به گزارش پایگاه خبری مفاز، انجمن خیریه حجتیه مهدویه، معروف به انجمن حجتیه یا انجمن ضدبهاییت یکی از مهمترین تشکلهای مذهبی پیش از انقلاب در سال 1332 توسط شیخ محمود حلبی تاسیس شد. محمود ذاکرزاده تولایی، معروف به شیخ محمود حلبی فرزند شیخ غلامرضا در 17شهریور ۱۲۷۹ در مشهد متولد شد. او قریب به یک قرن زیست و در شامگاه جمعه ۲۶ دی ۱۳۷۶ بر اثر بیماری قلبی درگذشت و بنا بر وصیتش در جوار مرقد شیخ صدوق، ابنبابویه به خاک سپرده شد. شیخ محمود که دروس حوزوی را در مشهد میخواند، همزمان به آموختن فلسفه نیز روی آورد. دو سال در محضر استادانی چون شیخ حسن کاشانی، شیخ اسدالله یزدی و حاج فاضل خراسانی فلسفه آموخت و چهار سال هم در محضر آقابزرگ شهیدی «اشارات» و «اسفار» را فرا گرفت. سپس به تدریج از فلسفه فاصله گرفت و به افکار آیت الله میرزا محمدمهدی غروی اصفهانی بنیانگذار مکتب معارف مشهد علاقمند شد. چهار سال در درس معارف الهیه آن استاد شرکت کرد و تقریرات درس او را نگاشت. ارادت او به استادش و گرایش او به مکتب معارف مشهد بهگونهای بود که بعدها به «ضدفلسفه» بودن و «مخالفت با گرایشهای صوفیانه و درویشی» معروف شد. وی در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی و آیت الله حاج حسین طباطبایی قمی شرکت کرد و اخلاق و عرفان را هم از محضر حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی کسب فرا گرفت.[1] حلبی پس از واقعه مسجد گوهرشاد در سال 1314 تحصیل و تبلیغ را رها کرد و به کشاورزی روی آورد. پس از هشت سال دوری از علم و تحصیل به مشهد بازگشت و به امر تبلیغ دین اقدام نمود. فعالیتهای عمده او در این دوره کارهای تبلیغی در قالب منبر بود. آنقدر در این کار، مهارت و شهرت به دست آورده بود که به شیخ محمود حلبی واعظ مشهور شد.[2] حلبی در سال 1327 ناگهان روحیه احتیاطکاری و دوری از سیاست را کنار گذاشت و وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شد. عامل ورود او به این عرصه نامهای بود که از آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی دریافت کرد. حیدر رحیمپور از مبارزان سیاسی مشهد، درباره نقش حلبی در جریان ملی شدن صنعت نفت در خاطراتش مینویسد: «شیخ محمود حلی، پس از رسیدن نامه آقای کاشانی برخلاف ضوابط حوزه آن روز بدون هماهنگی با کفایی و دربار، به شیوهای انقلابی، مردم را برای شنیدن اعلامیه تاریخی آیت الله کاشانی و گزارش مطالب سیاسی روز به مسجد جامع گوهرشاد فراخواند و با این کار، تعادل قوا را درهم ریخت وحوزهای که بدون اجازه کفایی، نفس نمیکشید ناگهان احساس آزادی کرد و مرحوم حلبی با آنکه میدانست مدرسهها و هیئتهای مذهبی و جمعیتهای دینی خراسان درخواست کرد که در آن شب سرنوشت ساز در مسجد گوهرشاد، تجمع کرده و آماده گردند تا منسجم و متحد در مقابل مخالفان اسلام و نهضت نفت، بهپاخاسته و به دفاع از حریم اسلام برخیزند.»[3]
او بر این باور بود که بهاییان با استفاده ابزاری از برخی آیات و روایات گروهی از مردم را فریب میدهند و بهترین راه رویارویی با آنها تشکیل یک انجمن و استفاده از شیوه خود آنهاست. بر همین اساس، تاکید میکرد: «امروز امام زمان(عج) جز این خدمت را از کسی نمیپذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهاییت مبارزه کنید.» به همین دلیل «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» را تاسیس کرد.[4]
در رابطه با اینکه چرا شیخ محمود حلبی دست به مبارزه علیه بهائیت را شروع کرد سه نظریه وجود دارد: برخی میگویند به علت گرایش دوستش سید عباس علوی به گروه بهاییت، او تصمیم گرفت با بهاییان مبارزه کند.[5] عدهای دیگر اعتقاد دارند بعد از کودتای 28 مرداد به علت سرخوردگی سیاسی، دست از فعالیتهای مبارزاتی برداشت و انجمن حجتیه که فقط مبارزه فرهنگی انجام میداد را تاسیس کرد.[6] اما خود انجمنیها بر این باور هستند که شیخ محمود حلبی خواب امام زمان را میبیند و به دستور امام زمان برای دفع خطر بهاییت انجمن را تاسیس میکند.[7]
اساسنامه انجمن دارای یک فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره یک عبارت است از اینکه، هدف انجمن تا ظهور موعود غیرقابل تغییر است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هیچوجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسوولیت هرنوع دخالتی را در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.» در اساسنامه فقط مبارزه علمی با بهاییان در چهار چوب قانون ذکر شده است.[8]
انجمن حجتیه در شهرهای مختلفی مثل بجنورد، سبزوار، اصفهان، قزوین، رشت، لنگرود، خوی، مراغه، بناب، کرمانشاه، کرج، خرمآباد، بندرعباس، کرمان، سیرجان، رفسنجان، شیراز، کاشان و… شعباتی داشت که فعالیت آنها به این گستردگی نبود.[9] رسول جعفریان در کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی در ایران» در اینباره مینویسد: «انجمن در هر شهری، دفتری داشت که تحت عنوان بیت (بیت امام زمان) شناخته میشد. این بیت مسئولی داشت که زیر نظر وی سه گروه تدریس، تحقیق و ارشاد فعالیت میکردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحله ابتدایی، متوسط و عالی میپرداختند؛ گروه دوم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تاثیر بهاییها به این آیین گرویده بودند و گروه سوم کار ارشاد این افراد را با شیوههای خاص خود دنبال میکرد. سخنرانیهای عمومی نیز در محافلی که بیشتر منازل بود، برگزار میگردید. بیشتر افرادی که از بهاییت برمیگفتند، توبه نامه و تبرا نامهای مینوشتند که متن بسیاری از آنها در یک مجموعه در کتابخانه آستان قدس نگهداری میشود. جلسات عمومی اغلب توسط سخنرانانی اداره میشد که خود انجمن تربیت کرده بود و نکته قابل توجه آنکه آشکارا این افراد غیرروحانی بودند. انجمن در اینباره استدلالهای ویژه خود را داشت». شاید یکی از دلایل انجمنیها برای غیرروحانی بودن مبلغینشان که اغلب نیز نام مستعار داشتند، جلوگیری از ضایع شدن روحانیون بود.[10]
منابع مالی انجمن
خیرین: بعضی از افراد متدین به انجمن کمکهای مالی میکردند. تعدادی از آنها خانواده کسانی بودند که انجمن آنها را جذب کرده بود. یکی از استراتژیکهای انجمن برای جذب جوانان، موقعیت خانوادگی آنان بود. اگر جوانی علاوه بر دیگر معیارها در خانوادهای ثروتمند زندگی میکرد و یا اقوامش مسئولیتی داشتند، نام او در صدر لیست اسامی نیروهای شایسته جذب قرار میگرفت. چراکه بخشی از بودجه این تشکیلات از این طریق تامین شده و بسیاری از مشکلات نیز، به وسیله رابطهای در قالب تقیه مرتفع میشد.
وجوهات شرعی: پیشینه مثبت مراجع وقت نسبت به شیخ محمود حلبی از سویی و نفس مبارزه با بهاییت از سوی دیگر سبب می شد تا اکثر مراجع، اجازهی استفاده از وجوهات شرعی را برای او صادر نمایند. آیات عظام سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدشهابالدین مرعشی نجفی، سیدکاظم شریعتمداری، سیدابوالقاسم خویی، شیخ بهاالدین محلاتی، سیدعبدالله شیرازی و حتی امام خمینی از جمله این مراجع هستند.[11] اما مدت تایید رسمی امام از انجمن، حتی به یکسال هم کشیده نشد.[12] امام خمینی در سال 1350 در پاسخ به نامه محمدعلی گرامی که خواستار اعلام نظر در مورد وضع انجمن حجتیه و مؤسس آن شده بود، چنین نوشته اند: «شخصی که (شیخ محمود حلبی) مرقوم شده بود: جلساتش ضررهایی دارد، از وقتی مطلع شده ام تأییدی از او نکرده ام و انشاءاللّه تعالی نمیکنم».[13] انجمن بعد از آنکه امام اجازه استفاده وجوهات شرعی را ندادند به سراغ آیت الله خویی میروند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش به این موضوع اشاره میکند: «امام اول اجازه استفاده از سهم امام را گویا به اینها (انجمن حجتیه) داده بودند و بعد پس گرفتند. یکی از مدرسین قم از امام پرسید و امام جواب دادند که نه، سهم امام نمیشود به اینها داد. و طبعا آنها هم دنبال آقای خویی میگشتند»[14]
انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی دخالت نمیکرد. بر همین اساس در تعهدات انجمن از اعضا هم خواسته شده بود که فعالیت سیاسی نداشته باشند. به اعضا اجازه شرکت در تظاهرات را نمیدادند و اگر کسی نوار اسخنرانی مام خمینی را گوش میداد یا اعلامیه امام را میخواند توبیخ میشد.
کردند. دیدشان این بود که باید آهسته رفت، تا گربه شاخ نزند! بنابراین، در بعد اقتصادی، مبارزهای با بهاییت نداشتند و نمیتوانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم به همین ترتیب، میتوانستند بگویند آقای هویدا، چرا تعدادی از وزرای کابینه تان بهایی هستند؟ ابداً. میگفتند فضولی موقوف. پس کجا مبارزه میکردند و رژیم اجازه میداد به آنها؟ فقط در بعد فکری».[15]
مخالفت با حکمت و فلسفه
فلسفه ستیزی و مبارزه با عرفان حقیقی و عرفا یکی دیگر از اصول فکری انجمن حجتیه میباشد. حلبی در رابطه با رد فلسفه میگوید: «فلسفه چیز مهمی نیست بلکه اضر مطالب است به حقایق وجدانی. فلسفه دشمن بزرگ معارف الاهی است.»[16] وی در جای دیگر فلاسفه را منکر علمی خداوند میداند.[17] آیت الله منتظری در خاطراتش در رابطه با بدگویی حلبی نسبت به فلاسفه میگوید: «یک زمانی در تهران به همراه مرحوم شهید مطهری رفته بودیم پای منبرآقای حاج شیخ محمود حلبی. ایشان روی منبر به مرحوم صدرالمتألهین توهین کرد. پس از منبر، ما با ایشان درگیر شدیم که این چه تعبیرهایی است که میکنید؟ من یک بار خدمت آقای خمینی بودم، به مناسبت گفتم: ملاصدرا، ایشان ناراحت شدند که چرا میگویید ملاصدرا؟ گفتند: آیا شما به آیت الله آخوند خراسانی، میگویید: ملا کاظم؟! ما باید اسم بزرگان را با احترام ببریم.»[18]
آنها معتقد به این بودند که زمینه ظهور حضرت، گسترش فساد است.
انجمنیها برای توجیه عدم مبارزه خود، به روایات عدم قیام قبل از ظهور استناد میکردند. آنها بیشتر به این روایت امام صادق (ع) که میفرمایند: «ما خرج و لا یخرج منا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقا الا اصطلمة البلیة و کان قیامه زیادة فی مکروهنا و شیعتنا»[19] استناد کرده و میگفتند قبل از ظهور امام زمان (عج) هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می انجامد، پس باید منتظر بود تا خود حضرت بیاید.
حلبی در سخنرانی معروف خود در سال 56 در رابطه با تشکیل حکومت اسلامی که باید به دست امام معصوم باشد میگوید: «اول شما یک افسر، یک پیشوا و رهبر معصوم، جنگی پیدا بکنید، یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت کافی نیست. اول او را پیدا بکنید، آنوقت برو جانت را بدهد. باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم[باشد] نه عادل، عادل کافی نیست… لذا شیعه میگوید در عصر غیبت امام زمان جهاد نیست…»[20]
5. جدایی دین از سیاست
طبق تبصره 2 اساسنامه، انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی دخالت نمیکرد. بر همین اساس در تعهدات انجمن از اعضا هم خواسته شده بود که فعالیت سیاسی نداشته باشند. به اعضا اجازه شرکت در تظاهرات را نمیدادند و اگر کسی نوار سخنرانی امام را گوش میداد یا اعلامیه امام را میخواند توبیخ میشد. از آنجا که هر نوع فعالیت سیاسی از طرف اعضای انجمن ممنوع بود عملاً حمایت دستگاه امنیتی دوره حکومت شاه را به خود جلب کرده بودند. پرورش میگوید: «از برادران و خواهران انجمن نوشته میگرفتند که در امور سیاسی دخالت نکنند و انجمن شدیدا از درگیر شدن با مسائل سیاسی اجتناب میکرد. به دلیل گرفتن تعهد کتبی مبنی بر عدم مبارزه و عدم دخالت در امور سیاسی از اعضا بود که انجمن، نه تنها کوچکترین تهدیدی از جانب رژیم منحوس پهلوی نشد بلکه بعضا مورد حمایت آنان نیز قرار گرفت. از طرف دیگر چون متظاهر به مذهب و مطیع مرجعیت هم بود نزد روحانیان هم توانست مشروعیت لازم جهت حمایت را کسب کند. با وجود آنکه شاه ریشه همه فسادها بود اما انجمن با مبارزه بر علیه شاه مخالفت میکرد و آن را کار اشتباهی میدانست. حلبی بعد از قیام خونین 15خرداد در یکی از سخنرانیهای خود، امام را عامل کشته شدن مردم میداند: «آن کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خونها هستند.»[21] انجمن توانسته بود تعداد زیادی از جوانان مومن و مذهبی را برای مبارزه با بهاییت جذب کند. اما از نظر انقلابیون اولا ریشه نشر بهاییت خود رژیم پهلوی بود و ثانیا مشغول کردن جوانان مذهبی به مبارزه با بهایت نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی بود. رژیم هم بنا به ملاحظه عدم دخالت انجمن در سیاست مانعی بر سر راه آنان ایجاد نمیکرد. هاشمی رفسنجانی در رابطه با عدم شرکت انجمن در مبارزه میگوید: «جریان دیگری که ظهور کرده بود و مسئله آفرین بود، همین انجمن حجتیه بود.آنها هم برای این که کارشان را بتوانند بکنند، به افرادشان دستور داده بودند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند و مبارزه را ممنوع کرده بودند و معتقد بودند که این مبارزه به جایی نمیرسد. اما چون مبارزه را قبول نداشتند و یکسری از نیروهای مبارز را جذب میکردند. بزرگترین خاصیت اینها برای رژیم این بود که اینها نیروها را جذب میکنند و یک کاری هم به نیروها میدهند ».[22]
انجمن تاجایی در جلب نظر رژیم پیش رفت بود که با تکیه بر ساواک و اخذ مجوز از آن به انجام رسالت خود ادامه می داد. از طرفی ساواک نیز از عملکرد حلبی و انجمن رضایت خاطر داشت. چرا که نه تنها از جانب آنان احساس خطری نمیکردند. البته مبارزه انجمن هم فقط مبارزه علمی و نهایتا مقداری مبارزه اقتصادی بود. به همین دلیل ساواک از مبارزین مذهبی میخواست که آنها هم مثل انجمن دست به مبارزه با بهاییت بزنند. جعفر شجونی از مبارزان پیش از انقلاب میگوید: «خدا شاهد است یک بار من زندان بودم و داشتم تعهد مینوشتم تا آزاد شوم و رئیس ساواک وقت تهران- یعنی سرهنگ مولوی- به من گفت: این بار که بیرون میروی مانند آقای حلبی رفتار کن. ما هرگز او را نگرفتهایم و نخواهیم گرفت. تو هم مانند او با بهاییها مبارزه کن. چرا میروی بالای منبر و علیه شاه و درباریان سخنرانی میکنی.»[23]
امام خمینی درباره خطر نفوذ انجمن حجتیه در اوایل سال 67 در نامه ای خطاب به فقهای شورای نگهبان می نویسد: «حواستان را جمع کنید که نکند یکمرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کردهاند. من به شما آقایان علاقمندم ولی لازم میدانم گاهی که مسئله ای را میبینم تذکر دهم.»
انجمن حجتیه بعد از انقلاب
شیخ محمود حلبی در همان روزهایی اولیه پیروزی انقلاب به دیدار امام رفت. رحمانی در رابطه با این دیدار میگوید: « وقتی انقلاب به پیروزی رسیده بود بسیاری به دیدن امام میآمدند. بنا بر نقلی که از مرحوم آقای دکتر محمود بروجردی وجود دارد از آن زمان یعنی همان اوایل پیروزی این بود که از جمله کسانی که خدمت امام رسیدند مرحوم آقای حلبی، رییس انجمن حجتیه بودند. ایشان به حضرت امام پیشنهاد دادند که ۱۵ هزار جوان آماده برای اداره انقلاب از فرزندان امام زمان را برای اداره انقلاب در اختیار شما قرار میدهیم. امام در پاسخ فرمودند این انقلاب را فرزندان امام زمان به وجود میآورند اما نه آنهایی که در گوشهای نشستهاند و منتظرند که بر سر سفره و خوان آماده بنشینند بلکه این جوانها و همه اقشار از زن و مردی که در کف خیابانها شعار میدهند و در مقابل نیروهای مسلح شاه مقاومت میکنند، فرزندان امام زمان هستند و ما از اینها برای اداره انقلاب استفاده میکنیم.»[24] جهت گیری انجمن پس از انقلاب به تدریج به سمت هواداری از آن پیش میرفت. حلبی از مشهد کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی شد و 307374 رای آورد اما انتخاب نشد.[25] انجمن پس از پیروزی انقلاب نشریه انتظار را منتشر کرد. سخنرانی رهبر انقلاب به عنوان «نایب بزرگوار آن عدالت گستر جهانی» در شماره سوم این مجله نشان از هواداری انجمن از انقلاب اسلامی است. در انتهای همین شماره، یک پوستر رنگی با شعار انقلاب اسلامی زمینهساز حکومت مهدی(ع) چاپ شده است. در همین شماره در مقالهای با عنوان به سوی انقلاب مهدی(ع) و شرحی درباره آن آمده است: «و بدینگونه انقلاب اسلامی ما وسیله ی برای آزمایش فردی و جمعی این ملت و کسانی است که آرزوی تحقق حکومت اسلامی و ریشه کن شدن طاغوت را در دل دارند.» پس از انقلاب نیروهای تربیت شده در انجمن به سه دسته تقسیم شدند؛ دسته نخست مانند پرورش، دکتر صادقی استاد دانشکده الهیات مشهد، عبدالکریمی استاد دانشگاه مشهد، مهندس مصحف و بسیاری دیگر به انقلابیون پیوستند. جوانانی نیز بودند که دستکم چند سالی انجمن را تجربه کرده و به صف انقلابیون پیوسته بودند. برخی مانند مهندس مهدی طیب که مسئولیت برگزاری مراسم سخنرانیها را در تهران برعهده داشت، نه تنها به انقلابیون پیوستند، بلکه به نوعی در برابر انجمن هم قرار گرفتند. دسته دوم در برابر انقلاب بیتفاوت ماندند و دسته سوم به انتقاد از آن پرداخته به صف مخالفان از نوع دیندار پیوستند. [26]
تعطیلی انجمن حجتیه
امام خمینی در سال 62 به مناسبت عید فطر در سخنرانی خود با اشاره غیرمستقیم انجمن را چنین مورد خطاب قرار داد: «یک دسته دیگر هم تزشان اینست که بگذارید معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب(عج) بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت میآید معصیت را بردارد؛ ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید، این دستهبندیها را برای خاطر خدا، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید این دستهبندیها را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش میبرد در این موج خودتان را وارد کنید و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.»[27] با وجود آنکه امام در سخنرانی خود اسمی از انجمن نیاورده بود اما همگان معتقد بودند که منظور امام انجمن حجتیه است. به همین دلیل موجی از نکوهشها و فشارها علیه انجمن به راه افتاد. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «آقای خامنه ای گفتند بعد از صحبت های امام، حجتیه احساس خطر کرده و آماده اعلام انحلال است. اما مایل است به امر امام باشد، و آقای حلبی نامهای به امام نوشته است. حدس میزنم امام چنین امری نکنند؛ خودشان باید اقدام کنند.»[28] اما امام جواب نامه آنها را نداد.
سرانجام انجمن در اول مرداد سال 62 در اعلامیه تعطیلی خود را اعلام کردند: « اعلام میداریم که از این تاریخ تمامی جلسات و خدمات انجمن تعطیل میباشد و هیچیک مجاز نیست تحت عنوان این انجمن کوچکترین فعالیتی بکنند و اظهارنظر یا عملی مغایر تعطیلی نمایند که یقیناً در پیشگاه خدای متعال و امام زمان مسئول خواهد بود.»[29]
محمدحسین رحیمیان از اعضای دفتر بیت امام در خاطراتش مینویسد: «در اوایل مرداد ماه 1362 بعد از سخنرانی حضرت امام که در آن، بدون ذکر نام، انجمن حجتیه را مورد حمله قرار دادند، مضمون نامها ی که از سوی این تشکیلات فرستاده شده بود، مبنی بر اعلام تعطیل فعالیتها و جلسه هایشان، به عرض حضرت امام رسید. قبل از قرائت متن، به عرض رسید که انجمن حجتیه اعلام انحلال کرده است. وقتی متن قرائت شد که در آن، تعبیر «تعطیل» به کار رفته بود، امام با تبسم فرمودند: تعطیل، غیر از انحلال است. این که فایده ندارد. اگر فکر میکنند منظور، آنها هستند این کار اثری ندارد. آنها که فاسد هستند کار خودشان را میکنند.»[30] دو سال بعد از اعلام تعطیلی انجمن، آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت در مسجد دانشگاه تهران در پاسخ به سوال دانشجویان در رابطه با انجمن گفت: «انجمن حجتیه قبل از انقلاب با انقلاب نبود. بعضی از افرادشان کار فعال ضدانقلابی هم میکردند، بعضی فقط با انقلاب نبودند ضدانقلابی هم نبودند. اما آن کسانی که در گذشته جزو انجمن حجتیه بودند اما الان اولا جزو تشکیلاتش نیستند، یعنی جزو انجمن نیستند. ثانیا دلبسته انقلابند، دلباخته انقلابند. من میگویم اینها خوبند و مثل بقیه مردم از آنها استفاده میکنیم. اما آن کسی که جزو تشکیلات است، با انقلاب میانه ای ندارد، دلزده از انقلاب است، به امام اعتقادی ندارد، ارادتی ندارد، تقلید از دیگران میکند، برای انقلاب حاضر نیست یک ذره از وقتش را سرمایه گذاری کند، میخواهم سر به تنش هم نباشد، چه انجمن حجتیه باشد چه غیر از آن. این هم نظر بنده»[31] عبارت «اما آن کسی جزو تشکیلات است…»، نشان میدهد که به اعتقاد آیت الله خامنه ای در سال 64 هنوز تشکیلات فعال بوده است. هشدارهای امام پس از تعطیلی ظاهری انجمن درباره خطر فعال بودن و نفوذ آنان در نهادهای حکومتی نیز نشان از فعال بودن انجمن میدهد. منتجب نیا نماینده سه دوره اول مجلس، در رابطه با هشدار امام نسبت به خطر نفوذ انجمن در دستگاههای دولتی میگوید: «در دوره دوم مجلس وقتی که در کمیسیون امور دفاعی، اساسنامه ستاد پاسداران انقلاب را به تصویب رساندیم اجازه خواستیم با امام ملاقات کنیم. اعضای کمیسیون یعنی دکتر حسن روحانی، مرحوم شهید محلاتی، بنده، آقای مهندس طیب و جمع دیگری حدود ۱۲ نفر بودیم. امام در فرمایشات خود در مورد انجمن حجتیه فرمودند به این تشکیلاتی که مدعی است ما طرفدار امام زمان(عج) و منتظر ظهور حضرت هستیم به هیچوجه اجازه ورود به نیروهای مسلح ندهید. فرمودند اگر از این گروه یک نفر از آنها در مجلس باشد مجلس را خراب میکند؛ اگر یک نفر از آنها در کمیسیون باشد کمیسیون را خراب و اگر یک نفر از آنها در دولت باشد دولت را خراب میکند. بعد امام رو کرد به ما و گفت من به شما تکلیف میکنم اگر کسی از این انجمن مسئولیت کلیدی دارد او را برکنار کنید و نگذارید خطر ایجاد کند. اینها برای انقلاب خطرناکند.»[32]
هشدارهای امام خمینی در مورد انجمن حجتیه
هشدارهای امام درباره خطر نفوذ انجمن حتی تا اواخر عمرشان ادامه داشت. ایشان در اوایل سال 67 در نامهای خطاب به فقهای شورای نگهبان مینویسد: «حواستان را جمع کنید که نکند یکمرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کردهاند. من به شما آقایان علاقمندم ولی لازم میدانم گاهی که مسئله ای را میبینم تذکر دهم.»[33] طبق این نامه امام 5 سال بعد از آنکه انجمن تعطیلی خود را اعلام کرده است، قائل به فعال بودن انجمن است و حتی به فقهای شورای متذکر میشود. امام یکبار دیگر در سال 67 در میلاد امام زمان در مورد نگاه های مختلف انحرافی در مورد مهدویت صحبت کردند که البته آنجا اسم از انجمن نیاوردند، ولی میگویند یک عده ای بودند که مدام دم از حضرت میزدند ولی نشسته بودند.[34] چند ماه بعد مجددا به صراحت در منشور روحانیت، امام لفظ «حجتیه ای ها» را به کار برده و مینویسند «دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند.»[35]
پی نوشت:
[1]- خاطرات علیاکبر ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص109
[2]- عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری (یاران امام به روایت ساواک، کتاب 31)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص235
[3]- از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، حیدر رحیمپور، طرح فردا، چاپ دوم، 1388، ص35
[4]- همان ص91
[5]- درسنامه انجمن حجتیه، رضا اکبری آهنگر، موسسه راهبردی حق پژوهی، ص13
[6]- تاریخچه و تفکرات انجمن حجتیه، اکبری آهنگر رضا، سوره مهر، ص27
[7]- همان، ص28
[8]- شناخت حزب قاعدین زمان، عماد الدین باقی، ص73
[9]- همان ص45
[10]- جریانها و سازمانهای مذهبی، رسول جعفریان، نشرعلم، چاپ سیزدهم، ص531
[11]- در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 282-292
[12]- صحیفه امام، ج2، ص299
[13]- خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص358و403
[14] – صحیفه امام، ج2، ص299
[15]- زندگینامه سیاسی شهید هاشمی نژاد، حسن جلالی عزیزیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص279-280
[16]- دروس معارف الهیه، درس 8
[17]- دروس معارف الهیه، درس 39
[18]- خاطرات منتظری، انتشارات اندیشه ناب، ص213
[19]- صحیفه سجادیه، ص12
[20]- درسنامه انجمن حجتیه، ص۲۴۱
[21]- خاطرات محمد پیشگاهی فرد، ص66
[22]- ماهنامه عروه الوثقی، شماره 85
[23]- روزنامه روزگار، ش۱۵۶۴، ۲/۵/۱۳۹۰، ص۸
[24]- پایگاه اطلاع رسانی جماران، شماره خبر 836746
[25]- انقلاب اسلامی و مردم مشهد، ص207
[26]- همان
[27]- صحیفه امام، ج17، ص533
[28]- آرامش و چالش، خاطرات هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، چاپ سوم ، ص146
[29]- روزنامه اطلاعات، 22/4/1362
[30]- در سایه آفتاب، موسسه پاسدار اسلام، ص229
[31]- جزوه پرسش و پاسخ 3، ریاست محترم جمهوری در جمع دانشجویان مسجد دانشگاه تهران، 14/12/64، ص 26
[32]- روزنامه شرق، 4/5/93
[33]- صحیفه امام، ج21، ص579
[34]- صحیفه امام، ج21، ص 13
[35]- صحیفه امام، ج21، ص278