2

مروری بر چالش های قطبیت در فِرَق درویشی

  • کد خبر : 46106
  • ۰۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۸:۳۷
مروری بر چالش های قطبیت در فِرَق درویشی
قطب در تصوف و جریان های برآمده از آن، از اهمیت و جایگاهی مهم برخوردار است و به تعبیر بهتر در مرکز، مدار و محور فرقه قرار دارد

به گزارش پایگاه خبری مفاز، مراد ، قطب ، پیر ، دلیل و … در اغلب فرقه های درویشی -با وجود تفاوت های ظاهری و ماهوی- مرادف با معنایی واحد هستند . قطب در تصوف و جریان های برآمده از آن، از اهمیت و جایگاهی مهم برخوردار است و به تعبیر بهتر در مرکز، مدار و محور فرقه قرار دارد. نقش قطب در جریان های درویشی ، طی گذشت زمان با تغییرات بسیار و متعاقباً تحولات معنایی و شکلی همراه شده ، به گونه ای که امروز می توان از شکل گیری گونه هایی تازه از مدل قطبیت سخن گفت ، اما شاید مسئله مهم تر در ارتباط با این مفهوم ، چالش های مربوط به ملاک و معیارهای تعیین اقطاب در فِرَق درویشی است که از قضا به عنوان یکی از مسائل مبتلابه اکثر قریب به اتفاق جریان های درویشی نیز مطرح می باشد. با تحول معنای قطبیت و درآمیخته شدن این مفهوم به ظاهر معنوی با امور مادی- هم راستا با مادی گرایی کلی جریان تصوف – در روندی تدریجی، شاهد بروز چالش هایی گاه عمیق و پردامنه در باب تعیین جانشین در فرق درویشی بوده ایم که مصداق امروزی آن ، فرقه نعمت اللهی گنابادی سلطانعلی شاهی است. شرایط حاکم بر این فرقه و حاشیه های جانشینی قطب ، ما را بر آن داشت تا در این نوشتار ، نظری داشته باشیم بر چالش های قطبیت در فرقه های درویشی و بررسی تحولات و فراز و نشیب های این مقوله.

مراد از «مراد»

پیش از هر چیز، شایسته است با معنای « قطب » در ساحت اندیشه ای جریان صوفی گری آشنا شد تا بتوان تحولات آن را هرچه بهتر ادراک کرد . قطب در لغت به معنی محور و محوری است . همچنین می تواند یک اصطلاح فضایی یا اشاره ای به یک نماد معنوی داشته باشد . قطب در تصوف، نمادی از یک انسان کامل است که سلسله مراتب مقدس را هدایت می کند . قطب، رهبرمعنوی صوفیان است و ارتباط الهی دارد و معارفی که به وی الهام می شود، منتقل می کند. چنانچه مشاهده می شود و در مبانی اعتقادی فرقه های مختلف درویشی نیز وجود دارد، قطب به شخصیتی معنوی اشاره و تأکید دارد، اما آیا این معنای به غایت معنوی در مفهوم اصلی خود باقی مانده؟ پاسخ به این پرسش می تواند موضوع اصلی نوشتار حاضریعنی معیارهای قطبیت را نیز تشریح نماید. مروری بر روند فرقه های درویشی، حکایت از زمینی بودن این جایگاه دارد . بارزترین سند بر این ادعا، بازار گرم رقابت مدعیان قطبیت در برخی فرقه ها، موروثی شدن قطبیت در خاندانهایی خاص (مشابه رسیدن صندلی پادشاهی پدر به پسر) و پیدایش انشعابات مختلف در برخی فرقه ها به سبب رقابت قدرت طلبان و خواستاران اریکه قطبیت میباشد. مصادیق در این زمینه، بسیاراست و شاید اشاره به برخی موارد، بتواند ادراکی ملموستر از این مهم حاصل آورد.

فرقه نعمت اللهی سلطان علیشاهی

بررسی سیر تاریخی فرقه نعمت اللهی سلطان علیشاهی، نشان از رقابتی نسبتاً زودهنگام این فرقه به سندرم قطبیت است . رقابت امیان مدعیان جانشینی موروثی شدن قطبیت و در ادامه تعیین قطب بدون در نظر گرفتن شرایط لازم (طی طریقت در خصوص قطب سابق یعنی نورعلی تابنده) بارزترین تحولات نعمت اللهی گنابادی در عرصه قطبیت است؛ پس از معصوم علی شاه، میرزا محمد علی نورعلیشاه اول با وجود اینکه شاه علیرضا دکنی درهندوستان زنده بود، ادعای ریاست و قطبیت کرد . بعد از او نیزحاج محمدحسین حسینعلیشاه اصفهانی، ادعای ریاست بر فرقه نعمت اللهی نمود و بعد از مرگ خود، مجذوب علیشاه کبودر آهنگی را به ریاست فرقه منصوب کرد، ولی آنطور که از اسناد تاریخی فهمیده میشود، مجذوب علیشاه، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. بعد ازمجذوب علیشاه، کوثرعلیشاه همدانی و حاج زین العابدین مست علیشاه، رقابت شدیدی برای تصاحب مقام قطبیت و ریاست فرقه آغازکردند. عده ای هم سیدحسین استرآبادی را عَلَم نمودند تا شاید به نان و نوایی برسند که گویا راه به جایی نبردند . بعد از مست علیشاه شیروانی، رحمت علیشاه شیرازی، مدعی قطبیت گردید که هیچگونه دلیلی برای جانشینی او در دست نیست.

بعد از اوسعادت علیشاه اصفهانی -که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته – به قطبیت فرقه رسید و بعد از مرگ او سلطان علیشاه گنابادی با استناد به دستخط وی ادعای جانشینی کرد در حالیکه حتی در آن دستخط جعلی سخن از قطبیت سلطان علیشاه نیست و به فعالیت علیه شریعت پرداخت . به همین دلیل آخوند ملامحمد کاظم خراسانی، فتوای ارتداد او را صادر کرد. با مرگ وی دو نفر ادعای قطبیت کردند؛ یکی ملاعلی که از شاگردان ارشد سلطان بوده و دیگری ملاعلی معروف به نور علیشاه ثانی که در طول دوران قطبیت، جنایات زیادی مرتکب شد. البته پس از سلطان علیشاه، مسئله قطبیت به صورت خانوادگی و موروثی درآمد . قطب سابق آنها نورعلی تابنده، سالها درکشورهای اروپایی اقامت داشته…البته بعد از سعادت علیشاه، عده ای مرید منورعلیشاه شدند که هنوز به نعمت اللهی مشهورند و عده ای نیز پیرو میرزاحسن صفی علیشاه شدند که بعدها جانشینان او پیمان وحدت با دشمنان اسلام بستند و علاوه براینها چندین نفر دیگر نیز ادعای جانشینی رحمت علیشاه را داشتند که راه به جایی نبردند . در خصوص نحوه به قطبیت رسیدن نورعلی تابنده نیز حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد، به گونه ای که خودِ او را اینچنین به توجیه واداشته : «برخی خرده میگیرند که من مجتهد نیستم. روحانی نیستم. تا پیش از من چهار نفر از اقطاب گذشته معمم بودند و لباس روحانی داشتند. آقایان هر حرفی که داشتند میزدند و آنها نیز نظر میدادند اما من نمیتوانم با اینکه در کارهای قضایی مجتهد هستم و اگرچه دو نفر از آقایان به بنده اجازه روایت داده اند اما شخصاً وارد این حوزه نمی شوم، به همین علت نیز اینها این موضوع را نقطه ضعف قلمداد میکنند . از سوی دیگر خانواده تابنده منسجم است. اختلاف خانوادگی نداریم . دیگر اینکه مزارسلطانی، موقوفاتی دارد که این موقوفات، سه چیز است. اول قدرت بعد در هرم درویشی، من رأس هستم و سوم بنده متولی موقوفات و مزار سلطانی هستم. خوب این سه قدرت در یک جا جمع شده و آنها از این امر خوششان نمی آید ».

در مقابل این دعاوی اقوال دیگری نیز وجود دارد . از آن جمله می توان به مستندات ذیل اشاره نمود: همسر سلطان حسین تابنده عقیده دارد: «اجازه نورعلی تابنده با تهدید از محبوب علیشاه گرفته شده است». همچنین عده ای از نزدیکان و سرشناسان فرقه به دلیل برخوردهای معترضانه نورعلی تابنده با برادرش سلطان حسین و مشاهده ماجرای اعتراض او در اولین اقامه نماز جماعت در منزل رحمت علیشاه حائری به قطبیت رسیدن وی را بی اعتبار میدانستند. عدم تجدید بیعت بعضی قدمای فرقه با نورعلی و زیر بار ریاست او نرفتن نیز دلایل زیادی مانند آشنایی کامل با زندگی قبل از ریاست وی دارد که این هم با احراز پست ریاست فرقه، سازگار نمیباشد . از طرفی برخی معتقدند محبوب علیشاه (علی تابنده قطب سابق فرقه) به بعضی دوستان خصوصی و بسیارنزدیک و محرم اسرار خود اظهار داشته که اجازه ای دیگر نوشته و بنا به دلایلی تاکنون پنهان مانده است. برخی هم به استناد سندی که نزد همسر سلطان حسین تابنده موجود بوده اعتقاد دارند نورعلی تابنده مراعات آداب و رسوم فرقه را نمیکرده و حتی سلطان حسین با ورود او، مجلس را ترک می نموده است. سابقه عضویت تابنده در احزاب سیاسی بدنام و مهمتر، نزدیکی او به بعضی سیاسیون و عدم آشنایی اش با آداب و رسوم فرقه داری نیز با روش رؤسای فرقه گنابادی سازگار نبوده و به همین جهت اجازه او به صورت عادی مرسوم نشده است. آشنایی شماری از افراد فرقه با اوضاع حزبی وی و اینکه نمیتوانسته از یک واقعیت قابل اعتماد برخوردار باشد نشان دهنده عدم صلاحیت اوست.

فراز و نشیبهای تعیین قطب درفرقه نعمت اللهی گنابادی با وخامت حال نورعلی تابنده و نزدیک شدن وی به روزهای پایانی حیات وارد مرحله ای تازه شد؛ توسعه و تعمیق جناح بندیهای درونی و رقابت مدعیان جانشینی باعث گردید تا آخرین لحظات معرفی قطب نیز هیچ قطعیتی در میان نباشد و نگرانی بابت سکانداری فرقه در اذهان فقرا، جاری . لیکن در نهایت یکی از مشایخ مطرح فرقه (علیرضا جذبی ملقب به ثابت علیشاه) که پیشتر نیز به عنوان گزینه قطبیت معرفی شده بود به طور رسمی به عنوان جانشین تابنده تعیین گردید تا یکبار دیگر، جوش وخروشهای فرقه گنابادی در سر بزنگاه تا حدی آرام شود. هرچند این آرامش ظاهری را نمی توان معیاری برای قضاوت در باب کیفیت حالات ساری در فرقه تلقی کرد و چه بسا در نهان خانه و لایه های زیرین همچنان جناح های رقیب بر داستان رقابت طلبی خود اصرار ورزند. بدینسان دراویش نعمت اللهی سلطان علیشاهی را می توان یکی از بارزترین مصادیق ابتلا به سندرم « چالش قطبیت » تلقی کرد که مدلهای مختلف این بیماری را از موروثی شدن تا انشعاب و درگیریهای درونی ، از سر گذارنده و با عنایت به شرایط سنی قطب تازه شاید خیلی زودتر از آنچه تصور می شود یکبار دیگر باید درگیرسندرم قطبیت شود.

اویسیه شاه مقصودی

اویسیه شاه مقصودی را باید از فرقه های درویشی دانست که برای فرار از دردسرهای سندرم قطبیت، کوشیده با پدیده موروثی شدن کنار آید. چون این طریقه نوتأسیس فاقد شجره نامه سلسله اقطاب بود شاه مقصود عنقا خودش برای آن سلسله اقطاب ساخت و این سلسله را به اویس قرنی متصل نمود . چهار قطب اخیر این سلسله پدر و فرزندانی اند که مقام قطبیت را یکی از دیگری به ارث برده اند. جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، سی و نهمین قطب این سلسله می باشد که بعد از وفات او، پسرش میر قطب الدین محمد عنقا چهلمین قطب این سلسله می باشد. بعد از میر قطب الدین عنقا، پسرش شاه مقصود صادق عنقا که در ۳۱ شهریور سال ۱۳۴۱ رسماً عنوان قطب سلسله اویسیه از طرف پدرش به او اعطا می گردد، رهبری این سلسله را به عهده گرفت. با این وجود در فرقه مزبور نیز -که این روزها به واسطه تغییر ماهیت و شباهت به جریانهای معنوی نوپدید شهره است – تکیه زدن بر اریکه قدرت و رهبری، روندی نسبتاً پرنوسان طی نموده؛ محمدصادق عنقا در اواخر حیات پدر داعیه ارشاد بهم زده با برادربزرگش، علی عنقا بر سر جانشینی پدر به نزاع پرداخت و خود را سید از اولاد سلاطین صفوی و قطب سلسله اویسی مطرح کرد و ادعای رجعت مسیح و مهدی موعود(عج) نمود . وی لقب شاه مقصود بر خود نهاد و پسرش صالح الدین علی نادر عنقا را به جانشینی خویش برگزید . با آنکه او نشان سیادت را عمامه سفید دانسته و اجدادش را جزء اقطاب اویسی و مجاز از سلاسل ذهبی و نعمت اللهی ذکر کرده ولی علی عنقا طبق نامه ای ادعاهای صادق عنقا را انکار کرده است . باید اذعان داشت که موروثی شدن رهبری تا حد زیادی توانسته فرقه اویسی شاه مقصودی را دستکم در ظاهر از نگرانیهای موجود در این زمینه رهایی بخشد لیکن استحاله ماهوی – ساختاری سریع آن در سالهای اخیر، می رود که این مبانی فکری –توجیه ناپذیر منطقی – را نیز متأثر ساخته و شاهد تغییرات ساختاری در این حوزه باشیم.

ذهبیه

در فرقه ذهبیه نیز چالشهای قطبیت به صورت جدی و ازهمان ابتدای شکل گیری مطرح بوده است . به تعبیری شاید بتوان اساساً ذهبیه را زاییده سندرم چالشهای قطبیت خواند؛ درجمع ارادتمندان خواجه اسحاق ختلانی، بیستمین رئیس فرقه ای که خود را منسوب به امام رضا(ع) دانسته و نام ذهبیه را بر خود گذاشته اند دو نفر از مشاهیر صوفیه دیده می شود : الف: سید محمد نوربخش قهستانی که خود خواجه او را به جانشینی و خلافت منصوب کرد . طریقه او را خلفای وی ادامه دادند به طور کلی پیروان سید محمد قهستانی را نوربخشیه گویند. ب : سید عبدا… برزش آبادی که ریاست و خلافت نوربخش را قبول نکرد، امر خواجه اسحاق را وقعی ننهاد و از اطاعت امر او سرباز زد و اقدام به تأسیس فرقه ای نمود که طبق قواعد صوفیه به ذهبیه اغتشاشیه مشهورشد . در زمان بیست و هفتمین قطب فرقه ذهبیه نکته ای پدید آمده که جلب توجه می کند : درویش محمد کارندهی (معروف به پیر پالاندوز ) در دو فرقه رقیب یعنی نوربخشیه و ذهبیه اغتشاشیه دارای مقام قطبیت می باشد که با هیچ یک از قواعد مسلم نزد صوفیه، سازگار نیست زیرا سران صوفیه با هم درباره حق بودن خود و باطل بودن دیگر فرقه ها، نزاعی دائمی دارند . پس از مرگ سی وششمین قطب فرقه ذهبیه (سید جلال الدین مجدالاشراف که برادرخود حاج محمد رضا متولی باشی را به ریاست تعیین کرده بود) میرزا احمد اردبیلی مدعی قطبیت گردید و بعد از او حاج محمدعلی حب حیدر به ریاست فرقه رسید.

نوربخشیه

تبلور سندرم چالش قطبیت را باید در فرقه نوربخشیه مشاهده کرد و به طور ویژه در بررسی کیفیت به قطبیت رسیدن جواد نوربخش ؛ اما از جمله بزرگترین جنجالها بر سر ریاست در سلسله نعمت اللهی، بعد از مرگ عبدالحسین ذوالریاستین، ملقب به مونس علیشاه اتفاق افتاد . چون وصیت نکرده بود چه کسی بعد از او ریاست فرقه را به عهده بگیرد، مریدان زیادی بعد از مرگ وی ادعای جانشینی نمودند و جنجال بزرگی برای رسیدن به ریاست فرقه بر پا شد . از جمله کسانی که کوشش فراوانی داشت و به هر دری می زد تا بتواند به ریاست فرقه برسد، جواد نوربخش بود . وی با داشتن مهارتها و حیله های فراوان برای رسیدن به این مقام، اولاً با نوه ذوالریاستین مونس علیشاه ازدواج کرد . دیگر اینکه نوربخش بعد از مراسم ختم مونس علیشاه بلافاصله به بم بازگشته به افراد مؤثرتلگراف و نامه مینوشت و آنها را به حمایت از ریاست خود دعوت میکرد .همه اینها از شرم آورترین مسائلی است که در پی به قطبیت رسیدن شخصی، در سلسله نعمت اللهی تا به حال رخداده که شخصی اینچنین قطبیت را به هر طریقی و از هر کسی گدایی کند ولی کار به همینجا هم ختم نمیشود و بزرگترین رسوایی فرقه نعمت اللهی منورعلیشاهی مونس علیشاهی زمانی رقم میخورد که جواد نوربخش به همراه میرزاعلی اصغر ذوالریاستین برای اینکه بتوانند نظر و حمایت رؤسای سلاسل و فرقه های دیگر را به سمت نوربخش جلب کنند به دیدار حاج مطهر علیشاه (رئیس فرقه خاکسار ) رفته تا استشهادنامه را به تأیید او برسانند .درواقع دکتر جواد نوربخش با درافتادن با دیگر مدعیان نشان داد که چگونه صوفیان دنیاطلب بر سر ریاست فرقه و به اسم سیر و سلوک و عرفان با یکدیگر نزاع و مجادله کرده و سعی میکنند ریاست فرقه ای را که اصلا برای او جانشینی از طرف مونس علیشاه مشخص نشده و از اعتبار ساقط است به دست آوردند.

خاکساریه

خاکساریه را باید یکی از مصادیق قابل تأمل در رقابت مدعیان رهبری در فرقه های درویشی شمرد که صفحاتی عجیب در تاریخ تصوف ثبت کرده است؛ پس از مرگ بهارعلیشاه، رئیس خاکساریه غلام علیشاهی که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود میان مریدان وی اختلاف شدیدی افتاد (بیش از ۴۰ نفر ادعای ریاست داشتند) اما در این جمع حاج مطهرعلیشاه به اعتبار فرمان جانشینی که به خط مستورعلی کرمانی و امضای بهار علیشاه بود، بر دیگر رقیبان چیرگی یافت. پس از غلبه حاج مطهر بر همه رقیبان، ناگهان شخصی به نام میرطاهر (متصدی خانقاه خاکسار در کوفه) با هماهنگی استخبارات عراق به ایران آمده و در کرمانشاه بساط ریاست گسترانید پس از مرگ حاج مطهر نیز ازآنجا که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود میان پیروانش نزاع در گرفت و افراد ذیل الذکر ادعای قطبیت کردند : رحمت علیشاه در خراسان و ناصرعلیشاه در تهران که هر دو از حاج مطهر اجازه ارشاد داشتند (و نه قطبیت) سید حسن میرافضل در اهواز، سید غفار میرباغی در دزفول، امیر عزیزی مست علیشاه در کرج و …، اما کارگردانان خانقاه خاکساریه شخصی به نام میرمصباح را (که گفته میشد فرزندخوانده حاج مطهر است) به ریاست رساندند ! پس از میرطاهر نیز فردی به نام کلک علیشاه و نیز فرزندان میرطاهر، ادعای ریاست داشتند که به مطلوب خود رسیدند و هر کدام طرفداران اندکی جمع کردند . قدر مسلم آنکه پس از فوت احسان علیشاه که در میان اجازه داران بهارعلیشاه به عنوان ریش سفید دارای موقعیتی بود و نیز مرگ میرطاهر، فرقه خاکسار، سرحلقه نشینی که بتواند همه افراد را بپذیرد، ندارد و همه مدعیان قطبیت و عاشقان حکومت، خودسرانه خیال میکنند و به جایی بند نیستند.

***

آنچه گذشت، تنها اشاره ای بود مختصر بر شاخص ترین جنبه های مسئله « قطبیت » در برخی فرقه های درویشی که –به نظر میرسد- جایی برای توضیح بیشتر در باب دامنه های پرفراز و نشیب این چالش، باقی نمیگذارد . پرواضح است که این مهم ازگذشته به انحاء مختلف وجود داشته و امروز نیز همچنان شاهد تداوم آن هستیم. نکته قابل تأمل برآمده از دل این بررسی، ریشه های ظهور سندرم قطبیت است؛ چنانچه گذشت و اشاره شد، استحاله ماهیتی تصوف و تبلور گرایشهای مادی گرایانه در آن طی روندی تدریجی یکی از محوری ترین مقوله ها در این جریان یعنی قطبیت را نیزدستخوش تحولی بزرگ ساخت و با غلبه جنبه های مادی بر ابعاد معنوی به عرصه ای برای تاخت و تاز قدرت طلبان مبدل گشت؛ و این مترادف است با سقوط جایگاه -به ظاهر- معنوی و آسمانی این مفهوم، حتی اگر مریدان با تقد سنمایی یا نمایش به اصطلاح کرامات اقطاب، سعی در حفظش داشته باشند . مروری بر کیفیت تعیین اقطاب در فرقه های درویشی مختلف، نشان میدهد صندلی قطبیت، بسیار سریعتر از آنچه در دایره تصور فقر و تصوف می گنجید به اریکه پادشاهی و متعاقباً غایت و آمال قدرت طلبان مبدل گشت تا تناقض سلطنت فقر ، رنگ واقعیت گیرد و تغییر سیر دنیا گریزی به دنیا گرایی تصوف، هرچه بیشتر تکمیل گردد.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=46106

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.