به گزارش پایگاه خبری مفاز، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، استاد جامعه المصطفی(ص)، در گفتاری به مناسبت میلاد پیامبر اعظم(ص)، به مقایسه شخصیت حضرت محمد(ص) از منظر قرآن کریم و روایات جعلی ساخته و پرداخته امویان با موضوع «چالشهای شناخت تمایزات محمد(ص) قرآن و محمد امویان» پرداخته است.
بخش اول این گفتار با عنوان «بازشناخت پیامبر(ص) نیازمند خرد و روایت از ابعاد مختلف سیره و سنت است» قبلا منتشر شده است. در ادامه بخش دوم این گفتار را میخوانید؛
چالش سوم ـ گرتهبرداری از دنیای مدرن و سبک معرفی تاریخی انبیا: به نظر میرسد تبدیل چهره اصلی دین و اولیای آن به فضای مناسکگرا در نگاه دنیای مدرن به دین و پذیرفتهشدن آن از طرف مسیحیت مرتبط است. در این باره ذکر این نکته ضرورت دارد که هیچ کسی نباید منکر این امر شود که مکتب اهل البیت(ع) و مکتب رسولالله(ص) خود را در قالبِ فقه و احکام آن، اخلاق و اعتقادات نشان میدهد و فرهنگسازی میکند. در نتیجه این دستورات و آموزهها، هر قدر، جذاب، عقلانی، اخلاقی و موافق فطرت و ضمیر و وجدان باشند به همان میزان، مقام و شخصیت رسول خدا و امامان ما مصونیت مییابند. بخش قابل توجهی از گریز جوانان از اصل دین، قرآن و اولیای الهی، ناشی از همین است که فقه و شریعتی که به آنان میدهیم، امانتدار این جایگاه نباشد. زنی که احساس کند این منظومه فقهی حامی و پشتیبان حقوق طبیعی و اولیه او نیست و برای یک طلاق باید سالهای سال به دنبال یک مرد بیوجدان و سنگدل بدود، نسبت به فقیه نشسته در قم یا نجف موضع نمیگیرد که اساساً او را نمیشناسد، بلکه نسبت به کل دین و نبوت و امامت دچار تردید و سپس بیاعتقادی میشود. این مشکل در مسیحیت و ادیان سکولار و مدرن مشاهده نمیشود.
در آنجا قانون و باید و نبایدها هرچه باشد ربطی به چهره زیبای مسیح آنان ندارد. دینداری آنان را به چالش نمیکشاند. در نتیجه، در معرفی دین، نباید به راه رفته هالیوود بسنده کنیم. آن مسیر، تحققبخش اهداف اسلام نیست و حلکننده چالشهای طرح اسلام در دنیای مدرن نیست. فرض کنید ما یک فیلم سینمایی بسازیم که به دنبال تجسمبخشی به رحمت پیامبر اکرم(ص) و خشونتزدایی از چهره مبارک او باشیم. نیت خوبی است، اما این کار برخلاف چهره مسیح(ع) بسیار دشوار است، زیرا امروز در دنیا، میلیونها تصویر خشن، غیر انسانی و متوحشانه به نام پیامبر و اسلام از سوی داعش و غیرداعش در دسترس است. آنان مدعی هستند که با استناد به سخن و رفتار رسول خدا اقدام به این جنایتها میکنند. بدون معالجه این چالش بزرگ صرفا فیلم از صحنههای گزینشی تاریخی درست کردن مشکل ما را حل و خلأ نبود تصور درست از رسول خدا در دنیای مدرن را پر نمیکند. در چالش بعدی بیشتر به این امر میپردازیم.
چالش چهارم ـ تخریب چهره رسول الله(ص) در منابع دست اول تاریخ مسلمانان: دشمنان رسول خدا، برای مبارزه و جنگ با او و تخریب اسلام، به استناد به داعش نیاز ندارند. البته داعش چون زنده است؛ معاصر و در دسترس است قابل تشکیک و انکار نیست و رفتارهای آن به صورت آنلاین! در قالب وحشیانهترین جنایتها پخش میشود و آثار اجتنابناپذیر دارد. اما وجود روایاتی از منابع دست اول مسلمانان و معتبرترین منابع حدیثی آنان، مبنی بر معاذ الله، جنون پیامبر اکرم و سحرشدگی، زنبارگی، ناسزاگویی و دیگر اوصاف عجیب و غریب برای او همواره در طول تاریخ بزرگترین مستمسک و بهانه برای تخریب اسلام و شخصیت پیامبر از سوی مستشرقان و دشمنان اسلام بوده است.
همه ما با چهره دکتر عبدالکریم سروش آشناییم. او اعتقاد دارد که پیامبر این مکتب را معرفی کرد. چارهای جز قبول تفسیر علمای مسلمان از سیره و شخصیت او نداریم! سپس تصریح میکند که مهمترین شاخصه این شخصیت، اقتدارگرایی است و قرآنی که آورد در واقع کتاب «خوف و خشیت» است. به نظر او، پیامبر اکرم مخاطبان خود را میان اسلام آوردن یا شمشیر مختار کرد. یا اسلام میآورند یا باید سرشان بریده شود! اینها عبارتهای سروش است. به باور او، رسولالله(ص) یک عارف مسلح و با شمشیر و خشونت در پی ترویج اسلام بوده است.
بر همین اساس سروش معتقد بود رسولالله(ص) یک سلطان بوده است. کاربرد سلطان برای پیامبر رحمت و هادی امت واقعاً عجیب است؛ فعلاً در صدد پاسخ به این سخنان او نیستیم. این فرصت برای این موضوع نیست اما خواستم بگویم وقتی سروش که از بزرگترین مدعیان اسلامشناسی و روشنفکران مسلمان است، مرزی میان خوانش آغشته به اسرائیلیات و تفسیر قرآن کریم از شخصیت رسول خدا نیست، چگونه انتظار داریم که غرب و دشمنان اسلام و نیز جوانان بیخبر در جهان اسلام از این مسائل اطلاع داشته باشند؟
اخیراً به مناسبتی دلیلهای قتل کسی که به رسولالله(ص) ناسزاگویی کند، میدیدم. دو روایت را پیش از همه دیگر ادله آوردهاند. هر دو درباره زنانی است که به پیامبر ناسزا گفتهاند و همسرانشان آنان را کشتهاند. سپس پیامبر خدا رفتار قاتلان را تأیید کرده و خواستار آن شده که ناسزاگوی به او کشته شود. فراموش نکنیم که اجماع فقه اهل سنت بر این است که هر فرد مسلمانی به محض شنیدن این ناسزا، باید در همان جا، فرد ناسزاگو را بکشد! در این که اگر توبه کرد آیا پذیرفته میشود یا نه، مالک بن انس و احمد حنبل گفتهاند، توبه نصوح هم بکند، فایده ندارد و باید کشته شود. ابنتیمیه در کتاب «الصارم المسلول علی شاتم الرسول» به طور مستقل و گسترده به موضوع پرداخته است و شاتمالنبی را محکوم به مرگ کرده حتی اگر در مقام جدیت این کار را نکرده باشد، چه مسلمان و چه کافر فرقی ندارد. توبه هم ندارد. نیاز به ارجاع به دادگاه و محکمه هم نیست.
بیشک الان درصدد نقد این حکم نیستم. فرقی ندارد که واقعا درست باشد یا نه. در هر حال چالش است. هر انسان بزرگواری در دنیای امروز اگر حکم به قتل کسی بدهد که او را ناسزا گفته از بزرگی او در دیدگان مردم بهشدت کاسته خواهد شد و حتی اگر توبه واقعی کند و به غلط کردن بیفتد و زاهد اول عالم شود باز او باید کشته شود و راهی برای نجات ندارد. معلوم است که چنین نگاهی تا کجا باعث نفور و زدگی و بدبینی مردم به پیامبر میشود. اگر امر روشنی بود که نیاز نبود ابنتیمیه کتابی سه جلدی بنام «الصارم المسلول علی شاتم الرسول» بنویسد! کار سختی بوده لابد. این پیامبر که بزرگترین فلسفه آمدنش رحمت للعالمین بودن و تتمیم مکارم اخلاق و کرامت است، چطور ممکن است که خودش خواستار آن شود که ناسزاگوی به او کشته شود؟ حتی اگر از سر جهل مطلق، ناآشنایی با اسلام و پیامبر و خشم و جنون ناگهانی باشد؟
چهره صحیحی از پیامبر(ص) ارائه دهیم
نباید از پیامبر(ص) خدا چهرهای معرفی کنیم که با دیدن این احکام عجیب، یک انسان با ایمان معمولی، در پیش خود گرفتار این توهم شود. در نتیجه، مدعی شود از رسول خدا بخشندهتر، مهربانتر و با کرامتتر است، زیرا اگر کسی او را ناسزا بگوید، بهراحتی او را میبخشد و ابدا به فکر قتل و حبس او نخواهد بود.
از دشواریها در سیره امامان معصوم(ع) این بوده که کمترین خروج آنان از چنین احکامی در دوران امویان و عباسیان، به مثابه تساهل قائل شدن در سبّ و شتم پیامبر تلقی میشده است. در جایی که طرف دیگر با استناد به چند حدیث جعلی و بیپایه، حکم به مرگ ناسزاگویان میکند، بسیار سخت و تهدیدآور بوده که بخواهند به طور علنی و رسمی قائل به حکم مرگ نشوند. بهویژه وقتی به ابهامات بسیار گسترده این امر توجه کنیم. این سبّ و ناسزاگویی که باعث قتل است دقیقا به چه معناست؟ لعن کردن روشن است. کسی از واژه لعنت استفاده میکند و این میشود لعن کردن اما سب و ناسزا چیست؟
تصور کنید یک فرد غیر مسلمان تحت تأثیر رفتارهای داعش و احادیث صحیح مسلم و بخاری که پیامبر را مجنون، مسحور و امثال آن معرفی کرده، از یک سو و از دیگر سو، جنگ غیر انسانی و غیر اخلاقی جهانی علیه شخصیت رسول خدا و آموزههای انحرافی ادیان علیه پیامبر خدا بهویژه آموزههای فرهنگی دو جامعه مسیحی و یهودی، ناگهان بر اثر جهالت، توهینی به رسول خدا بکند، به فرض او را الهامبخش تروریسم و قتل بیرحمانه معرفی کند، آیا این فرد بدون درنگ و تحقیق و بررسی باید کشته شود؟
سر سوزنی تردید نیست که بسیاری از این احکام تند، ناشی از اجتهاد و دیگر فرایندهای نامبتنی بر ادله قطعی است. در نتیجه، کار فقها در تعامل با این متون و احکام و بازنگری بسیاری از آنها دشوار و پرخطر نیست. بهویژه آن که حکم کشتن انسانها(و نه صرفا تعزیر آنها) به استناد «ادله ظنی» و لو ظُنونِ معتبر، جای حرف و حدیث و «اِن قُلت» زیاد است.
مهم آن است چهرهای که از اسلام و رسول خدا به انسان معاصر داده میشود، اخلاقیترین، عادلانهترین، انسانیترین، جذابترین و با کرامتترین چهره باشد. دو چهرهایسازی اسلام و ارائه دو شمایل فقهی سختگیر و اخلاقی آسانگیر هم کار را سختتر میکند. این که اسلام در جانب حقوقی خود این گونه باشد، اما در جانب اخلاقی آسانگیر و متساهل بنماید این هم نه تنها مشکلی را حل نمیکند که کار را سختتر میکند.
روشن است که پیغمبرانِ طبیعتگرا، علممدار و انسانمحورِ در دنیای مدرن، مدعیاند که رویکرد حقگرایی انسانی از پدیدههای زاییده مدرنیسم است. به تصور آنان، عبور بشر از ادیان و مکاتب فلسفی گذشته، بلکه عبور بشریت از میراث و سنتهای قبلی، باعث چنین ارمغانی برای آنان شد، زیرا به نظر آنان، انسان در ادیان، فراتر از یک قربانی نیست. این ادعا و جایگزین انسانی، عقلانی خود بنیان و طبیعی و علمی برای آن، مغز و گوهر سکولاریسم است.