4

محاکمه و اعدام باب

  • کد خبر : 47372
  • ۰۸ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۱
محاکمه و اعدام باب
سيدعلي محمد باب تا شعبان 1264 قمري در زندان ماكو بود و همواره عده اي از طرفداران وي از طريق دادن رشوه به زندانبان ها به ملاقات او مي رفتند و پيام ها و دستورات وي را به نقاط مختلف مي رساندند.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، سيد باب در اواخر سال 1264 زمزمه ی مهدويت آغاز کرد و سپس دماغ گرمازده اش وي را بر آن داشت تا با نوشتن کتاب بيان به نسخ احکام شريعت اسلام بپردازد و خويشتن را پيامبر بخواند و سرانجام در آخرين نوشته اش به نام لوح هيکل الدين(صفحه 5) مقام خدايي را مدعي شود؛ اما به سبب عدم ارتباط بابيان با وي (در چهريق) تا هنگام مرگش نيز ادعاهای بعدی او کمتر به گوش مريدان رسيده بود؛ زيرا بی تردید اگر آن مطالب به گوش آن ها مي رسيد، جنگ ها زودتر پايان مي يافت و ميرزا علي محمد نيز کشته نمي شد.

محمدشاه قاجار و صدراعظم او حاج ميرزاآقاسي در برخورد با «باب» و «بابيان» آسانگير بودند، اما شورش بابي ها در بسطام و زنجان در سال هاي اوليه سلطنت «ناصرالدين شاه» موجب شد تا بار ديگر باب را به تبريز آوردند چون نبردهاي داخلي به اوج شدت خود رسيد، دولت وقت به رياست ميرزا تقي خان اميرکبير، چاره را در ريشه کن کردن سيد باب ديد، اما علما، وي را پريشان عقل دانسته، فتوي به قتل چنان ديوانه اي نمي دادند و پافشاري مأمورين دولتي سبب شد که برخي از ايشان، حکم به اعدام نمايند. چنان که آواره در ص 241 تاريخش به تصريح مي نگارد که بيشتر روحانيون تبريز به عذر جنون، از صدور فتوي پوزش خواستند و شوقي نيز در ص 256 قرن بديع ج 1 ، اميرکبير را عامل قتل ميرزاعلي محمد مي داند.

به هر حال سيد باب همراه با يکي از مريدانش در روز 27 شعبان 1264 قمري او را به همراه يكي از مريدانش به نام ميرزاعلي محمد زنوزي براي اعدام به يك گروه سرباز نصراني (ارمني) سپردند. سربازان براي اجراي حكم، «سيدعلي محمد باب» و مريدش را با طناب بستند و در مقابل يك ديوار آنها را تيرباران كردند. چون تفنگ هاي آن ايام از نوع «سر پر» بود و به هنگام شليك دود فراوان مي كرد، پس از اجراي حكم و هنگامي كه دودهاي حاصله از شليك سربازان فرو نشست، سربازان و مأموران دولتي ناظر بر اجراي حكم، جسد «ميرزاعلي محمد زنوزي» را كه كشته شده بود، ديدند، اما از جسد «سيدعلي محمد باب» خبري نبود. اين امر براي دقايقي موجب هراس مأمورين شد و آنان به اين انديشه افتادند كه مبادا واقعاً وي امام زمان بوده و به آسمان عروج كرده است. اما اين بيم و هراس چند دقيقه بيشتر دوام نياورد، و اندكي بعد «سيدعلي محمد باب» را در حالي كه در يك اصطبل واقع در ارك تبريز پنهان شده بود يافتند و معلوم شد كه طناب او براثر شليك گلوله پاره شده و او با بهره گيري از دود حاصله از شليك تفنگهاي «سر پر» كه فضا را انباشته كرده بود، از محل اجراي حكم گريخته و خود را در يك مستراح پنهان كرده است.

به دنبال اين حادثه كنسول روسيه در تبريز خواستار عفو «باب» مي شود. اما اين درخواست اجابت نگرديد و «سيدعلي محمد باب» بار ديگر در مقابل جوخه آتش ايستاد و اعدام شد و به نوشته ی کنت دوگوبينو فرانسوي در فصل دهم کتاب مذاهب و فلسفه در آسياي مرکزي و به شهادت مورخين مسلمان، جسد او در خندق بيرون شهر تبريز خوراک درندگان شد، ولي بهائيان مي گويند که نعش وي توسط سليمان خان افشار- که از طرف ميرزا حسين علي مأمور بوده- ( کواکب دریه جلد یکم ص 233 و 249 ) از خندق دزديده شد و نخست به کارخانه ی حرير بافي حاج احمد ميلاني بابي منتقل گشت و از آنجا به تهران و پس از گذشت زماني حدود شصت سال به شهر حيفا در فلسطين اشغالي انتقال يافت و به طوري كه سرهنگ فردوس مبلّغ بهائيان شميران مي گفت او را در تابوتي از بلور دفن كردند. چنانچه در صفحه 34 كتاب «اقدس» آمده است:

«قد حكم الله دفن الاموات في البلور و الاحجار المتمنعه او لاخشاب الصلته اللطيفه و وضع الخواتيم المنقوشه في اصابعم انه لهو المقدر العليم»! ( نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .15)

«محققاً خداوند دستور داده كه اموات را در بلور دفن كنند و… ».

بخش قابل توجه برای اهل تحقيق، عنايت و توجه تامّ دولت روسيه تزاري به جريان تيرباران و جسد ميرزاعلي محمد مي باشد، تا آن جا که كنسول روس در تبريز در مراسم حضور مي يابد و مي گريد (کواکب دریه جلد یکم ص 248) و  معلوم نيست که اين اشک تمساح به خاطر از دست دادن يکي از نفرات ستون پنجم دولت بهيه بوده يا اين که گريه ی شادي و اشک شوقي است که از پيشرفت نقشه هاي استعماري امپراتوري روس حکايت مي کند بهاييان مدعي اند وقتي به خواسته كنسول توجه نمي شود و جنازه باب را به خندق مي اندازند، وي نقاش ماهري را به محلي كه جسد باب انداخته شده بود، مي برد و از روي آن تصويري تهيه مي نمايد كه نمونه اي از اين تصوير هم اكنون در محل دفن او قرار دارد. ( قرن بدیع جلد یکم ص 257 و ظهور الحق ص 25 و نیز کواکب دریه جلد یکم ص 248) و جالب اين جاست که مخفي کننده ی جسد، يعني احمد ميلاني بابي نيز از تحت الحمايه های دولت روسيه تزاري به شمار مي آمده است. (کواکب دریه جلد یکم ص 249) اين شواهد نه فقط ما را در گفتار قبلي خود پيرامون منوچهرخان گرجي استوار مي کند، بلکه وا مي دارد تا در آينده نيز چنين مواردي را يادآور شويم.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=47372

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!