به گزارش پایگاه خبری مفاز،جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند گروهی از حدیثنگاران بزرگ اهل سنّت، مانند ابنحنبل، ترمذی، ابنماجه، نسائی و نویسندگان عقائد ملل، از پیامبر گرامی(ص) نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: «انّ امّتی تفترق علی ثلاث و سبعین فرقه ــ امّت من بر هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند».
در کتب روایی شیعه نیز مضمون این حدیث متعدّد وارد شده است.پیرامون حدیث یاد شده، از جهات چهارگانه میتوان سخن گفت: 1- آیا حدیث یاد شده به سند صحیح و قابل اعتماد نقل شده است؟ 2- متن حدیث چگونه است؟ زیرا حدیث، به عبارات گوناگونی روایت شده است. 3- آیا ملت اسلام به هفتاد و سه فرقه منقسم شدهاند؟4- گروه رستگار از این هفتاد و سه ملت کیست؟ا
ینک ما پیرامون موضوعات چهارگانه به گونهای فشرده بحث میکنیم:الف- سند حدیثاین حدیث، در صحاح و مسانید، به اسناد گوناگونی نقل شده است و «زیلغی» که خود از «حافظان»، به شمار میرود، طرق و اسناد حدیث را در کتاب «تخریج احادیث الکشاف» که آن را به تنظیم و تبیین احادیث کتاب «کشاف» اختصاص میدهد، گردآورده و بیش از همه در این حدیث سخن گفته است. داوری، درباره اسناد حدیث که وی گرد آوره با وضع نگارش ما سازگار نیست، از این جهت، در این جا، به فشرده گویی بسنده میکنیم. برخی از حدیث شناسان، اسناد روایت را صحیح ندانسته و میگویند، در تمام سندهای مختلف حدیث، اشخاص ضعیف و یا مجهول وجود دارند و چنین حدیثی شایسته استدلال نیست. در راس این گروه «ابنجزم»، مولف کتاب «الفصل فی الاهواء و الملل» است. در مقابل، گروه دیگری به تعدد طریق و سند حدیث اکتفا ورزیدهاند. گویا آن را (با ضعفی که در اسناد دارد)، جزء روایات «مستفیض»، به شمار آوردهاند. یعنی کثرت اسناد روایت را جبران کننده ی ضعف آن دانسته اند.
ابوعبدالله حاکم نیشابوری که بر صحیحین (صحیح بخاری و مسلم) مستدرکی نوشته است، کوشیده حدیث یاد شده را با سندی که بخاری و مسلم آن را صحیح میشمارند، نقل کند.او میگوید: خالد طحانف از محمد بن عمرو، از ابی سلمه، از ابی هریره، نقل کرده که پیامبر(ص) فرمود: «افترقت الیهود علی احدی او اثنین و سبعین فرقه و افترقت النصاری علی احدی او اثنین و سبعین فرقه، و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین فرقه». سپس میگوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه» (مستدرک حاکم، ج1، ص128).ترجمه :«یهود بر هفتاد و یک و یا دو طائفه، و نصاری بر هفتاد و یک و یا دو گروه تقسیم شدند و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه، تقسیم میشوند». آنگاه میافزاید: این حدیث با توجه به شرایطی که «مسلم» در توصیف حدیث به صحت، کافی میداند صحیح است. و هیچ یک از بخاری و مسلم، آن را نقل نکردهاند.
نویسنده معاصر، شیخ محمد زاهد کوثری، پیرامون سندی که حاکم، آن را صحیح تلقی کرده است، از محقق رجالی، «ذهبی» نقل میکند که آنچه «محمد بنعمرو» به تنهایی روایت میکند پذیرفته نمیشود. (التبصیر اسفرایینی، مقدمه، ص9)
حاکم، حدیث یاد شده را با دو سند دیگر نیز نقل کرده که در سند یکی «عبدالرحمانبنزیاد» و در دیگری «کثیربنعبدالله» است. وی میگوید: با روایات این دو نمیتوان احتجاج کرد.
گذشته از حاکم، افرادی مانند «ابنماجه» در صحیح خود، و «بیهقی» در سنن، حدیث یاد شده را با سندهای گوناگون نقل کردهاند و غالباً در اسناد آنها افراد ضعیف و مجهول، مانند: «عبادبنیوسف»، «راشدبنسعد» و «ابوولیدبنمسلم» وجود دارد که حدیث را از شایستگی احتجاج بیرون آورده است. (التبصیر، مقدمه، ص9)
تحقیق در وضع راویان هر یک از این اسانید، ما را با مشکلاتی روبرو میکند، شاید هم نتوانیم سندی پیدا کنیم که از خدشه به دور باشد، ولی از آنجا که حدیث، با اسناد گوناگون در کتابهای «فریقان» نقل شده، میتوان آن را حدیث «مستفیض» نامید. در میان علماء شیعه، شیخ صدوق آن را در کتاب «خصال» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» به سندهای گوناگونی نقل کردهاند، از این جهت شاید بتوان مشکل صحت سند حدیث را با مستفیض بودن آن حل کرد.
ب- متن حدیث
اشکال متن حدیث، کمتر از سند آن نیست و در نقل آن اختلاف زیادی رخ داده، به گونهای که نمیتوان، یکی از آنها را با اطمینان خاطر پذیرفت. اینک به برخی از اختلافات متنی اشاره میکنیم:
1-تعداد فرقههای اهل کتاب
نخستین اختلاف، مربوط به تعداد فرقههای اهل کتاب و امت اسلامی است. حاکم، تعداد فرقههای یهود و نصاری را، گاهی به طور قطعی، هفتاد و یک و گاهی به طور مردد، بین هفتاد و یک و هفتاد و دو، نقل میکند، در حالی که عبدالقاهر بغدادی، با سندی که به ابی هریره منتهی میگردد، تعداد فرقههای یهود را هفتاد و یک، و نصاری را هفتاد و دو، و امت اسلامی را هفتاد و سه، نقل میکند. وی مینویسد: «افترقت الیهود علی احدی و سبعین فرقه، و افترقت النصاری علی اثنین و سبعین فرقه، و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین فرقه».
لیکن او با سند دیگر، تعداد فرقههای یهود را، هفتاد و یک و تعداد فرقههای امت پیامبر را، هفتاد و دو نیز نقل مینماید. (الفرق بین الفرق، ص7-5).
2- تعداد هدایت یافتگان و گمراهان
اختلاف دوم، به شمارة ناجیان و هالکان است. حاکم، به سندی که آن را صحیح نمیداند، نقل میکند که پیامبر فرمود: «کلهم فی النار الا واحدة». همگی در آتشند، جز یکی. عین همین جمله، در برخی از متونی که عبدالقاهر بغدادی، نقل کرده وارد شده است.
در میان نویسندگان صحاح، مانند: ابوداوود، ترمذی و ابنماجه، گذشته بر اینکه مانند حاکم، تعداد فرقههای امت اسلامی را هفتاد و سه تیره یادآور شدهاند، هدایت یافته را یکی، و باقیمانده را اهل آتش نقل کردهاند، در حالی که مقدسی، متن حدیث را به گونهای دیگر، نقل کرده و میگوید: «اثنتان و سبعون فی الجنه وواحده فی النار= هفتاد و دو فرقه اهل نجات و یکی از آنان اهل نار میباشند».
سپس یادآور میشود که سند این متن، صحیحتر از سند متن پیشین است که هفتاد و دو فرقه را در آتش و تنها یکی را اهل نجات دانسته است.
البته این سخن منطقاً مشکل دارد. چون محال است همه این هفتاد و دو فرقه بر حقّ باشند. یقیناً در بین فرقه ها تنها یکی برحقّْ است. چرا که دو حقّ با هم اختلاف نمی کنند. ه جا اختلافی هست یا بین دو باطل است یا بین حقّ و باطل.
3- هفتاد و سه ملت و شماره فرقههای اسلامی
مشکل دیگر این حدیث، شناختن هفتاد و سه ملت است که در آن وارد شده است. یعنی شناخت هفتاد و چند ملتی که اختلاف آنان مربوط به اسلام میباشد و امت «محمّد»- صلی الله علیه و آله- از آن نظر که پیرو او هستند به چنین گروههایی تقسیم میشوند وگرنه اختلاف امت در مسائل طبیعی و فلکی و غیره، ارتباطی به اختلاف امت پیامبر- صلی الله علیع و آله- ندارد. زیرا پیامبر از آن اختلافی سخن میگوید که اختلاف کنندگان در آن جا پیرو او هستند، اومیفرماید: «تفترق امتی».بنابراین، کلیه اختلافات متکلمان درباره حقیقت جسم و «جزء لا یتجزّی» و امکان «طفره»و «وجود واسطه میان وجود و عدم» و …ارتباط به اختلاف «امت» او ندارد و نباید آن ها را به حساب اختلاف این امت آورد.
با توجه به این حقیقت، هرگز «فرق اسلامی» به هفتاد و اندی نمیرسد، و تعداد واقعی آن ها بسیار کمتر از این رقم است و اصول فرقههای اسلامی از تعداد انگشتان بالاتر نمیرود. زیرا اصول فِرَق اسلامی عبارتند از:
معتزله (قدریه)، اهل الحدیث، حنابله، اشاعره، خوارج و شیعه. هر یک از این فرقه ها هر چند دارای تیرههای گوناگون و شعب و فروعی میباشند ولی هرگز نمیتوان آن ها را به عنوان فرقه ممتاز به شمار آورده و چه بسیاری از این تیره ها که یک پیرو بیشتر ندارد، آن هم کسی جز بانی و مدّعی تیره نیست.
شهرستانی، در ملل و نحل اصرار میورزد که با ترکیب و تلفیق فرقههای جزئی با یکدیگر، آمار یاد شده را بر فرقه های موجود زمان خود، تطبیق دهد.(ملل و نحل، ص15).
برخی، با توجه به اینکه «اشعری» در کتاب «مقالات الاسلامیین» برای «معتزله» دوازده «فرقه»، برای خوارج هشت «فرقه»، برای شیعه غالی پانزده «فرقه» و برای شیعه دوازده امامی چهار «فرقه» یاد آور میشود. میخواهند آمار یاد شده را بر این فرقهها تطبیق دهند.
در حالیکه این تلاش بیهوده است، زیرا اختلاف فرق دوازدهگانه معتزله، کاملاً جزئی است و همگی در اصول پنجگانه معروف خود، وحدت نظر دارند، زیرا در غیر این صورت معتزلی نخواهند بود. با توجه به این مطلب، نمیتوان هر یک از این تیرهها را فرقه نامید، چه بسا برخی پیرو نداشته و احیاناً برخی در مسائل غیر مربوط به امور دینی با یکدیگر اختلاف دارند. عین این بیان درباره تیرههای خوارج نیز حاکم است و نمیتوان هر یک را فرقه نامید.
تیرههای فزون از حدی که اشعری، از شیعه غالی و یا شیعه امامی گزارش میدهد، با تاریخ کلامی شیعه تطبیق نمیکند. چنین فرقههایی بر فرض ثبوت، جنبه فردی داشته و پایهگذار مذهبی که تابع و پیرو داشته باشد نبودهاند. باید مجموع شیعه را یک گروه بحساب آوریم و در صورت اصرار بر فرقه تراشی، نمیتوان اصول آنان را از کیسانی، زیدی، اسماعیلی، واقفی، فطحی و اثنا عشری، بالاتر دانست و حداکثر میتوان فرقه غالی را بر این فرقهها افزود.
در یک کلام، رقم بالا در حدیث، با توجه به واقعیت فرقههای اسلامی، مایه حیرت و سرگردانی محدثان میباشد. در این جا با فرض صحت حدیث، دو راه بیش وجود ندارد:
1-رقم یاد شده را کنایه از کثرت و فزونی فرقهها بدانیم، همانگونه که در برخی از آیات، رقم هفتاد، به عنوان کنایه از کثرت و فزونی وارد شده است. چنانکه میفرماید: « إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ = هرگاه درباره منافقان هفتاد بار هم طلب آمرزش کنی، خداوند آنان را نمیبخشد» (توبه:80)
این وجه، خالی از سستی نیست، زیرا رقم هفتاد و هشتاد، بدون پی آورد آحاد، کنایه از فزونی به کار میرود، نه ارقام هفتاد و دو، و یا هفتاد و سه. بویژه که متن حدیث حاکی است، پیامبر(ص) به این ارقام، به همراه آحاد آن، توجه خاصی داشتهاند، بگونهای که فرقههای یهود را هفتاد و یک، و مسیحی را هفتاد و دو، و مسلمانان را هفتاد و سه، معرفی فرمودهاند. عنایت به یک و دو و سه، مانع از آن است که هفتاد حمل بر کثرت گردد.
2- آمار یاد شده، مخصوص اعصار گذشته نبوده، بلکه آینده را نیز در بر میگیرد. بنابراین، علت ندارد که فرقههای هفتاد و اندی را تنها در قرون گذشته جستجو کنیم، بلکه پرونده حدیث، تا روز رستاخیز یا تا قیام مهدی(ع) باز است و شاید تا آن زمان آمار فرقهها به این پایه برسد.
4- گروه رستگار کیست؟
مهمترین مساله در حدیث «افتراق امت به هفتاد و سه ملت»، شناخت گروه رستگار است که پیامبر از آن گزارش دادهاند و یاد آور شدهاند که: «کلّهم فی النار الاّ واحده= همه فرق اسلامی در آتشند، جز یک گروه». شناخت این گروه رهیده از آتش، برای ما، در زندگی این سرا و سرای دیگر، حائز اهمیت خاصی است. متأسفانه ناقلان حدیث و شارحان آن، از خود، عنایتی به توضیح این قسمت نشان ندادهاند. تا آنجا که شیخ عبده، پیشوای اهل سنت در عصر خود، انگشت حیرت به دندان گرفته و میگوید: گروه رستگار تا کنون برای من معیّن نشده، زیرا تمام فرق اسلامی مدعی پیروی از پیامبر گرامی بوده و میباشند. آنچه مایه خرسندی است، این است که در برخی از احادیث، وارد شده که پیامبر فرمود: فرقه گمراه یکی است و دیگران رستگارند. شناخت گروه رستگار، از دو راه امکان پذیر است. هر چند راه نخست، از مرحله امکان پا به مرحله وقوع نمیگذارد و نتیجه مثبتی از آن به دست نمیآید. 1- مراجعه به متون مختلف حدیث که در برخی از آنها به گروه ناجی اشارهای شده است. 2- مراجعه به دیگر گفتارهای پیامبر گرامی، در موارد مشابه که میتواند ابهام حدیث مورد بحث را بر طرف سازد. درباره راه نخست، یادآور میشویم که در متون حدیث، اشاره یا اشاراتی در این زمینه وارد شده است. مانند: الف- و هی الجماعه و به نقلی الاسلام و جماعتهم(جامع الاصول، ج10، ص408) ب- من کان علی ما انا علیه و اصحابی(مستدرک حاکم، ج4، ص430)
ج- یقیسون الامور برایهم فیحرمون الحلال و یحلّلون الحرام(روضات الجنات، ص8) د- انا و شیعتی(الجمع بین التفاسیر)
شاخص اول، با توجه به اختلاف متن و گذشته از اینکه تنها در پارهای از متون آمده است، کاملاً مبهم و نارسا است و هرگز پیامبر بلیغ، در مقام تحدید فرقه ناجیه، به چنین کلمه مجملی اکتفا نمیکند. زیرا این معرّفی بگونهای است که هر فرقهای آن را بر خود، تطبیق میکند و خود را مصداق آن میشمرد. چه اینکه مقصود از «الجماعه» جماعة المومنین و المسلمین است و هر فرقهای خود را گروه با ایمان میداند، علاوه که این معرفی بر آگاهی مخاطب نمیافزاید. زیرا همگان میدانند که جماعة المومنین و جماعه المسلمین رستگار بوده، و
اهل نجات میباشند، سخن در این است که مومن و مسلمان واقعی کیست. تا از راه شناخت او، اهل نجات شناخته شوند. و اگر مقصود، جماعة الصحابه است، این همان معرّف دوم است که اکنون پیرامون آن سخن میگوییم. معرّف دوم این است که مقیاس، خود پیامبر و پس از وی یاران او باشند. این ملاک نیز مانند، نخست، از نارسایی ویژهای برخوردار است. زیرا:
1- اگر مقصود، «همه صحابه» باشد، چنین اتفاقی جز در مسائل ضروری رخ نداده است. چون آنان در بیشتر مسائل، یا اختلاف دارند و یا فاقد اطلاع هستند. مجموع یاران پیامبر که از صد هزار تجاوز میکردند، آنچنان نبودند که از کلیه مسائل مورد اختلاف و عقیدتی، اطلاع دقیق داشته باشند و بر فرض اطلاع، سخنانشان یکی نبود. هنوز جسد رسول گرامی، به خاک سپرده نشده بود که نخستین نزاع آنان در «سقیفة بنی ساعده» پیرامون خلافت و امامت در گرفت و با ضرب و شتم، از یکدیگر جدا شدند. (تاریخ طبری، سیره ابن هشام و العقد الفرید، ج2.سیره حلبی،ج3).
2- اگر مقصود، «اکثریت صحابه» باشد، این مسالهای است که اهل سنت نمیتوانند بر آن صحه بگذارند. زیرا اکثریت یاران پیامبر، با راه و روش خلیفه سوم، مخالف بودند، و تضاد میان آنان و خلیفه وقت، به پایهای رسید که منجر به قتل، او به دست صحابه پیامبر و گروهی از انقلابیون کوفه و مصر گردید.آیا از دیدگاه اهل سنّت، میتوان در پرتو اتفاق اکثریت، خلیفه را گمراه خواند؟! گاهی در مقابل اکثریت، اقلیتی وجود داشت، که از نظر ارزش، بر آنان برتری داشت. مثلاً در گزینش خلیفة نخست، بیت هاشمی و در راس آنان امام علی- علیه السلام- و عموی او عباس و دختر پیامبر گرامی، حضرت «زهرا»- سلام الله علیها- با اکثریت مخالف بودند و علی و زهرا –علیهما السلام- به حکم «آیة تطهیر» از هر خلاف و گناهی مصون بودند. آیا میتوان گفت، فزونی جمعیت بر چنین اندک ارزشمندی، مقدم است، و مردم باید تابع اکثریت باشند نه کیفیت برتر.
3- این ملاک، اشکال دیگری نیز دارد، و آن عطف «یاران» بر خود پیامبر، (انا و اصحابی) است، در حالی که محور هدایت، خود پیامبر است، و اگر یاران او نوری دارند، مکتسب از رسول گرامی است. در این صورت، به ناچار باید دست به توجیه زد و گفت که پیامبر، مقیاس هدایت، در حال حیات، و یاران، معیارهدایت، پس از در گذشت او میباشند.
4- اصولاً، یاران پیامبر، نمیتوانند مقیاس هدایت باشند و پیروی از آنان نمیتواند، مایه نجات باشد. زیرا روایات مربوط به گزارش پیامبر از ارتداد اکثر آنان که در صحاح و مسانید اهل سنت وارد شده است، مانع از آنست که راه و روش صحابه را رمز هدایت بدانیم. مساله ارتداد اکثریت قابل ملاحضه یاران او، چیزی نیست که شیعه در نقل آن پیشگام باشد بلکه، صحیح ترین جامع روائی اهل سنت، آن را نقل کرده است. قسمت اعظم روایات مربوط به ارتداد اکثریت، در «جامع الاصول» جزری، گرد آمده است و چون بحث پیرامون عدالت صحابه، از موضوع بحث ما بیرون است، وتنها به نقل یک روایت در این مورد میپردازیم. پیامبر- صلّی الله علیه و آله و سلّم- فرمود: «یرد علیّ یوم القیامه رهط من اصحابی فیحلؤون عن الحوض فاقول یا ربّ اصحابی فیقول انّه لاعلم لک بما احدثوا بعدلک انّهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری» (جامع الاصول للجزری،ج11، ص120).
«گروهی از یاران من، بر من وارد میشوند، ولی از بهره گیری از حوض کوثر جلوگیری میشوند، من به درگاه الهی عرض میکنم، آنان یاران من هستند، خطاب میآید، تو نمیدانی که آنان پس از تو، چه بدعتهایی گذاردند، آنان به دوران جاهلیت باز گشتند».
این تنها یک حدیث است که از نظر شما گذشت، در حالی که «جزری» در این مورد، ده حدیث از صحیح بخاری و مسلم، که بر چهار صحیح دیگر مقدم است، نقل کرده است که راهگشای بسیاری از مسائل است. در پرتو این روایات، دیگر مساله عدالت تمام صحابه، حجیّیت اقوال و آراء صحابه، حجیت نظریه اکثریت و محور حق و هدایت بودن آنان؛ چیزی نیست که بتوان بر آن ها اعتماد کرد.
شاخص سوّم، گمراه ترین فرقه را کسانی میداند که در احکام فقهی به «قیاس» عمل میکنند. عمل به قیاس هر چند از نظر فقه شیعه ممنوع است و روایاتی در رد این روش فقهی وارد شده است، ولی عاملان به قیاس را ، گمراهترین فرقههای اسلامی دانستن، خالی از مبالغه نیست و ساحت مقدس پیامبر-صلّی الله علیه و آله و سلّم- از ان پیراسته است. گذشته بر این «عمل به قیاس» یک اصطلاح فقهی یا اصولی است که در ان زمان، چندان مفهوم واضحی نزد یاران پیامبر (مخاطبان این حدیث)، نداشته است و بسیار بعید به نظر میرسد، که پیامبر، با چنین مفهوم مبهمی با انان سخن بگوید و در معرّفی عظیم ترین فرقه گمراه به آن اکتفا ورزد.
بنا براین، از شیوة نخستین، طرفی نمیتوان بست، پس باید راه دوم را پیمود، و به روایات دیگر پیامبر گرامی که در زمینه های مختلف وارد شده است و به گونهای با حدیث «افتراق امت» پیوند دارد، رو اورد و ابهام را برطرف کرد. ما در اینجا، به نقل سه حدیث که از احادیث مسلم و متواتر اسلامی است، بسنده میکنیم.
1-حدیث ثقلین
حدیث ثقلین یا خلیفتین از احادیث متواتر اسلامی است که در کتابهای حدیث و تفسیر و تاریخ وارد شده است. ترمذی و نسائی در صحیح خود، حدیث یاد شده را چنین نقل میکنند:
«یا ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی». «ای مردم، من در میان شما دو چیز را میگذارم و میروم، تا آن دو را گرفتهاید هرگز گمراه نمیشوید. آن دو عبارتند از کتاب خدا، و عترت و اهل بیت من»(کنز العمال، ج1، ص44)
این حدیث، گروه رستگار را از گروه گمراه جدا میسازد. زیرا پیروی از کتاب و عترت را مایه هدایت، و جدایی از آن دو را مایه گمراهی شمرده است. جای هیچ بحثی نیست که در میان فرق اسلامی، تنها گروهی که به این دو یادگار، با هم، اهمیت میدهد و پیوسته از آن پیروی میکند، شیعه امامیه است.
2- حدیث سفینه
«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق»(مستدرک حاکم، ج3، ص151) «اهل بیت من، بسان کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شد، نجات خواهد یافت و متخلف از آن، غرق خواهد شد».
هدف از این تشبیه، دعوت مردم به پیروی از عترت است، و اینکه مردم باید اصول و فروع را از این خانواده بگیرند و از آنان روی نگردانند، در غیر این صورت، هلاکت آنان قطعی و حتمی است.
3- اهل بیت مایه امن و امانند در حدیث سوم، پیامبر، اهل بیت خود را به ستارگان آسمان، تشبیه فرموده است. یعنی همان طور که ستارگان، مایه راه یابی دریانوردان، و سبب نجات آنان است، اهل بیت او نیز مایه هدایت مردم و دوری آنان از اختلافند.
«النجوم امان لاهل الارض من الغرق، و اهل بیتی امان لامتی من الاختلاف»( مستدرک حاکم، ج3، ص142) «ستارگان، مایه نجات دریانوردان است، و اهل بیت من، مایه آرامش و دوری امت من، از اختلاف هستند». اگر به این حدیث و احادیث دیگر، با دید انصاف نگریسته شود، مشخصات فرقه ناجیه و گروه رستگار، در اختیار ما قرار میگیرد. و با این تصریحات و پیامهای مکرر و روشن، دیگر به معرفهای سراسر ابهام آمیز، نارسا و مشکوک، نیازی باقی نمیماند.
در پایان، یاد آور میشویم که برخی از حفّاظ اهل سنت، حدیث افتراق و حدیث ثقلین را با هم نقل کردهاند و این حاکی است از آنکه، پیامبر گرامی هر دو سخن را یک جا بیان فرمودهاند و ثقلین را به عنوان معرفی گروه رستگاران فرمودهاند.