به گزارش پایگاه خبری مفاز، گرهارد فونراد می گوید: عهد عتیق میان «قانون گزارهای خدا به آنسان که در مَقدِس اعلام میشد» و «قانون مشروطی که در دروازه کنعان به آن عمل میشد»، هیچ تمایز الهیاتی قائل نمیشود. هر دو قانون ادعا دارند الهیاند و عهد عتیق هم این را قبول دارد و با اینکه قانون نوع دوم یعنی قانون دروازه، ریشه در تجربیات ملتهایی غیر از اسرائیل داشت، مردم اسرائیل آماده بودند در این قانون هم صدای خدای خود را بشنوند. به این ترتیب وقتی کتابهای قانون گردآوری میشدند، اقوالی که در قانون دروازه آمده بودند، با احکام قانون خدا به آن سان که در سنت موسی و کاهنان ثبت شده بود، ترکیب شدند. جالب است که برخی قوانین کتاب مقدس یهود بعدها مورد بیاعتنایی قرار گرفته و توسط کاهنان تحریف شدند. مثلاً در کتاب «خروج ۲۲: ۲۵» قانون صریحی وجود دارد که «بهره مستان» تا به قول فونراد وضع فقرا مورد توجه قرار گرفته و از آنها مقابل اخاذیها محافظت شود.
اما هدف فونراد از طرح چنین نمونههایی، وصل دیروز و امروز است. او میگوید اگر امروز کتاب مقدس را میخوانیم و با قوانین و شریعت یهود احساس همدلی عمیق و غریزی داریم، به این دلیل است که آنها تقریباً روزآمد به نظر میرسند و میتوان تمام آرمانهایی را که الهامبخش جنبشهای اجتماعی بزرگ قرن بیستم بودهاند، در آنچه این قوانین در گذشته گفتهاند، پیدا کرد. با این حال او بین عهد عتیق و مسیحیت اجتماعی بهعنوان جنبشی بسیار جدید، اختلافی اساسی هم دیده است. این اختلاف اساسی هم این است که جنبشهای اجتماعی، نقطه آغاز را مردم قرار میدهند اما در عهد عتیق، اراده خداست که در مرکز است. به بیان ساده، در جنبشهای ساده و اومانیستی غربِ پس از قرون وسطی، مرکز همهچیز انسان و در عهد عتیق، مرکزْ خداست.
ضرورت رهبری و هدایت هم، مفهوم دیگری است که میتوان از تفاسیر فونراد از فرمان دوم عهد عتیق، ضمن اشاره به ماجرای گوساله سامری استخراج کرد. او میگوید قوم اگر حتی لحظهای به حال خود رها شوند، اینگونه رفتار میکنند و به انحراف کشیده میشوند. چون فقط مدت کوتاهی از قواعد سخت کلام خدا آزاد شده بودند که بیصبرانه تمثال خدا را ساختند و گوساله سامری را پرستش کردنداز نظر عهد عتیق، قانون یا شریعت نباید زیر پا گذاشته شود و به فقرا هم نباید ظلم شود؛ اما نه به این خاطر که انسان ارزش بسیار والایی دارد؛ بلکه به این خاطر که این معاصی، در ضدیت با اراده خدا هستند. مهمترین وظیفه انسان هم خدمت و اطاعت از خداست که این فرض بنیادی عهد عتیق را میتوان معادل آیه ۵۶ سوره ذاریات در قرآن دانست که «و من جنّ و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند.» فونراد همچنین در فراز «فرامین چونان نمود اراده فیضبخش خدا» از کتاب «موسی»، این مساله را مطرح کرده که «حیات از آن خداست؛ و انسان فقط زمانی که طبق اراده خدا زندگی کند از آن برخوردار میشود.» (صفحه ۸۲) او در همینبحث در جهت توجیه و حقانیت شریعت یهود میگوید تصویری که طبق آیات کتاب مزمور در عهد عتیق، از شریعت ارائه شده، تصویر بار سنگینی بر دوش قوم نیست یا چیزی که زندگی آنها را دچار فرسودگی و ملال کند. بلکه به عکس این آیات، میگویند قوم خدا در عهد عتیق، با شادی و شکرگزاری پرشوری شریعت را از دست خدا دریافت میکنند. بههمینترتیب در جهت توجیه و تفسیر حرامبودن کار و عمل در روز سَبت هم، این تفسیر فونراد را شاهد هستیم که انسان عصر قدیم، نه فقط کار را به خودی خود، مقدس نمیدانست بلکه آن را امری میدانست که میتواند میان خدا و انسان دیوار جدایی بکشد. او میگوید به جز این مساله، همچنین نقل شده که خدا پس از آفرینش استراحت کرد و با این کار خود، استراحت را تقدیس کرد. فونراد با جمع این دو گزاره، و بیان اینکه «خدا مالک حقیقی زمین است و انسانها به اشتباه فکر میکنند میتوانند زمین را مایملک خود بدانند»، دستور حرامبودن کار در روز سبت را تفسیر میکند.
فونراد از لفظ «کلام سرنوشتساز عهد عتیق درباره فرامین خدا» استفاده کرده و این جمله را در تفسیر خود آورده که «در این فرامین حیات به قوم اعطا شده است و اراده فیضآمیز خدا برای آنان متجلی گشته است.» (صفحه ۸۳) و برای پایانبندی این بحث خود در کتاب، از عهد قدیم به عهد جدید رسیده و ذات عهد جدید را اینگونه تشریح میکند که رابطهای که انسان بنا بر عهد جدید، با فرامین خدا دارد، مثل آن رابطهای نیست که بنا بر عهد قدیم داشت. یعنی دیگر فرامین از بیرون به انسان اعلام نمیشوند. بلکه در دوران عهد جدید، همگان فرامین خدا را در قلبهای خویش خواهند داشت و میفهمند که اراده خدا همان اراده خودشان است. با این حال، چون هنوز در حیات و اراده زندگی میکنند که به کلی از بندگی گناه آزاد نشده، به فرامین عهد عتیق نیاز دارند و قوانین عهد عتیق حافظ و راهنمای ما هستند. فونراد اضافه میکند که با این وجود این مطالب، فرامین عهد عتیق، هرگز نمیتوانند انس و الفتِ با خدا را که در مسیحیت اعطا شده، از انسان بگیرند و دوباره تبدیل به قوانین محکومکننده شوند.
فونراد ساختن صورت زمینی برای خدا را یکی از ژرفترین غرایز ذاتی انسان میداند و در ادامه، در پی کشف و تفسیر ماهیت گناه گوسالهپرستان قوم یهود برمیآید. که برای این کار با اشاره به نشانهشناسی گاو نر در ادیان خاور نزدیک باستان، میگوید مردم در این حیوان، چیزی را میپرستیدند که امروز آن را راز حیات مینامیم و این چیز در واقع نیروی باروری است. اما نکته توحیدی عهد عتیقی ماجرا در این است که نیروی باروری، خودش خالق نیست بلکه فقط بخشی از عالم خلقت است.
فونراد با مرتبطکردن دیروز و امروز، یعنی رفتار گوسالهپرستان قوم یهود با مردمان معاصرش در قرن بیستم، به انسانهایی اشاره میکند که نمیخواهند واژه خدا را در تمام شگفتیها و اسراری که انسان را احاطه کردهاند، ببینند. در نتیجه میگوید کتاب مقدس میگوید فقط با استماع کلام خدای زنده است که مایوسانه از پرستش برخی مخلوقات دست برمیداریم. تفسیرش هم از این فراز عهد عتیق این است که انسانها، خدا را به شکل یکنیروی زمینی میپرستند. یعنی آن چیزی که میپرستند خدا نیست بلکه به عالم مخلوقات تعلق دارد. او معتقد است نیروها و اسراری که انسان آنها را بهعنوان انکشاف خدا تلقی میکند، در حقیقت به دنیای پست و دنی تعلق دارند. در پرستش گوساله و همهچیزها بهجز خدا هم، چیزی هست که نافرمانی و مهارگسیختگی خطرناکی دارد و عبارت از نیروهای خشن شیطانی است. او در ادامه همین بحث، مطالبی دارد که مفهوم «شرک خفی» را برایمان تداعی میکند؛ اینکه برخی از یهودیان، همزمان با شرکت در مجالس دعا و عبادات، مخفیانه بتی را هم در خانه پرستش میکردند که چنینرفتاری منحصر به قدیم نبوده و همیشه اتفاق افتاده است. این مساله ناظر به همانوسوسه همیشگی پرسش تصویر خدا در قالب بت است که پیشتر به آن اشاره کردیم و فونراد در این زمینه به آیهای از کتاب تثنیه اشاره میکند و دوباره بحث را به معادلسازی امروزِ قرن بیستم با گذشته قوم یهود میکشانَد. آیه مورد اشاره از کتاب تثنیه به این ترتیب است: «نفرینی باشد هر آنکس که بت تراشیده یا ریخته شده سازد، همان که از برای یهوه مکروه است و ساخته دست صنعتگر است و جای آن مکانی پنهان است.» (تثنیه ۲۷: ۱۵) فونراد میگوید نباید فکر کرد این فرمان برای مسیحیان امروز معنایی ندارد. چون ما امروز در قلبهایمان است که قربانگاه شخصی و بتکده خانگیمان را میسازیم.
اما جالب است که با وجود همه تلاشی که فونراد در تفسیر عهد عتیق برای مقابله با مساله تجسد و تصویرسازی از خدا دارد، خودش در پایان این بحث، به توجیه این مساله میرسد که مسیح، خداست و تجسم اوست. این رفتار و تغییر رویه را هم بهنظر میرسد باید در جزمیت باور مسیحی جستجو کرد. فونراد با اشاره به فرامین اول و دوم عهد عتیق میگوید: «فقط در میان قومی که هزاران سال با این دو فرمان تربیت شده بودند این امکان وجود داشت که تجسم خدا در عیسی مسیح به عنوان معجزهای از جانب خدا، و تنها خدا پذیرفته شود.» (صفحه ۶۳) میدانیم که در آیات قرآن و آموزههای اسلامی، مسیح (ع) بنده و پیامبر خداست نه پسرش و نه تجسم و خدایی که در پیکر یکانسان نمود پیدا کرده است.
اما فونراد با همانجزمیت مسیحی که به آن اشاره شد، معتقد است کسانی که آن تمایز کامل بین خدا و انسان را که عهد عتیق میآموزد درک کرده بودند، توانستند این ویژگی عیسی مسیح (تجسم خدا بودن) را درک کنند.
بههرحال با توجه به بحث مقایسه دیروز و امروز که فونراد انجام میدهد، در پایان کتاب به این جمعبندی میرسد که تمام اصول وحی عهد عتیق همچنان به قوت تمام، حتی در اشکال اصلاحشدهشان، در عهد جدید باقی ماندهاند و آنچه موسی بهطور محو و تار نشان داد، در آموزههای عیسی مسیح بهطور واضح و شفاف بیان شده است. او در بخش «از وعده تا تحقق» در (صفحه ۸۷)، میگوید کلیسای مسیحی بر مسیر منتهی به تحقق وعده خدا حرکت میکند. درباره منظر مات و محو و شفافشدن آموزههای ایمانی هم، جمله قابل تأملی در کتاب «موسی» هست که بد نیست به آن اشاره کنیم. این جمله درباره خضوع و خشوع، در مقابل خداوند است: «آنگاه که فرد خاضع در تاملاتش ترکِ نفس میکند، منظر محو و مات به تدریج واضح و روشن میشود.» (صفحه ۹۹) شروطی که میتوان از این تفسیر فونراد استخراج کرد، به شروط اولیه طی طریق عرفان در ادیانی مثل اسلام و مسیحیت شبیه است. به این ترتیب که اگر فردی خاضع باشد و فروتنی پیشه کند، تأمل داشته باشد و تمایلات نفسانی را هم ترک کند، درهای بسته به رویش باز شده و میتواند حقایق پشت در یا پشت پرده عالم غیب را مشاهده کند.
فونراد جمله پایانی کتابش را دوباره با همانقیاس گذشته و حال، نوشته است: «مسئولیتی که بر دوش ماست، بسیار سنگینتر از مسئولیتی است که قوم خدا در عهد عتیق به دوش داشت.» (صفحه ۱۰۲)