2

جریان شناسی فرقه‌های سلفی در خاورمیانه و شمال آفریقا(1)

  • کد خبر : 21648
  • ۱۴ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۰
جریان شناسی فرقه‌های سلفی در خاورمیانه و شمال آفریقا(1)
در این نوشتار به تقسیم بندی گروه‌های سلفی در خاورمیانه و شمال آفریقا در قالب خاستگاه، دال‌های هویتی و حوزه فعالیت و هدفشان خواهیم پرداخت.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، درباره پیدایش سلفی گری ابتدا باید به لغت سلف توجّه کنیم. سَلَف به معنای گذشته و گذشتگان است؛ ولی از نظر خود سلفی ها، هر گذشته‌ای سلف نیست. از نظر آنها سلف عبارت است از افرادی که در سه قرن اوّل اسلام زندگی می‌کردند و صحت و اعتبار عقیده خود را مستند بر این حدیث پیامبر (ص) که فرمود: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم »؛ می‌دانند. یعنی: «بهترین قرن‌ها، قرن من است و بعد از من مردمی که در قرن بعدی می‌آیند و مردم در قرن بعد». بنابراین، آنها معتقدند به استناد این حدیث، کسانی که در سه قرن اوّل می‌زیستند، انسان های شریف و خوبی بوده و مورد تأیید پیغمبر هستند و به آنها سلف می‌گوییم. اما از آنجاییکه این حدیث در منابع روایی شیعی، صحیح شمرده نمی‌شود لذا به اعتقاد شیعی وجهی برای برتری دادن انسان‌های این سه قرن بر قرون دیگر وجود ندارد. پس تکلیف این برش تاریخی معلوم شد. مشخص شد سلف به معنای پدران و اجداد و قرون گذشته نیست، بلکه به معنی سه قرن اوّل پیدایش اسلام است. بنابراین، به استناد حدیث فوق، معانی مذکور مبین معنای سلف در لغت است.

در ارتباط با مقوله پیدایش سلفی‌ گری باید اذعان داشت که این عقیده، یکباره بوجود نیامده بلکه بصورت تدریجی پدیدار شده است. زیرا در حین بررسی اندیشه‌های سلفی‌ گری در طول تاریخ اسلام متوجه می‌شویم که بخشی از این عقاید در قرن‌های اوّل، دوم و سوم و برخی در قرن‌های هفتم و هشتم، یعنی در زمان حیات ابن تیمیه بوجود آمده است. به افرادی که دارای این اعتقاد هستند، سلفی می‌گویند. می‌توان نشانه هایی از این عقیده را در افکار خلیفة دوم، مروان بن حکم، معاویه و برخی اصحاب دیگر و در احادیث یافت (توکلی، 1389: 23).

برای نمونه: «مثلا از عمربن خطّاب و عایشه نقل شده است. اینها جزیی است و کلّی نیستند؛ همچنی روایتی از خلیفة دوم به نقل از پیامبر(ص) آمده که می‌گوید: گریه کردن بر میت جایز نیست؛ زیرا باعث عذابش می‌شود. این روایت در صحیح بخاری نقل شده است. بر این پایه، مسلمانان را از گریه کردن در وقت عزا منع می‌کنند. اتّفاقا در همین کتاب، روایت دیگری از عایشه آمده که گفته است، منظور ازجملة یاد شده این است که، در حالی که مردم گریه می‌کنند، مرده هم هم‌زمان دارد عذاب می‌شود و منظور این نیست که به سبب گریة آنها، میت عذاب می‌شود.

در روایت دیگری هم آمده است که پیامبر(ص) از جایی رد می‌شدند، دیدند برای زنی یهودی گریه می‌کنند. پیامبر(ص) فرمودند: او دارد عذاب می‌شود و آنها هم دارند برای او گریه می‌کنند». با توجه به مطالب فوق حتّی اگر فرض کنیم عذاب او به سبب گریة آنها هم بوده، باز این دربارة غیر مسلمان است و نمی‌توان آن را به مسلمان تعمیم داد. علاوه بر آن، عایشه در ادامه‌ می‌گوید: در قرآن کریم خداوند می‌فرماید: «لاتزر وازره وزر اخری؛ کسی گناه دیگری را به دوش نخواهد کشید». بنابراین، هم رگه‌های عقاید سلفی در کتب روایی موجود است و هم عقاید مخالف آن.

دربارة مساله توسّل که مورد قبول سلفی‌ ها نیست در صحیح بخاری روایت شده است که عمربن خطّاب برای باریدن باران به عموی پیغمبر(ص)، عبّاس متوسّل شد؛ امّا مروان‌بن حکم، توسّل را قبول نداشته و مانع از انجام آن می‌شده است. در صحیح آمده مردم که دیدند باران نمی‌آید، از عایشه راه چاره خواستند، او به آنها گفت: مقداری از سقف خانة پیامبر را بشکافید و وقتی نور به آنجا بتابد، باران خواهد بارید. همین هم شد. این نشان می‌دهد سالها پس از وفات پیامبر، مردم به او متوسل می‌شدند. هرچند در تاریخ، رگه‌هایی از این اعتقادات وجود داشته، اما هم‌زمان مخالفانی هم داشته است به تدریج عقاید انحرافی بین مسلمانان رواج پیدا می‌کند و وقایعی مانند منع حدیث در تاریخ اسلام اتّفاق می‌افتد. در زمان بنی‌امیه به نشر احادیث می‌پردازند تا مردم نتوانند نسبت به اهل بیت شناخت حاصل کرده و متوسل به ایشان شوند. تا زمان احمدبن حنبل همین وضعیت ادامه داشت (نقوی، 7: 1384).

در ادامه ضمن جریان شناسی فرقه‌های سلفی، به تشریح بیشتر مقوله جریان‌های تکفیری می‌پردازیم؛

1. سلفیه به طور کلی سلفی ها گروهی هستند که بنیادی ترین مفاهیم آنان «توحید» با قرائتی متفاوت، دینداری در چارچوب فهم سلف صالح و عملکرد آنان، در برخی مواقع نص‌گرایی و مخالفت با دخالت عقل در فرآیند فهم دین، بهره برداری از مساله تمایز بین جاهلیت و اسلام و از این قبیل موارد است. به زبان ساده این گونه می‌توان گفت که یک سلفی در صدد است با بازگشت به سنت‌ها و اندیشه‌های افراد در صدر اسلام، دین خالصی را معرفی کند که در جهان امروز پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها باشد. یک سلفی معتقد است چه در شناخت اصول دین و چه در شناخت احکام و فروع دین باید به شیوه گذشتگان نیکوکار مراجعه کرد و از این رو اصلی‌ترین اعتقاد یک سلفی حجت دانستن قرآن و سنت است و عقل جزو منابع حجت نیست.

نمی‌توان برای رفع شک خود به انکار یا تاویل آنچه قرآن گفته یا سنت بیان داشته است، پرداخت. عقل در این جایگاه صرفا نقش شاهد و تائیدکننده احادیث و روایات را دارد و نه بیشتر. البته هم متون اسلامی چون قرآن و سنت و هم عقاید افراد سلف صالح سه قرن اول بر پیروی از عقل تاکید دارد. ابهام در اینجاست که چرا سلفی‌گری به این سمت متمایل شده که عقل را از منابع حجت حذف کند. اعتقاد دیگر این گروه این است که در عمل «باید از صحابه و تابعان پیروى کرد؛ زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است» و در این مورد، به حدیث نقل شده از رسول‌خدا (ص) استدلال مى‌کنند که فرمود: «خیرُ القرون قرنى، ثمّ الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…: بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمى که پس از آنان مى‌آیند. سپس مردمى که بعد از آن گروه مى‌آیند». (ذوالفقاری، 1392: 225).

یکی از انتقادات جدی به سلفیان این موضوع است که به چه علت واژه قرن را معادل صد سال ترجمه کرده‌اند، در صورتی که زبان عرب و قرینه‌های دیگر این موضوع را تایید نمی‌کنند. این مساله نیز مبهم است که در صورت پذیرش شیوه گذشتگان یا همان سلف صالح، در مواقع اختلاف تفاسیر، تعابیر یا احکام باید به کدام‌یک از شیوه‌های سلف عمل کرد؟ در عین حال، سلفی‌ها به دلیل عدم دخالت عقل در حوزه تفکر و برخی تفاوت‌ها در حوزه مبانی فلسفی، به تفسیرهای تحت‌اللفظی و ظاهرگرایانه از قرآن دست می‌زنند و همین مساله هم به اعتقاد بسیاری باعث خطاهای تئوریک و عملی آنها است. زمانی که صفات الهی مورد بحث قرار گیرد در نتیجه یک سلفی، معتقد به زمان و مکان برای خدا وجود است که از منظر اعتقادات شیعی و بسیاری از فرق اسلامی عقیده‎ای باطل است (توکلی، 1389: 28).

مهم‌ترین اصول در اندیشه یک سلفی، توحید است. سلفی برای درک مختصات توحید هم به اندیشه سلف توجه دارد. بر این اساس است که در حوزه توحید در عبادات او برخی از اعمال را منافی توحید و شرک می‌داند. مخالفت سلفیه با ساختن قبور برای صالحین و نیز تقرب جستن به صالحان از این باب است. آنها معتقدند این کار نوعی پرستش است. یکی از بزرگان سلفیه در این باب می‌گوید: هرکس معتقد باشد این نذرها، راهِ بردن حاجت‌ها به سوی خدای متعال است و این کارها موجب برطرف شدن تنگدستی و سختی و باعث بازگشایی در روزی و محفوظ ماندن شهر و دیار می‌شود مشرکی است که کشتن او واجب است.

در پاسخ به این اعتقاد سلفیان که به طور گسترده متوجه شیعیان است، مطالب مختلفی بیان شده است، از دلایل عقلی گرفته تا دلایل نقلی و مبتنی بر روایات. کلام این روایات و معقولات این است که توسل به صالحان یا توجه به قبور افراد نیک، به منزله پرستش آنها نیست، بلکه صرفا وسیله قرار دادن آنها برای نزدیکی به خداست. نکته دیگر قابل توجه در اندیشه سلفی پررنگ بودن مساله بدعت است. سلفیه از آنجا که معتقد است «هر عملی که در زمان پیامبر (ص) وجود نداشته و انجام نمی‌شده است، بعدا نیز نباید انجام شود» اعمال و رفتارهای بسیاری را تحت عنوان بدعت نامگذاری می‌کند. بدعت به معنای نوآوری است که در ساحت دین، چون پشتوانه معرفتی الهی ندارد باطل است. در این چارچوب سلفیون بسیاری از اعمالی که خود می‌پندارند در زمان پیامبر (ص) نبوده است یا این‌که اساسا امکان وجود آن در زمان پیامبر (ص) وجود نداشته را بدعت می‌شمارند. بدعت دانستن قطار یکی از این نمونه‌ها است (سیدنژاد، 1390: 155).

سلفی‌ ها نه‌تنها در بعد اعتقادات و احکام فردی و عبادی، بلکه در بعد احکام اجتماعی نیز معتقد به شیوه سلف هستند. از این بابت است که وجود اندیشه بازگشت به نظام خلفای صدر اسلام، یعنی بازگشت به «وضع پیشین» بزودی به شکل‌گیری اندیشه تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. چیزی که این دگرگونی را سریع‌تر کرد، مجموعه‌ای از واکنش‌های سنت‌گرایان در قبال سکولاریسم ترکیه، تجاوز و تهدید قدرت‌های غربی و پیامدهای بحران فلسطین بود که پس از سیطره رژیم اسرائیل بر آن، به یک مساله محوری و بنیادی برای جنبش‌های عربی ـ اسلامی تبدیل شد. در این چارچوب و البته با تفسیرهای تندروانه از برخی آیات قرآن، جهاد در اندیشه سلفی‌ گری به عملی مهم و امروزی تبدیل می‌شود؛ مسال‌های که دیگر فرق مسلمان اعتقاد اینچنینی به آن ندارند (ذوالفقاری، 1392: 225).

البته همه سلفی های چنین اعتقادی ندارند. گفته می‌شود بزرگانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، در اسم سلفی بودند اما در عقیده نه. به این معنا که آرزوی بازگشت مسلمانان به سیره نیکوی ابتدای اسلام را داشتند. در عین حال برخی روشنفکران کنونی عرب نیز چنین اعتقادی دارند، ولی در اندیشه اعتقادی خود، سلفی نیستند. هر چه باشد پر واضح است که حتی با فرض هدف خوب برای سلفی‌گری در طول تاریخ، مبانی و روش‌های این فرقه به گونه‌ای بوده است که خطرات بزرگی چون تروریسم زاده آن است؛ تروریسمی که جامعه جهانی را تهدید می‌کند و البته بیش از آن جامعه اسلامی و اسلام را.

در ادامه چهار جریان عمده سلفی را برشمرده و با تشریح مورد بحث قرار می دهیم؛

1ـ 2. سلفیه سنتی تقلیدی این شاخه فکری از سلفیان پیش‌تر از دیگر سلفیان ظهور نمود. آنچه برای سلفیه تقلیدی بسیار اهمیت دارد، اطاعت از حاکم کشور اسلامی است که از نظر آنان این نوع از اطاعت، واجب است. به گونه ای که انتقاد به دولت اسلامی یا حاکم مسلمان را از محرمات و تظاهرات و قیام در برابر او را نوعی خروج از دین می شمرند. این جریان فکری، صبوری در برابر حاکم یا دولت اسلامی را از واجبات قلمداد می کنند، هرچند در قامت مجری قوانین اسلامی، بر طبق احکام اسلامی عمل نکند. بر این پایه می توان استنباط نمود که این جریان دارای سمت و سوی فکری محافظه کارانه است.

آنها دغدغه‌ای جز اجرای شریعت آنهم در نوع فردی آن ندارند و در پی ارائه اصلاحات سیاسی و اجتماعی نیستند. شعار آنان «من السیاسة ترک السیاسة» است و بر لزوم اطاعت از حاکم تاکید می‌کنند و فساد حاکمان را نتیجه فساد مردم می‌دانند. قرضاوی آنان را «التیار الظاهری» نامید. آنها گاهی سخن از نفی تقلید و انفتاح باب اجتهاد به میان می‌آورند و رسالت خویش را تصفیه اعتقادی مسلمانان می‌دانند. پربسامدترین واژه در ادبیات دینی اینان سنت و بدعت، و در برخی مواقع شرک و کفر است. بزرگترین نماینده این مکتب، جنبش وهابیت در عربستان است که توانست طی یک دوره قدرت‌های سیاسی ناپایداری مانند دولت طالبان در افغانستان را پدید آورد و موفق شد چنین برداشتی از سلفیه را در برخی از مناطق جهان توسعه دهد. (مصاحبه با جودکی، 1392: 15).

2ـ2. سلفیه اصلاحی اولین دغدغه این گرایش فکری، مسائل مباحث سیاسی و اجتماعی مسلمانان است. در معرفت شناسی این شاخه، عقلانیت عقل جایگاه خاص خود را دارد. بگونه ای که بسیاری از اصلاح طلبان معاصر در این حلقه گرد آمده اند و نام سلفیه بر خود نهاده اند. در همین راستا نیز، این جنبش رابطه خوبی با سلفیان سنتی و تقلیدی ندارد. جنبش مذکور گسترده ترین حرکت را در جهان اسلام بوجود آورد، در چند مرحله تکامل پیدا کرد و برخی از انشعابات آن دست به خشونت زدند (هی وود، 1379: 495).

نخستین حرکت اصلاحی از طریق رهبران دینی ـ سیاسی چون شوکانی (1173 ـ 1250ق)، صالح بن محمد فلانی (1218ق)، محمد احمد مشهور به مهدی سودان (1302ق)، محمد بن علی سنوسی (1276ق) رقم خورد. با پیدایش موج دوم اصلاح طلبی در جهان اسلام از اواخر سده 13ق که از رجال شاخص آن می‌توان سید جمال الدین اسد آبادی (1314ق) و شیخ محمد عبده (1323ق) را نام برد، موجی از تقلید ستیزی و بازگشت به نص همراه با عقل پدید آمد که به زودی هژمونی نص در آن بر هژمونی عقل سنگینی گرفت و زمینه پیوند اصلاح‌طلبی دینی با سلفی‌ گری را فراهم آورد. اسد آبادی و عبده با وجود تأکیدشان بر فهم قرآن و سنت، با توجه به جایگاهی که برای کارکرد عقل و رابطه دین با مقتضیات عصری داشتند، در فضایی نبودند که بتوانند در شمار سلفیه مرسوم شمرده شوند؛ اما شاگرد عبده، محمد رشید رضا (1354ق) نمودی از یک اصلاح طلب سلفی بود.

باورهای شاخص سلفیان، مانند نفی تقلید، نفی توسل به درگذشتگان از یک سو و تکیه او بر پویایی اجتماعی، جهاد و امر به معروف از سوی دیگر، نشان دهنده تعلق خاطر به اندیشه‌های سلفی است. در نسل پس از عبده، محور بحث بر اصلاحات دینی و تقابل با سکولاریسم بود که از سران شاخص ‌آن در مصر می‌توان رشید رضا و در شبه قاره از ابوالکلام آزاد (1305ـ 1379ق) را یاد کرد. همزمان باید جمال‌ الدین قاسمی (1332ق) از علمای شام را نام برد که در شمار اصلاح طلبان و پیروان افکار اسد آبادی بود و ضمن نفی تقلید، به صورت شاخص‌تری به مشرب سلفی گرایش داشت. وی که هم چون عبده و رضا به تألیف در تفسیر پرداخت، اصلاح المساجد من البدع و العوائد را نیز در مبارزه با آنچه بدعت می‌خواند، تألیف کرد. جنبش سیاسی ـ مذهبی اخوان المسلمین در سال 1928م در مصر نیز توسط حسن البناء (1949م) شکل یافت.

اخوان المسلمین برنامه اصلاحی خود را در جامعه اسلامی با الهام از آموزه‌های دینی بر سه اصل بنیان نهادند:

1. جامعیت اسلام در تمام شئون زندگی؛ 2. تأکید بر قرآن و احادیث نبوی به‌عنوان منبع اصلی اندیشه‌های اسلامی؛ 3. قابل اجرا بودن احکام و مقررات اسلامی در همه زمان‌ها و مکان‌ها.

حسن البنا خود را تلفیقی از سید جمال، عبده و رشیدرضا می‌داند. آن‌چه در روایت بنا شایان توجه می‌باشد، نقد «خشونت» و نفی ضرورت کاربرد آن برای تحقق آرمان‌های دینی است که به گمان وی کاربرد زور را بسیار تحدید و تابع شرایط خاص می‌سازد. مطابق نگرش بنا، قدرت دارای سه چهره اصلی است: قدرت ناشی از ایمان و عقیده (که می‌توان از آن به قدرت دین تعبیر کرد)؛ قدرت ناشی از همبستگی و وحدت (که می‌توان از آن به قدرت نرم تعبیر کرد)؛ قدرت ناشی از سلاح و زور (که می‌توان از آن به قدرت سخت تعبیر کرد). به گمان بنا در میان این سه‌گونه قدرت، اولویت با قدرت دین، سپس قدرت نرم و در نهایت قدرت سخت است؛ و از این حیث او تصویری متمایز از سلفی‌ گری را ترسیم می‌نماید که به خلاف الگوی مودودی، بر اصالت خشونت استوار نیست.

در مقابل، او سیاست‌های اصلاحی و تدریجی را برای بازگشت به اصول اولیه، پیشنهاد داده که طیفی از فعالیت‌های سیاسی و غیر خشونت‌آمیز را شامل می‌شود. تأسیس سازمان «اخوان المسلمین» و مشی سیاست آن، مؤید این تفکر سلفی است که در میانه دو دیدگاه «اسلام‌گرایی رادیکال مودودی» و «تفکر سکولاری» که خواهان «معنوی شدن» کامل اسلام و دوری از عالم سیاست بود؛ توانست برای خود اعتبار و قدرتی ایجاد نماید. البته «حسن بنّا» به گرایش‌های جهادی نیز توجه داشته و در رساله «الجهاد» به بررسی تحلیلی فلسفه تشریع جهاد به منظور پاسخ‌گویی به صاحبان دیدگاه‌های رادیکال، پرداخته است.

بررسی او حکایت از آن دارد که جهاد دارای فلسفه‌ای غیر خشونت‌بار در اسلام است که با دفاع از خود، استقرار و صیانت از صلح و امنیت، مجازات پیمان‌شکنان و مساعدت به مظلومان وضع شده؛ مقولاتی که ماهیت «رحمت» جهاد تا «خشونتی» آن را برای ما روشن می‌سازد. نتیجه آ‌ن‌که جهاد اسلامی به هیچ‌وجه مؤید کاربرد و ترویج خشونت (و براساس آن ترور) در عرصه عمل سیاسی ـ اجتماعی نیست. برداشت مذکور که بنا بر آن تأکید می‌کرد، در روش علمی او نیز تجلی یافته است. بنا به رابطه متقابل عوامل اجتماعی با نهضت اخوان المسلمین معتقد بود و همین امر اولویت روش‌های آموزشی و تربیتی را بر روش‌های سخت‌افزارانه و اجباری مشخص می‌سازد.

البته مرحوم عنایت بر این اعتقاد است که خود بنا به این اصل چندان پای‌بند نبوده و پس از گسترش ایده‌ها و افزایش پیروانش، نظرش نسبت به کاربرد روش‌های غیر مسالمت‌آمیز تغییر کرده است. در این میان مسئله فلسطین و مخاصمات اعراب و اسراییل نقش برجسته‌ای در رادیکالیزه کردن مشی غیر خشونت‌آمیز اولیة بنا (و نهضت اخوان المسلمین) ایفا نموده است. می‌توان به محمد غزالی، عبدالسلام یاسین، سلیم العوا و طارق البشری در ادامه جریان سلفیه اصلاحی ـ اعتدالی اشاره کرد. در واقع، مهم‌ترین ثمره بروز این فکر، خالی نمودن «سلفی‌ گری» از «رادیکالیزم» ـ به ویژه آموزه‌های بیان شده از سوی مودودی و قطب ـ است. غزالی نیز متأثر از تحقیقات مذهبی و پژوهش های علمی همسو، نوعی از کنش معتدل را در ار تباط با تشکیل حکومت دینی ـ اسلامی پیشه نمود.

او با وجود اینکه به پیوند دین و سیاست اعتقاد داشت، معتقد بود که این نوع از فهم دینی، جز از طریق تفسیر مناسب و فهم مجدد اصول دینی در فضای زمانی کنونی محقق نخواهد شد. در همین راستا، نگاه محققانه وی، به لزوم وجود مشورت پذیری دولت، نفی خشونت و استقرار مردمسالاری منتهی گردید. در یک جمع بندی می‌توان نفی تقلید و فتح باب اجتهاد را به عنوان مهم ترین شاخصه این جریان جستجو کرد.

ادامه دارد…

نویسنده: یوسف باقری، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=21648

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.