2

سلامت معنوی در معنویت کاذب «تفکر نو»

  • کد خبر : 53020
  • ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۷:۵۹
سلامت معنوی در معنویت کاذب «تفکر نو»
«تفکر نو» یک دین جدید آمریکایی است که در اواخر قرن ۱۹ با این عنوان صورت‌بندی شد. این دین در آموزه‌های کابالیسم ریشه دارد و بر «خدای درون» تأکید می‌کند. تفکر نو مدعی است که خدایان در ادیان مختلف نمادی از نیروی درونی و خلاقیت بشری هستند و انسان با کشف این راز می‌تواند به هرچه اراده می‌کند، دست یابد و جهان را تغییر دهد.

به گزارش پایگاه خبری مفاز،  «تفکر نو» یک دین جدید آمریکایی است که در اواخر قرن ۱۹ با این عنوان صورت‌بندی شد. این دین در آموزه‌های کابالیسم ریشه دارد و بر «خدای درون» تأکید می‌کند. تفکر نو مدعی است که خدایان در ادیان مختلف نمادی از نیروی درونی و خلاقیت بشری هستند و انسان با کشف این راز می‌تواند به هرچه اراده می‌کند، دست یابد و جهان را تغییر دهد. به‌طوری که بهشت را در زمین بسازد.

از این دیدگاه، سرمایه‌داران و قدرتمندان از درجه بالاتر معنوی نسبت به دیگران برخوردارند، زیرا به خودشناسی معنوی رسیده و «خدای درون» را کشف کرده و خواسته‌های بیشتری را تحقق بخشیده‌اند. به‌این‌ ترتیب تفکر نو به پول و ثروتمندان و نظام سرمایه‌داری، تقدس می‌بخشد و آن را برخوردار از مزیت معنوی معرفی می‌کند. دین تفکر نو از نیمه قرن بیستم دست‌مایه سیاست‌مداران قرار گرفت تا برای حل بحران معنویت در تمدن غرب آن را ارائه دهند و جایگزین ادیان اصیل نمایند. یکی از حوزه‌های اساسی که جریان تفکر نو به آن وارد شد، حوزه سلامت معنوی است. استراتژیست‌هایی که به جریان تفکر نو پیوستند می‌کوشند تا نگرش معنوی خود را در حوزه‌های مختلف تمدنی از جمله سلامت معنوی وارد کنند و از طریق ایجاد مراکز آینده‌پژوهی و کمیته‌های مشورتی برای سازمان‌های جهانی نسخه‌های راهبردی ارائه دهند. نسخه‌هایی که از نگرش معنوی تفکر نو سرچشمه می‌گیرد و راه‌حل مسائل بشری را روی‌آوردن به معنویتی از نوع تفکر نو معرفی می‌کند.

شکل‌گیری جریان تفکر نو
فرایند شکل‌گیری تفکر نو به قرن ۱۸ بازمی‌گردد. زمانی که «آنتوان مِسمر» [۱] احساس کرد با نیروی مغناطیس می‌تواند بیماری‌ها را درمان کند. او با حرکت دادن آهنربا بر روی بدن بیماران به مصاف با بیماری آنها می‌رفت. برخی از بیماران از این کار نتیجه می‌گرفتند و احساس بهبود در آنها پیدا می‌شد. او پس از مدتی به این نتیجه رسید که نیروی درمانگر در بدن خود اوست، نه در آهنربا. از اینجا بود که در برنامه‌های درمانی خود، آهنربا را کنار گذاشت و با دستان خود شروع به درمانگری کرد. براین‌اساس تئوری «مغناطیس حیوانی» [۲] مطرح شد. یعنی نوعی نیرو که در بدن موجود زنده جریان دارد و با آن می‌تواند خود یا دیگران را درمان کند. در منابع مختلف، آنتوان مسمر از یک سو شیادی فریبکار و از سوی دیگر معجزه‌گری شگفت‌انگیز توصیف می‌شود. اما به‌هرحال روش او مورد ارجاع سبک‌های مختلف «انرژی‌درمانی» قرار گرفته است.

تصویر آنتوان مسمر و کتابی که نگاشته است
در قرن ۱۹ «فینییِس کوئِمبی» [۳] که از مشکل تنفسی رنج می‌برد، متوجه شد هنگامی که اسب‌سواری می‌کند و به تاخت می‌رود، اثری از مشکل تنفسی ندارد. او با روش درمانی مسمر آشنا شد و از ترکیب آن با تجربۀ خودش به‌نوعی روش درمانی رسید. یکی از کسانی که برای درمان‌جویی به کوئمبی مراجعه کرد، دختر جوانی به نام «ماری بِیکر اِدی» [۴] بود. ماری از ضعف نخاعی شدید رنج می‌برد و کوئمبی توانست به او کمک کند. ماری سال‌ها با وضعیت بهتری زندگی کرد و دیگر در انجام کارهای شخصی به کسی نیاز نداشت، تا اینکه خبر مرگ کوئمبی به او رسید و ماری دوباره زمین‌گیر شد. چون فکر می‌کرد با نیروی استادش کوئمبی بهبود یافته است. او پس مدتی توانست وضعیت خود را بهبود بخشد و یک فرقۀ جدید معنوی را پایه‌گذاری کرد.

فینییس کوئمبی (سمت راست) و ماری بیکر ادی (سمت چپ)
ماری بیکر ادی به این نتیجه رسیده بود که درمان با نیروی ذهنی خودش انجام می‌شده و هر کس می‌تواند این قدرت شفاگر درونی را فعال کند. او کتابی به نام «علم و سلامتی» نوشت و مدعی شد که دانشی مسیحایی را یافته است. در مسیحیت معجزه بزرگ حضرت عیسی (ع) شفای بیماران بود، از سوی دیگر باور مسیحیان این است که عیسی (ع) پسر خدا بوده و یک ذات الهی است. ازاین‌رو نیروی شفابخشی نشانۀ الوهیت است. ماری بیکر ادی فرقه‌ای به نام «دانش مسیحی» [۵] را پایه‌گذاری کرد که بر اساس آن افراد معتقد می‌شدند که مسیح در درون آنهاست و با این الوهیت درونی می‌توانند خود را شفا دهند و به دیگران نیز شفا بخشند. اعضای این گروه هر یکشنبه دور هم جمع می‌شدند و با خواندن بخش‌هایی از کتاب علم و سلامتی تجارب شفابخشی‌شان را با هم در میان می‌گذاشتند.

پس از مدتی خانواده‌ای به نام «دِرِسِر»[۶] از ماری بیکر ادی شکایت کردند و او را متهم کردند که تعالیم استادشان فینییِس کوئِمبی را سرقت کرده است. از سوی دیگر ماری افراد زیادی را دور خود جمع کرده و بسیار اثرگذار شده بود. یکی از شاگردان ماری، خانمی به نام «اِما هاپکینز» [۷] که از خلاقیت و توانایی بالایی در سخنوری برخوردار بود؛ توانست آموزش‌های ماری را به هزاران نفر تعلیم دهد و آن آموزش‌ها را با نام «تفکر نو» ارائه دهد. هم‌زمان خانواده دِرِسِر که تلاش می‌کردند، از میراث کوئمبی محافظت کنند، تعالیم او را تدوین کردند و آن را تفکر نو نامیدند. استفاده از عنوان «تفکر نو» هم‌زمان در حدود سال‌های ۱۸۸۸ و ۱۸۸۹ از سوی هر دو جریان اتفاق افتاد. در زمان کوتاهی هر دو جریان آموزش‌های خود را توسعه دادند؛ به‌طوری‌که در اوایل قرن بیستم، موضوع «قدرت ذهن» و «درمان ذهنی» بسیار گسترده شد و مؤسسات و سازمان‌های مختلفی در جهت ترویج تفکر نو پدید آمد.

در قرن ۲۰ افراد زیادی برخاستند و به تعلیم و ترویج تفکر نو پرداختند. سازمان‌های تفکر نو به‌قدری گسترش یافت که در سال ۱۹۰۸ تعدادی از این سازمان‌ها جمع شدند و «اتحاد بین‌المللی تفکر نو» [۸] را تشکیل دادند. برخی از نکات تصریح شده در بیانیه این سازمان ازاین‌قرار است:

ما تصدیق می‌کنیم که خدا همان ذهن، وجود بی‌نهایت، روح و واقعیت غایی است.

ما به وحدت خدا و انسانیت اقرار می‌کنیم.

ما آزادی در اعتقادات را پذیرفته و به تنوع انسانیت احترام می‌گذاریم. به روی همگان گشوده‌ایم، آنان را در خود می‌پذیریم و به عظمت انسان‌ها اعتراف می‌کنیم، زیرا حضور خدا را در آنها یافته و بنابراین اصل دموکراسی را پذیرفته‌ایم.

ما تصدیق می‌کنیم که همه ما، موجوداتی روحانی هستیم که در کیهانی معنوی تحت حاکمیت قانون معنوی قرار داریم و از طریق همسو شدن با قانون معنوی می‌توانیم به شفا، کامیابی و تناسب دست یابیم.

در این بیانیه نیروی شفابخش معنوی و نیز اصول لیبرالیسم و دموکراسی تصدیق شده است. البته اینها مبتنی بر نوعی نگرش معنوی شکل گرفته که بر اساس آن انسان خداست و خداوند نیروی درونی انسان تلقی می‌شود.

تفکر نو دست‌مایه سیاستمداران
در نیمه اول قرن بیستم دو جنگ بزرگ جهانی موجب شد که بشر نسبت به پیشرفت‌های علمی، طبیعت‌گرایی و اعتماد به نظام سرمایه‌داری بدبین شود. در هجوم بحران‌های گوناگونی که در نیمه دوم قرن بیستم بشریت را احاطه کرده بود، برخی به این اندیشیدند که راه بازگشت به آرامش و کنترل مردم از گذرگاه معنویت می‌گذرد. اما معنویت دینی و بازگشت به دین، اقتدار کلیسا و قرون وسطا را تداعی می‌کرد، ازاین‌رو به فکر معنویتی متفاوت افتادند و آن را در جریان تفکر نو یافتند.

«باربارا مارکس هابرد» [۹] شاید اولین کسی بود که در سطح استراتژیک به معنویت و به طور خاص تفکر نو اندیشید و کوشید این نگرش را در سطح تمدن‌سازی به کار گیرد. او در اوایل دهۀ ۱۹۷۰، با همکاری همسرش سرهنگ «جان وایت ساید» [۱۰]، «کمیته‏‌ای برای آینده» [۱۱] را در واشنگتن‌دی‌سی شکل داد. این کمیته شرکتی به نام «دنیاهای جدید» [۱۲] را تأسیس کرد و نشست‏‌های آینده‌پژوهی را برای یافتن عوامل کلیدی شکل‌گیری آینده معنوی جهان برگزار نمود تا بخش‏های تشکیل‌دهندۀ تمدن، نظیر سیاست، آموزش، سلامت، ارتباطات، محیط‌زیست، هنر، علم، عدالت، اقتصاد و رسانه را بر شالوده‏ای معنوی طراحی کنند. پس از حصول نتایج اولیه در سال ۱۹۷۳، نام این کمیته به «مرکز آموزش و دنیاهای جدید» تغییر یافت تا نتایج به‌دست‌آمده به اشتراک گذاشته شود. باربارا مارکس هابرد فرد با نفوذی است که در سال ۱۹۸۴ یکی از نامزدهای درونی حزب دموکرات برای کاندیداتوری پست معاونت ریاست‌جمهوری آمریکا بود. [۱۳]

«سلامت» یکی از حوزه‌های مهم کاری باربارا مارکس هابرد و شرکت دنیاهای جدید و مرکز آموزشی وابسته به آن بود. هابرد با همکاری کسانی مثل «دیپاک چوپرا» [۱۴] و «مایکل بِرنارد بِکویث» [۱۵] به تلفیق سلامت با معنویت از طریق تأکید بر تأثیر ذهن بر بدن و شفای ذهنی پرداختند. آنان با استفاده از اصول و مبانی «تفکر نو» رابطۀ سلامت و معنویت را مبتنی برد قدرت ذهنی انسان گسترش دادند و تلاش کردند تا رهبری جریان تفکر نو را به دست گیرند. در این راستا در ۱۹۹۶ «انجمن تفکر نوین جهانی» [۱۶] (AGNT) را شکل دادند. این سازمان اصل اساسی خود را چنین اعلام کرده است. «خدا، در کنش، فرایند خلاق است: هم زمان در هر چیزی، هر جایی و هر زمانی. خدا در روابط، عشق و هوشمندی است که به‌صورت کیهان و کل زندگی بروز و ظهور می‌یابد. خدا هر یک از ماست» در این اصل انسان خداست که الوهیت درونی‌اش به‌صورت خلاقیت، عشق، هوشمندی و زندگی تجلی پیدا می‌کند و سلامتی را با همین نیروی درونی می‌توان تأمین کرد.

جریان تفکر نو با اقدامات باربارا ماکس هابرد و با حمایت صندوق برادران راکفلر پیش رفت و استراتژیست‌ها و تئوری‌پردازان نامداری همچون «اِروین لازلو» [۱۷] و «کِن ویلبر» [۱۸] با او همکاری کردند.

به ترتیب از راست به چپ: اروین لازلو، کن ویلبر، باربارا مارکس هابرد
این جریان کوشید سلامت را با معنویت پیوند زند و سلامت معنوی را مبتنی بر خدای درون و تجلی خلاقیت و هوشمندی درونی بازتعریف کند. جریان سیاسی ای که تفکر نو را به دست گرفته بود و می‌خواست معنویت موردنظر خود را در حوزه‌های مختلف تمدنی و زندگی بشر وارد کند، در برخی حوزه‌ها مثل اقتصاد کمتر توفیق می‌یافت؛ اما در برخی حوزه‌های دیگر مثل سلامت موفق‌تر از کار برآمد.

میدان دادن به انواع طب‌های مکمل و روش‌های انرژی‌درمانی که به‌نوعی بر نیروی درونی انسان، برای درمان و سلامتی تکیه داشت، حاصل این سیاست‌ها و برنامه‌ها بود. تفکر نو می‌کوشد تا سلامتی را مبتنی بر نیروی درونی یا به تعبیری «خدای درون» معرفی کند. اروین لازلو یکی از تئوری‌پردازان و استراتژیست‌های جریان تفکر نو در سال ۱۹۹۳ «باشگاه بوداپست» [۱۹] را که یک اندیشکده بود، با مأموریت آماده‌سازی جهان برای تغییر، با تکیه بر معنویت، تأسیس کرد. این سازمان برای تأثیرگذاری بر سازمان‌های بین‌المللی در سال ۲۰۰۴ «شورای حکمت جهانی» [۲۰] را تأسیس کرد. این شورا با تشکیل کمیته‌هایی از جمله کمیته «بهداشت و سلامت جهانی» و «معنویت و بوم‌شناسی عمیق» با حضور چهره‌هایی همچون «استیون راکفلر» و «میخائیل گورباچف» کوشید تا خط فکری خود را بر سازمان‌های جهانی القا کند.

سلامت معنوی از نوع تفکر نو
در نظام سلامت مبتنی بر سلامت معنوی از نوع تفکر نو، هر انسانی با ارادۀ خودش می‌تواند بیمار یا سالم شود. ثروت و سلامتی با نیروی درونی خلق می‌شود و رفاه چیزی است که از الوهیت درونی و خلاقیت نامحدود بشری می‌جوشد. «پول» و «بدن» مقدس است و ثروت و سلامتی نشانه‌های رشد معنوی هستند. کسانی که از فقر و بیماری رنج می‌برند، در واقع مشکل معنوی دارند و هنوز خدا را نشناخته و به قدرت درونی خود پی نبرده‌اند. آنها نمی‌توانند از الوهیت درونی برای خلق یک زندگی سرشار از ثروت و سلامتی و شادی و رفاه استفاده کنند و تا باورهای خود را تغییر ندهند، نجات نخواهند یافت.

افراد فقیر و بیمار مانع از تغییر جهان و تبدیل شدن زمین به جایی پر از رفاه و لذت و شادی هستند. آنها با باورهای بیماری آفرین و تضعیف‌کننده خود، جهان را به جایی برای رنج تبدیل می‌کنند و وجودشان علیه تکامل انسانی و رفاه جهانی است. از سوی دیگر سرمایه‌داران و نظام لیبرال سرمایه‌داری پیش‌گام تحولات انسانی و تبدیل جهان به محلی برای شادی و زندگی سالم و مرفه است.

سلامت معنوی برآمده از تفکر نو، کاملاً همسو با اهداف و منافع نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم غربی است. این قرائت از معنویت و سلامت معنوی به طور غیرمستقیم و گاهی مستقیم، برتری نظام سرمایه‌داری را نشان می‌دهد و ارزش‌های لیبرالیسم را برای مردم درونی می‌سازد.

فروپاشی و جایگزینی
جریان تفکر نو معتقد است که جهان آینده معنوی است و مادی‌گرایی نمی‌تواند پاسخ‌گوی مسائل بشری باشد. هم ازاین‌رو طرح تمدنی آینده را بر شالودۀ معنویت (خدا انگاری انسان) طراحی کردند. اما پیاده‌سازی و جایگزینی شالودۀ جدید با شالودۀ کنونی، بسیار دشوارتر از طراحی کردن آن است. شروع این تغییر و جایگزینی با بحران‌آفرینی امکان‌پذیر به نظر می‌رسد. ازاین‌رو لازلو با انتشار کتاب «تغییر جهان ۲۰۱۲» سال ۲۰۱۲ را سرآغاز تغییر جهان و سال‌های پس از آن را سال‌هایی دشوار و پر از بحران توصیف می‌کرد. بحران کمک می‌کند تا نظم موجود فروپاشد و نظم نوین پذیرفته شود. بحران اقتصادی، جنگ، محیط‌زیست انواع بحران‌ها در این سال‌ها جهان را درنوردید، اما در این میان بحران کووید-۱۹ نظام سلامت را به پرتگاه فروپاشی راند. تحلیل‌های متعددی در سال‌های اخیر ارائه شده است که نشان می‌دهد حتی در کشورهای توسعه یافته نظام سلامت در معرض فروپاشی قرار گرفته است. [۲۱] نظام سلامت با تکیه بر مادی‌گرایی، تأمین فضای بیمارستانی، استفاده از روش دارودرمانی و با نقش‌آفرینی کادر درمان دیگر پاسخگو نیست، بلکه خوددرمانی با تکیه بر نیروهای درونی و توانمندسازی معنوی روشی کم‌هزینه، غیرمتمرکز و مؤثرتر را پیش روی بشر نهاده است.

برنامۀ جنبش تفکر نو، باشگاه بوداپست و سایر سازمان‌های همسو با آنها، بحران‌آفرینی و پیشبرد فرایند تغییرات جهانی است. به‌طوری‌که نوعی تمدن معنوی از جمله نظام سلامت مبتنی بر معنویت روی کار بیاید؛ ولی قدرت جابه‌جا نشود. در واقع ناظم‌های گذشته می‌کوشند نظم نوینی را روی کار آورند و درعین‌حال هژمونی و سلطۀ خود را همچنان حفظ کنند. در این روند نظام سلامت از محوریت امور مادی و تفسیرهای مادی از بیماری و سلامتی خارج شده و به‌سوی سلامت مبتنی بر معنویت متحول می‌شود.

[۱] Franz Anton Mesmer (1734-1815)

[۲] Animal magnetism

[۳] Phineas Quimby (1802-1866)

[۴] Mary Baker Eddy (1821-1910)

[۵] Christian Science

[۶] Dresser

[۷] Emma Curtis Hopkins (1849-1925)

[۸] International New Thought Alliance

[۹] Barbara Marx Hubbard (1929-2019)

[۱۰] John Whiteside

[۱۱] The Committee for the Future

[۱۲] New Worlds

[۱۳] کتاب زندگینامه وی با عنوان « ابداع زندگی» به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.

[۱۴] Deepak Chopra (1949) تاکنون آثار فراوانی از وی در داخل کشور ترجمه و منتشر شده است.

[۱۵] Michael B. Beckwith (1956) آثار متعددی از نامبرده به فارسی ترجمه شده است.

[۱۶] Association for Global New Thought

[۱۷] Ervin László (۱۹۳۲) اندیشمند راهبردی مجارستانی الاصل که سابقه عضویت دراندیشکده رُم (یکی از مهمترین اندیشکده های غربی) را دارد.

[۱۸] Ken Wilber (1949)

[۱۹] Club of Budapest بسیاری از چهره های جهانی تاثیرگذار عرفان های نوظهور همچون پائولوکوئلیو، راوی شانکار، دیپاک چوپرا و … در کنار شخصیت های سیاسی چون شیمون پرز و میخائیل گورباچف با این اندیشکده در ارتباط هستند.

[۲۰] World Wisdom Council

[۲۱] www.futuresplatform.com

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=53020

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!