت:

[1] لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۰۳٫
[2] همان مدرک.
[3] بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۴۸؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۵۴؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۶۵؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۶۶؛ الکافی، ج ۱، ص۴۸۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۵۳؛ الکافی، ج ۸، ص۲۸۷؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۳۳۸٫
[4] بحارالأنوار، ج ۵۲، ص۲۳۵٫
[5] سهراب، عنایت الله، «مبادی استدلال»، ص ۳۲۹-۳۴۰
[6] اقتباس از کتاب حق المبین، ص ۷۴۷ و منابع دیگر.
[7] نعمانی، الغیبه؛ ص ۲۳۴، ۲۵۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۴۸٫
[8] نعمانی، الغیبه؛ ص ۲۶۲؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۳۵٫
[9] نعمانی، الغیبه؛ ص ۳۲۲؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۶۷٫
[10] الکافی، ج ۱، ص ۴۳۸، بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۹۴٫
[11] بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸٫
[12] نعمانی، الغیبه، ص ۲۳۲٫
[13] نعمانی، الغیبه، ص ۱۹۴، ۲۶۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۹۳٫
[14] نعمانی،الغیبه، ص ۳۲۰ و ۳۲۱؛ کمال الدین، ج۱، ص ۶۶؛ بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۹۹٫
[15] اشراقات، ص ۲۹۳٫
[16] رحیق مختوم، ج ۱، ص ۷۸٫
[17] فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، ج ۱، ص ۱۷۹.
[18] الاحتجاج، ج ۱، ص ۶۳؛ بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳٫
[19] طوسی، الامالی، ص ۲۱؛ بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۲۶۲٫
[20] کفایه الاثر، ص ۱۳۵؛ بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۳۰۷٫
[21] بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۲۱۳؛ تفسیر فرات، ص ۲۸۶٫
[22] الارشاد، ج ۲، ص ۳۸۷٫
[23] شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۸۹؛ بحارالأنوار، ج ۵۶، ص ۱۴۳٫

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=56096

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!