3
شیطان پشت دوربین؛

همجنسگرایی در آمریکا؛ بزرگنمایی آثار سینمایی تا ۱۰ برابر واقعیت

  • کد خبر : 51743
  • ۲۰ تیر ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۳
همجنسگرایی در آمریکا؛ بزرگنمایی آثار سینمایی تا ۱۰ برابر واقعیت
سینمای آمریکا جامعه این کشور را ۱۰ برابر واقعیت آن همجنسگرا بازنمایی می کند...

به گزارش پایگاه خبری مفاز، تعداد کاراکترهای دگرباش جنسی در سریال‌های پربیننده آمریکایی امسال هم نزدیک به ۳درصد نسبت به سال قبل افزایش پیدا کرد و سهم آنها را از میان شخصیت‌های اصلی داستان‌ها به ۱۲ درصد رساند. این خبر را موسسه تحقیقاتی رسانه «گلاد» (GLAAD) که به مدت ۲۶ سال شخصیت‌های لزبین، همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا، ترنس‌ها و دگرباشان را بررسی کرده‌ است، براساس هفدهمین نسخه مطالعه خود اعلام کرد.

این گزارش که سریال‌ها و برنامه‌های پربیننده شبکه‌های ABC، CBS، The CW، FOX و NBC را در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ مطالعه کرده، می‌گوید حدود ۹۲ نفر (11.9درصد) کاراکتر دگرباش جنسی‌ دارند که یعنی این رقم با افزایش 2.8 درصدی نسبت به سال قبل، رکورد زده است.

طبق این گزارش اکثر شخصیت‌های دگرباش در این سریال‌ها یا برنامه‌ی تلویزیونی زن‌های لزبین هستند. شخصیت‌های لزبین ۴۰ درصد، مردان همجنس‌گرا ۳۵ درصد و باقی گرایش‌ها هم ۲۵ درصد را به خودشان اختصاص داده‌اند.

در ضمن برای چهارمین سال متوالی است که بیش از نصف شخصیت‌های دگرباش را رنگین‌پوستان تشکیل می‌دهند و امسال این رقم ۵۸ درصد بود. بدون نگاه به چنین آماری هم به شکل شمی و با رجوع به مشاهدات عمومی کسانی که مخاطب فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی غرب هستند می‌شد این افزایش عمدی، دستوری و البته غیرطبیعی را حس کرد.

درحالی امسال ۱۲ درصد از شخصیت‌های اصلی تاک‌شوها و سریال‌های پربیننده آمریکایی همجنس‌گرا هستند که طبق پژوهش‌های موسسه گالوپ، از میان کل بزرگسالان آمریکایی کمتر از یک درصد آنها با همجنس خود ازدواج کرده‌اند. این بزرگنمایی بی‌وقفه و همه‌جانبه به قصد عادی‌سازی چنین گرایشی اتفاق می‌افتد اما به سیاق خود آمریکایی‌ها وقتی قضیه را بررسی می‌کنیم اول باید ببینیم که چه کسی از آن سود می‌برد و به همین دلیل حمایتش می‌‌کند.

بسیار ساده‌انگارانه است اگر وضعی که پدید آمده را یک موج خودجوش و خودبه‌خودی بدانیم که اروپای غربی و آمریکا را در خود گرفته است. به‌طور مشخص کسانی هستند که این وضعیت را هدایت، تقویت و برنامه‌ریزی می‌کنند اما سوال اصلی این است که چرا؟ برای آنها چه منفعتی در ترویج همجنس‌گرایی وجود دارد یا با جا افتادن آن چه خطراتی را از خودشان دور می‌کنند؟

از نمایندگی خداباوری تا وکالت شیطان

تا سال‌ها در سینمای آمریکا نمایش گرایشات همجنس‌خواهانه طبق قانون سانسور این کشور که به قانون کد معروف بود، ممنوعیت داشت. به عبارتی حتی تصویر منفی همجنس‌گرایان هم قابل نمایش نبود. پس از آن هم وقتی این محدودیت‌ها کمتر شد خود سینماگران آمریکایی عنوان چهره‌هایی منفی از همجنس‌گرایان نشان می‌دادند.

در دهه ۴۰ میلادی تولید طیف قابل‌توجهی از فیلم‌های جنایی آمریکا آغاز شد که در آنها شخصیت قاتل زنجیره‌ای همجنس‌گرا بود. اتفاقاتی که در اواخر دهه ۶۰ میلادی افتاد و شورش‌های گسترده‌ای که در پی آن پدید آمد، مقداری فضا را عوض کرد. در آن زمان این شورش‌ها جنبه چپ‌گرایانه داشتند و می‌خواستند ساختار و انتظام نظام سرمایه‌داری را به چالش بکشند.

در جهان دوقطبی آن روز و در فضای جنگ سرد، آمریکا خودش را در مقابل کمونیست‌های ملحد، قطب مذهبی و خداباور جهان معرفی کرده بود و آنچه در آمریکا به‌عنوان انقلاب جنسی معروف شد، از رهگذر همین قطب‌بندی‌های تیپیکال، به‌نوعی زخمه زدن به سازهای نیمه‌کوکی بود که علیه کاپیتالیسم به خروش آمدند. رژیم شوروی به محض روی کار آمدن در زمان لنین از همجنس‌بازی جرم‌زدایی کرد؛ همچنانکه بر بسیاری از قوانین تزاری دیگر خط کشید و با اینکه استالین دوباره این قانون به‌خصوص را به حالت قبل برگرداند سختگیری عملی چندانی درباره‌اش نمی‌شد.

به گزارش فرهیختگان، در یک کلام روزگاری بود که -سوای از ساختار ویژه گروه‌های چریکی- آزادی‌های ساختارشکنانه جنسی، به‌نوعی ملائم و همسو با چپ‌گرایی ارزیابی می‌شد و چیزهایی مثل خانواده، مذهب و بعضی ارزش‌های سنتی به اردوگاه راست و جریان سرمایه‌داری نسبت داده می‌شدند.

به‌عنوان یک مثال مشخص می‌شود به اخلاق‌گرایی تولیدات کمپانی جمهوری‌خواه دیزنی هم ظاهر آثار و هم در محتوایشان توجه کرد که در تمام آن دوران ادامه داشت. طی تمام آن دوران، سینمای آمریکا در تیول جناح جمهوری‌خواه بود اما پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲ و پایان جنگ سرد رفته‌رفته ورق برگشت.

تاچر و ریگان در انگلیس و آمریکا روی کار آمدند و نئولیبرالیسم پدید آمد. از ابتدای قرن ۲۱ به بعد، سینمای آمریکا به دست دموکرات‌ها افتاد و این حتی در شرایطی که دولت را جمهوری‌خواهان به دست می‌گرفتند همچنان یک اصل ثابت بود. دیگر شوروی وجود نداشت و طبیعتا لازم نبود آمریکا به تعبیر ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور پیشین این کشور ابرقدرتی باشد که نماینده خداباوران در رأس هرم قدرت جهانی است.

تاچر در آن لحظه دوران‌ساز که شوروی فروپاشید و دیوار برلین خراب شد گفت «از این پس آلترناتیوی -برای سرمایه‌داری- وجود ندارد» و اضافه کرد که از این به بعد جامعه وجود ندارد و ما با افراد طرف هستیم. او گفت جامعه از این به بعد نهایتا می‌تواند در واحد کوچکی مثل خانواده وجود داشته باشد و از آن جلوتر نیاید اما لحن تاچر نشان می‌داد که همین واحد اجتماعی کوچک را هم مصلحتی و تعارفی پذیرفته است. جهان سرمایه‌داری از مفهوم اتحاد بشری واهمه داشت و به‌درستی حس می‌کرد که ایجاد هر نوع اتحاد و تصنیفی بین توده‌های بشری، اجازه بهره‌کشی از آنها را نمی‌دهد.

وقتی آمریکا و به‌طور کل بلوک غرب به قرن ۲۱ رسیدند و در جهان تک‌قطبی شروع به تاختن کردند دیگر نیازی به مراعات بعضی چیزها نبود. حالا برای استثمار توده‌های انبوه کارگران و خدمتگزاران در سراسر دنیا باید آنها را از هر جمعیتی جدا می‌کردند تا به هیچ منبع قدرتی وصل نباشند و برای ادامه حیات مجبور باشند که به شرایط کار و زندگی در این نظم جدید تن بدهند. فردگرایی تا حدی تبلیغ و ترویج شد که بیم‌هایی نسبت به فروپاشی تمام دستاوردهای تمدنی بشر پدید آمد و حد اعلای فردگرایی در ترویج همجنس‌گرایی خود را نشان داد؛ تن ندادن به هیچ قاعده و نظم اخلاقی که از جامعه به فرد ارائه شود و غیرقابل بحث قلمداد کردن این آزادی بی‌مهار، ذیل منطق نسبیت.

حالا نوبت رسانه‌ها بود که به میدان بیایند و پروژه عادی‌سازی از این موضوع را کلید بزنند و از چیزی که تقریبا در تمام جوامع دنیا چندش‌آورترین تمایل جنسی بشر محسوب می‌شد، قبح‌زدایی کنند. پروژه البته در قبح‌زدایی منحصر نمی‌ماند و با بزرگنمایی از وجود چنین چیزی در ذهن توده‌ها نسبت به آن توهم ایجاد می‌شد.  این فعالیت‌ها کار را به جایی رساند که بیست سال پس از تک‌قطبی شدن جهان در سال ۲۰۱۲ میلادی سه و نیم درصد از آمریکایی‌ها خودشان را همجنس‌گرا معرفی کردند و در ده سال پس از آن این رقم باز هم صعود خیره‌کننده‌ای داشت و با افزایش بیش از ۱۰۰ درصدی، به 7.2 درصد رسید.

این شامل هر چیزی جز دگرجنس‌خواهی می‌شد؛ از لزبین و گی و تراجنسیتی تا افراد دوجنس‌گرا که تمایلات‌شان علنا ژنتیک بودن و مادرزاد بودن چنین وضعی را زیر سوال می‌برد و دلیلی جز لذت‌جویی بی‌مهار شهوانی برایش نمی‌شد پیدا کرد. البته طبق گزارش گالوپ، حدود یک نفر از هر ده بزرگسال آمریکایی که خود را دگرباش جنسی معرفی کرده (9.6)درصد، با همسری همجنس ازدواج کرده است و با نسبتی به مراتب کمتر (7.1)درصد از کل همجنس‌گرایان با یک شریک خانگی همجنس زندگی می‌کنند. یعنی کسانی که عملا زندگی دگرباشانه دارند، چه رسمی و چه غیررسمی، نهایتا 1.67درصد از جمعیت آمریکا هستند و خیلی مانده که به دو درصد برسند.

نیمی از بزرگسالانی که خود را LGBT معرفی کرده‌اند، هرگز ازدواج نکرده‌اند، چه با همجنس و چه با جنس مخالف؛ با این حال خودشان را همجنس‌گرا معرفی می‌کنند و فاجعه‌آمیز آنجاست که ببینیم 11.4 درصد از آنها که خود را همجنس‌گرا می‌دانند، با جنس مخالف‌شان ازدواج کرده‌اند و 9.5درصد یا طلاق گرفته یا جدا شده‌اند.

. به‌طور کلی، کمتر از 1درصد بزرگسالان ایالات‌متحده با یک همسر همجنس ازدواج کرده‌اند و حدود نیمی از این جامعه، یعنی 47.7 درصد، با همسری از جنس مخالف‌شان ازدواج کرده‌اند. چنانکه می‌بینیم چنین پدیده‌ای عملا کمتر و کوچک‌تر از آن است که خودبه‌خود تبدیل به معضلی عمومی شود؛ اما با بزرگنمایی و ایجاد توهم بسیاری از افراد به سمت آن سوق داده شده‌اند. وجود قوانینی که کارفرمایان را ملزم می‌کند تا درصد به‌خصوصی از کارگران یا کارمندان‌شان حتما از میان افراد همجنس‌گرا استخدام شوند، در این خوداظهاری دروغین بی‌تاثیر نیست و تاثیر رسانه‌ها، به‌خصوص مدیای بصری هم واقعا قابل توجه است.

جعل علنی و بدون پیگرد تاریخ سینما

سینما وقتی ابزار تبلیغ یک ایدئولوژی قرار بگیرد، می‌تواند پا را فراتر بگذارند و به جعل یا قلب واقعیت‌ها هم دست بزند. فهم وارونه بسیاری از افراد بشر نسبت به خیلی از پدیده‌های روزمره یا تاریخی به واسطه همین کارکرد سینمای ایدئولوژیک ایجاد شده و احساسات منفی و مثبت افراد که برخلاف منافع‌شان یا برخلاف حقیقت نسبت به چیزی ایجاد شده، باز هم از همین طریق به‌وجود آمده‌اند.

سینمای آمریکا پر از سرگرمی است اما به همان اندازه مشحون از اهداف ایدئولوژیک هم هست و شاید برگ برنده آمریکایی‌ها نسبت به کمونیست‌های شوروی همین توجه به همراه کردن سرگرمی با القائات ایدئولوژیک بود. یکی از جاهایی که صنعت فیلم و سریال آمریکا برای قلب و جعل واقعیت ورود کرد، بحث همجنس‌گرایی بود. آنها می‌دانستند که نمودارهای رشد حبابی چنین چیزی در سال‌های اخیر نشانه‌ای برجعلی بودن و برساخته بودنش است و روی همین حساب شروع به جعل تاریخ کردند تا جا بیندازند که این آمارهای حبابی امروز پیش از این هم در همین ارتفاع بوده.

یکی از عجیب‌ترین موارد این جعل و گذشته‌سازی جایی است که حتی تاریخ سینمای خودشان را هم طور دیگری روایت می‌کنند. به‌طور مثال حتی به لحظه آغازین تاریخ سینما هم رحم نشد و در یک جعل آشکار، فیلم ۱۷ ثانیه‌ای ادیسون، مربوط به قرن ۱۹ را چنین نام‌گذاری کردند؛ «برادران همجنس‌گرا» فیلم صدادار و تجربی دیکسون، فیلمی است که توسط ویلیام دیکسون در اواخر سال ۱۸۹۴ساخته شد و اولین فیلم شناخته شده جهان با صدای ضبط شده زنده است.

این سیستم توسط دیکسون و توماس ادیسون توسعه یافت و توضیح آن مفصل است اما به هرحال، سال ۱۹۸۱ که رسید، ویتو روسو، مورخ سینما، در کتاب خود به نام «سلولوئید» درباره این فیلم بحث می‌کند و بدون ذکر عنوانش ادعا می‌کند که عنوان آن «برادران همجنس‌گرا» بوده است. نام بدون پشتوانه روسو از فیلم، بعدا و با بالا گرفتن موج حمایت از همجنس‌گرایی در رسانه‌های جریان سرمایه‌داری، به‌طور گسترده در فضای مجازی و حداقل در سه کتاب مورد استفاده قرار گرفت و اظهارات بی‌دلیل او مبنی‌بر اینکه محتوای فیلم همجنس‌گرایانه است، اغلب تکرار می‌شود. علاوه‌بر اینکه هیچ مدرکی برای عنوانی که روسو به فیلم می‌دهد وجود ندارد، در واقع کلمه «گی» به‌طورکلی در زمان ساخت فیلم به‌عنوان مترادفی برای «همجنس‌گرا» استفاده نمی‌شد. همچنین هیچ مدرکی مبنی‌بر اینکه دیکسون قصد داشت مردان -احتمالا کارمندان استودیو ادیسون- را به‌عنوان یک زوج رمانتیک معرفی کند، وجود ندارد ولی تاریخ‌سازی جعلی برای سینما به نفع عادی‌سازی موضوع همجنس‌گرایی، هیچ مرزی نشناخت.

ظاهری همچون حرمسرا و واقعیتی پر از محرومیت

جالب اینجاست که بدانیم بیشترین آمار محرومیت جنسی در جهان مربوط به کشورهایی است که متعلق به همین بلوک سرمایه‌داری هستند. کشورهایی که برعکس آنچه واقعا در درون‌شان می‌گذرد، ظاهری پر از رونق روابط جنسی دارند. بررسی‌ها و آمارگیری‌هایی که درباره میزان روابط جنسی و کیفیت آنها در نقاط مختلف دنیا صورت می‌گیرد، طبیعتا در جوامع بسیار فقیر یا سنتی نتوانسته به‌طور کامل انجام شود و آنها را در آمارها قرار بدهد؛ ولی با نگاه در فهرست همان کشورهایی که امکان آمارگیری وجود داشت، می‌شود این قضیه را به وضوح دید که هر چه به مرکز قطب سرمایه‌داری نزدیک‌تر می‌شویم، میزان و کیفیت روابط جنسی افراد کمتر می‌شود.

به‌عبارتی جوامع، هرچقدر سنتی‌تر و جمع‌گراتر هستند، این آمارها در آنها بالاتر است و هرچه به جوامع فردگرا و رقابتی نزدیک می‌شویم، آمارها پایین می‌آیند. مثلا بالاترین آمار را در این خصوص به ترتیب یونان، برزیل، چین و روسیه دارند و فاجعه‌بارترین آمار مربوط به ژاپن است، جایی که ساعات زیاد کار در هفته و زندگی پراضطراب رقابتی از انسان‌ها ماشین ساخته است.

چند وقت پیش که به‌واسطه جنگ اوکراین تعدادی از آوارگان این کشور به‌سمت غرب اروپا سرازیر شدند آگهی‌های مردان انگلیسی که اعلام می‌کرد زنان اوکراینی را به‌عنوان شریک جنسی به خانه‌شان می‌پذیرند و جا و مکان می‌دهند در تمام دنیا سر و صدا کرد. همان زمان باید هم از خودشان می‌پرسید که مگر مردان جزیره تا چه میزان از چنین روابطی محروم هستند که نام و نشان خود را علنا به‌عنوان متقاضیان یکی از طبیعی‌ترین نیازهای بشری اعلام می‌کنند؟ تصویری که از جهان سرمایه‌داری در ذهن داریم، پر است از زنان نیمه‌برهنه.

در فیلم‌ها در فرش قرمز فیلم‌ها، در رقص‌ها و موزیک‌کلیپ‌ها، لب سواحل و حتی پیاده‌روهای شمال شهر؛ اما به‌واقع مرد انگلیسی و آمریکایی و ژاپنی، طبق آمار دقیق و سنجیده‌ای که به دست آمده، از مرد هندی و یونانی و برزیلی در این زمینه محروم‌تر است. هرچقدر این محرومیت بیشتر می‌شود، آن ظاهر نیمه‌برهنه و فریبنده هم پررنگ‌تر می‌شود. سرمایه‌داری به مجردهای شاغل که دستمزدشان هرچند اندک، کفاف سقف بالای سر و سیر کردن شکم را بدهد احتیاج دارد و خانواده‌دار بودن شهروندان برایش مطالبه و نتیجتا دردسر می‌سازد. آنها به زبان خیلی ساده و سرراست دست پیش را گرفته‌اند که پس نیفتند. سنگرشان را چند فرسنگ جلوتر از خانواده، در ناحیه عادی‌سازی همجنس‌بازی کاشته‌اند تا خیل لشکر مطالبه‌گران اجتماعی، به مطالباتی که درپی تشکیل خانواده و به دنیا آوردن فرزند ایجاد می‌شود، نرسند.

مغزهای کوچک غربزده

تا چند سال پیش در داخل همین ایران، هنوز مشکل می‌شد به خیلی‌ها ثابت کرد که سینمای غرب درپی ترویج و تبلیغ همجنس‌گرایی است. این منکران حق به‌جانب، کسانی را که چنین مسائلی توسط‌شان طرح می‌شد، به توهم توطئه و غرب‌ستیزی متهم می‌کردند. یک بار که یکی از کارگردان‌های مشهور سینما با روزنامه‌ای مصاحبه کرد و گفت «کن، جشنواره همجنس‌بازان است»، سردبیر قدیمی‌ترین ماهنامه تخصصی سینما در ایران یادداشتی علیه او نوشت که سراسر تمسخر و مذمت بود.

مدت خیلی کوتاهی که از این اتفاق گذشت، در همان فستیوال کن، بخش مجزایی برای جایزه به فیلم‌هایی با محتوای همجنس‌گرایانه قرار داده شد و پس از آن نوبت به فستیوال‌های دیگر از جمله ونیز و برلیناله هم رسید که چنین بخشی را راه بیندازند. حالا آیا آقای سردبیر حاضر است بیاید و اعتراف کنند که بله کن جشنواره همجنس‌بازان است؟ آدم‌ها در چنین مصب‌های دشواری به چند دسته تقسیم می‌شوند. بعضی‌ها می‌گویند گور پدر همجنس‌بازی‌شان. من فیلم‌هایشان را به خاطر چیزهای دیگر دوست دارم و از این بخش جنسی ماجرا منزجرم.

عده‌ای ممکن است وجود چنین قضیه‌ای را همچنان انکار کنند که البته اگر تا چندسال پیش چنین چیزی ممکن بود، حالا دیگر نیست و عده‌ای دیگر که تا دیروز همه چیز را انکار می‌کردند و این انکار به معنی مذموم دانستن همجنس‌گرایی بود، حالا از وجود چنین چیزی دفاع می‌کنند. آیا کسانی که از نمایش افراطی و به شکلی واضح و مشخص، سفارشی و دستوری همجنس‌بازی در صنعت فیلم و سریال غرب دفاع می‌کنند، خودشان همچنین گرایش‌هایی دارند؟

در اغلب موارد چنین نیست. آنها آگاهانه یا ناخودآگاه در حال دفاع از موضع ایدئولوژیکی هستند که پشت این نمایش افراط‌گرایانه و سیستماتیک از یک گرایش جنسی غیراخلاقی در سینمای غرب وجود دارد.

شکی نیست که اگر موج همجنس‌گرایی از کشورهای بلوک شرق یا کشورهای فقیر جنوب جهانی، مثلا قاره آفریقا بلند شده بود، همین‌ها حالا با چندش و انزجار نسبت به آن موضع می‌گرفتند و کلی استدلال درباره عقب مانده یا حتی حیوانی بودن خوی کسانی که چنین کاری می‌کنند ارائه می‌دادند و تمدن پیشرفته و پاکیزه غرب را بر سرشان می‌کوبیدند اما حالا که این موج از غرب بلند شده، می‌بینیم که از آن دفاع می‌کنند.

این موضوع کاملا ایدئولوژیک است و شاید کسانی که در خارج از راس هرم سرمایه‌داری از آن دفاع می‌کنند، صرفا به دلیل علاقه به لیبرالیسم یا گرایش رمانتیک به جهان غرب چنین موضعی بگیرند اما آنهایی که نسخه‌نویس‌های اصلی ماجرا هستند، از ترویج این ایدئولوژی منافع مشخصی را پی می‌گیرند. قضیه به نظام سرمایه‌داری و ابزاری که برای قوام و دوام خود نیاز دارد برمی‌گردد. چنانکه اشاره شد، سرمایه‌داری با ایده‌های جمع‌گرا و اصطلاحا کلکتیو به خطر می‌افتد و از همین رو درپی ترویج بی‌مهارترین فردگرایی است.

این فردگرایی تا جایی پیش می‌رود که همجنس‌بازی -یا چنانکه اخیرا در حال عادی‌سازی است ارتباط جنسی بزرگسالان با کودکان- هم به‌عنوان یک انتخاب فردی رسمیت پیدا می‌کند و ذیل قاعده نسبیت حقیقت، حتی اجازه بحث درباره آن را هم نمی‌دهند. اگر با استدلال منطقی و فلسفی بخواهید چنین چیزی را زیر سوال ببرید، پاسخ می‌دهند که این گزاره‌های اخلاقی «استبداد اکثریت» است و اگر با گزاره‌های علمی به استقبال‌شان بروید، به فاشیسم و نازیسم متهم خواهید شد.

آنها با این ابزار درحال دفاع از ایدئولوژی خودشان هستند. اگر یک ایدئولوژی درپی بهره‌مندی حداکثری انسان‌ها از لذت باشد، طبیعی است که هر قدر هم استدلال‌های مقابل آن خوب تراشیده شوند، باز هم طرفداران پرشماری پیدا خواهد کرد. کلید فهم ماجرا اما اینجاست که همین یک فریب بسیار بزرگ است. در این سیستم لذت بیشتری توزیع نمی‌شود، بلکه با توهم دستیابی به لذت، از افراد بهره‌کشی خواهد شد و به‌واقع محروم‌ترین جوامع جهان به لحاظ برطرف شدن طبیعی‌ترین نیازهای جنسی، جوامع سرمایه‌داری هستند.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=51743

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!