0

معنویت سکولار؛ بازتاب بنیادهای تجدد و رهایی از متافیزیک

  • کد خبر : 51661
  • ۱۹ تیر ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۱
معنویت سکولار؛ بازتاب بنیادهای تجدد و رهایی از متافیزیک
بعد از کانت، متافیزیک و مابعدالطبیعه در سنت فلسفی غرب تقریباً به محاق رفت و در سایه قرار گرفت؛ از این‌رو باور به مابعدالطبیعه و متافیزیک در واقع در «معنویت»های جدید تا حد زیادی کم‌رنگ می‌شود. بنابراین به نظر می‌رسد که ریشه توجه غرب به معنویت سکولار را باید در بنیادهای تجدد جستجو کنیم.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، حجت‌الاسلام حامد شیوا پور، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید با اشاره به این‌که اگر ما بپذیریم که بنیاد تجدد، مفاهیمی همانند «اومانیسم یا انسان‌باوری» و «نفی سلطه دین بر حیات اجتماعی انسان» باشد، آن‌وقت روشن خواهد شد که چرا غرب در چندین سال اخیر به‌سمت معنویت های سکولار روی آورده‌است، ابراز داشت: انسان فطرتاً نیازمند «معنویت» است و نمی‌تواند آن را کنار بگذارد؛ اما با طرح انسان‌گرایی و نفی سلطه دین، «معنویت» از مفاهیم دینی تهی خواهد شد.

* معنویت چیست و با چه ویژگی‌هایی شناخته می‌شود؟

سلام و ادب خدمت مخاطبان محترم رسانه فکرت. سال جدید و هم‌چنین ماه رمضان را تبریک عرض می‌نمایم و هم‌چنین تشکر می‌کنم که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید تا نکاتی را در باب «معنویت» عرض کنم. «معنویت» از مباحث بسیار مهمی است و باید بیشتر به آن پرداخته شود و تشکر می‌کنم از رسانه فکرت که زمینه‌ی پرداختن به این مباحث را فراهم کرده است.

مفهوم «معنویت» همانند بعضی دیگر از مفاهیمی که در علوم انسانی به کار می‌رود، کِش‌دار و مبهم است و توافق و اجماعی پیرامون آن وجود ندارد. مهم‌ترین مسئله در باب تعریف «معنویت» این است که باور تعریف‌کنندگان نسبت به دین در آن بسیار مؤثر است؛ یعنی اگر ما دین‌باور باشیم، شاخص «معنویت» را باور به خدا و حیات پس از مرگ و تأثیری که در زندگی ما دارد تعریف خواهیم کرد.

اما سکولارها چنان «معنویت» را تعریف می‌کنند که بیشتر بر شاخص‌های روانی همانند آرامش و رضایت درون تأکید دارد. بنابراین به نظر می‌رسد چاره‌ای نداشته باشیم، جز این‌که زمانی که از «معنویت» سخن می‌گوییم مسئله را به توافقی که گویاً وجداناً در ذهنمان وجود دارد بسپاریم و بر همان اساس بحث را به پیش رانیم.

در بسیاری اوقات ما چاره‌ای نداریم جز اینکه مفهومی که پیرامون آن توافقی وجود ندارد، بر اساس آن توافق جمعی که گویا درباره‌اش وجود دارد، در نظر بگیریم و بحث را طبق آن به پیش ببریم.

* تفاوت معنویت اسلامی با سایر ادیان به‌ویژه ادیان ابراهیمی چگونه است؟

اسلام یکی از خانواده‌های ادیان ابراهیمی در کنار یهودیت و مسیحیت است. ما در مباحث دین‌پژوهی ادیان را به دو شاخه‌ی کلی تقسیم می‌کنیم: ۱- ادیان شرقی (غیر ابراهیمی) ۲- ادیان غربی (ابراهیمی).

مراد از «غربی» یعنی ادیانی که در غرب آسیا وجود دارد، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام. تفاوت بنیادین «معنویت» در ادیان ابراهیمی با ادیان شرقی در دو آموزه‌ی «خدا» و «معاد» است. در ادیان شرقی، تلقی از خدا یا همانند آیین هندو است که خدا را به‌صورت موجودی متحد با عالم تصور می‌کنند (خدای وحدت وجود) یا این‌که در ادیانی همانند بودا، خدا حتی به آن معنایی که در ادیان ابراهیمی و آیین هندو وجود دارد، وجود ندارد.

نکته دوم در ادیان شرقی، آموزه «تناسخ» است. بر این اساس «معنویت» در ادیان ابراهیمی با توجه به باور به خدای شخص‌وار و هم‌چنین توجه به حیات پس از مرگ و باور به معاد از اساس با «معنویت» در ادیان شرقی فرق دارد.

لازمه این‌که ما به خدای شخص‌وار معتقد باشیم، چنین است: خدا دارای اراده و آگاهی است و به آدمی التفات و توجه دارد و برنامه‌ای برای هدایت او در قالب وحی ارسال می‌کند و با انسان‌هایی در قالب پیامبر ارتباط می‌گیرد.

اما به‌کل ما چنین مفاهیمی را در ادیان شرقی نداریم. از سوی دیگر حیات پس از مرگ وجود دارد که در جهان دیگری اتفاق خواهد افتاد، نه بر اساس آموزه تناسخ در این زندگی در قالب دیگر؛ وقتی که ما این دو باور را داشته‌باشیم از اساس «معنویت» با «معنویت» تجلی یافته در ادیان شرقی متفاوت خواهد بود.

اما در خود ادیان ابراهیمی با وجود اشتراکاتی که در «معنویت» اسلامی با «معنویت» یهودی و مسیحی وجود دارد، تفاوت‌هایی نیز یافت می‌شود. البته این نکته را عرض کنم که وقتی ما می‌گوییم «معنویت» یعنی با نظر به سنت ادیان ابراهیمی، این مقوله عمدتاً در قالب عرفان یا تصوف در سنت اسلامی تجلی پیدا کرده است.

یک تفاوت بنیادین در این‌جا میان آیین یهود، مسیحیت و اسلام وجود دارد. اولاً در متون مقدس آیین یهود یعنی عهد عتیق و تلمود، کم‌تر ما نشانه‌های عرفانی می‌بینیم؛ آن‌گونه که در مسیحیت و اسلام وجود دارد. البته غیر از خود متن، در تفسیر و سنت یهود، آن‌چنان که ما سنت‌های قوی معنوی و عرفانی در اسلام و مسیحیت می‌بینیم، در یهود کم‌تر وجود دارد.

یعنی چه به‌لحاظ متن و چه به‌لحاظ الهیات و سنت یهودی، معنویت و عرفان در آن کم‌تر تجلی پیدا کرده است؛ تنها سنت شناخته شده و مهم «معنویت یهود»، سنتی عرفانی است که تحت‌عنوان «قباله» یا «کابالای» از آن یاد می‌شود و این سنتِ عرفانی نیز عمدتاً با اسرار حروف، اعداد، سحر و جادو آمیخته شده‌است و از این جهت فاصله‌ی بسیار جدی با عرفان و معنویت اسلامی و مسیحی دارد.

از طرف دیگر، معنویت در اسلام با معنویت در مسیحیت تفاوت‌های بنیادین دارد؛ چه به‌لحاظ متن و چه به‌لحاظ الهیات و سنت تجلی‌یافته در طول تاریخ، به نظر می‌رسد متون مقدس مسیحی، کمتر به امر اجتماعی پرداخته است و این خودش را در الهیات و سنت تجلی یافته در طول تاریخ در مسیحیت هم نشان داده است، چنان‌که عرفان مسیحی بر خلاف اسلامی کمتر آمیخته با امر اجتماعی و سیاسی بوده است.

اما در اسلام هم در متون مقدس و هم در الهیات و سنتی که در تاریخ بسط پیدا کرده است، معنویت و عرفان اسلامی با امر اجتماعی و سیاسی خیلی بیشتر آمیخته بوده است. البته ما در عرفان و تصوف اسلامی یک رویه‌ی واحد نداریم. عارفان و مکاتب عرفانی بسیار متنوع و متعدد هستند؛ اما به‌طور کلی توجه‌ای که سنت عرفانی اسلامی با همه تنوع خود به امر اجتماعی و سیاسی داشته است، نمونه‌اش را در مسیحیت کم‌تر پیدا می‌کنیم.

لذا از این جهت عرفان و معنویت اسلامی با معنویت یهود و آیین مسیحیت تفاوت پیدا می‌کند. جالب این‌جاست با وجود این‌که مشهور شده‌است عرفان و تصوف در اسلام با امر سیاسی و اجتماعی نسبت ندارد؛ ما موارد بسیاری داریم از قیام‌هایی که عارفان و صوفیان علیه ظلم و ستم انجام می‌دادند.

یک نمونه معروف آن در سنت شیعی، قیام سربداران است که ظاهراً با بعضی از گروه‌های صوفی ارتباط داشتند و مهم‌تر از آن‌ها، صفویه است که یک فرقه‌ی بسیار قوی صوفیانه بودند که قیام کردند و حکومت را به‌دست گرفتند تا به زمان معاصر می‌رسیم و متوجه می‌شویم بسیاری از قیام‌ها در کشورهای اسلامی توسط جریان‌های تصوف صورت گرفته است که نمونه مشهور آن قیام «عمر مختار» از مشایخ تصوف در شمال افریقا علیه حکومت ایتالیا در لیبی است که فیلم مشهوری از آن نیز ساخته شده‌است.

بنابراین با وجود تبلیغی که بسیاری اوقات علیه عرفان و معنویت اسلامی صورت گرفته است که نسبتی با امر اجتماعی ندارد، تاریخ چیز دیگری در این‌باره به ما می‌گوید.

* شاخص‌ها یا سنجه‌های معنویت در گفتمان انقلاب اسلامی در تقابل با معنویت سکولار چیست؟

به نظر می‌رسد «معنویت» در گفتمان انقلاب اسلامی تفاوت چندانی با «معنویت» در مکتب تشیع ندارد. البته واقف هستم که روایت‌ها و برداشت‌ها از «معنویت» در اسلام و به‌ویژه تشیع یکسان و یک‌جور نیست؛ اما به نظر می‌رسد که ما اگر از چیزی به‌عنوان «معنویت» در گفتمان انقلاب سخن بگوییم، این مطلب تفاوت بنیادینی با دست‌کم یکی از روایت‌های «معنویت» در تشیع ندارد؛ بنابراین بنده سؤال را بدین صورت بازتعریف می‌کنم که تفاوت‌های «معنویت» در گفتمان شیعی با «معنویت» سکولار چیست؟

چنان‌که عرض کردم نه‌تنها در تشیع، بلکه در اسلام، ارتباط «معنویت» با امر اجتماعی و سیاسی بسیار شاخص‌تر و چشم‌گیرتر است نسبت به سایر «معنویت‌ها» خواه معنویت ادیان شرقی و خواه مسیحی؛ هم در متون قرآن کریم و روایات و هم در سنتی که در طول تاریخ تجلی پیدا کرده است در قالب تصوف و عرفان اسلامی.

در قرآن کریم، نماز والاترین نماد «معنویت» در اسلام است و در موارد زیادی در کنار «زکات» آمده که امری اجتماعی تلقی می‌شود. هم‌چنین توصیه‌هایی همانند «انفاق»، «جهاد» و… در قرآن کریم و سخنان پیشوایان دینی ما وجود دارد که نشان‌می‌دهد «معنویت» در اسلام به هیچ‌عنوان به یک امر فردی و جدای از سیاست فرو کاسته نمی‌شود و این برخلاف معنویت‌های سکولار مدرن است که معمولاً بر امر فردی تأکید دارند و عمدتاً نتیجه‌ی آن انقطاع از امر سیاسی و اجتماعی و بریده شدن از ارتباط با اجتماع است.

نکته مهم دیگر در تقابل «معنویت» های دینی به‌طور عام با «معنویت» سکولار، این است که در «معنویت» دینی، باور نقش بسیار مهمی دارد. (باور به خدا، معاد، وحی و…) اما در «معنویت» سکولار، عمدتاً تأکید بر این نکته است که انسان‌ها باید باورهای خود را کنار بگذارند یا این‌که هرکس با هر باوری می‌تواند معنوی باشد.

بعضی از مروجان وطنی معنویت سکولار، تأکید دارند که ما از یک متافیزیک سَبُک سخن می‌گوییم. مراد آنها از این نوع متافیزیک، یعنی باورهایی که بسیار عام و کلی باشند و همه انسان‌ها کم و بیش بتوانند آن را بپذیرند.

* رابطه‌ی بین معنویت و دین یا اخلاق و شریعت چیست؟

در مورد رابطه میان معنویت و دین نکته‌ای که بسیاری از عارفان چه در دوران قدیم و چه در دوران جدید (سنت‌گرایان؛ یعنی دکتر نصر و شوؤان و…) بر آن تأکید دارند این است که ادیان عموماً یک گوهر و یک صدف دارند. یک ظاهر دارند و یک باطن؛ حال اگر چنین باشد، شریعت به آن پوسته و ظاهر دین اطلاق می‌شود و آن امری که به جوارح، اعضا، ظاهر و بیرون مربوط شد، شریعت است. اما «معنویت» عمدتاً با درون و قلب آدمی کار دارد.

اما نکته‌ای بسیار مهم از این سؤال که در باب تفاوت میان «معنویت» دینی و سکولار قابل تأکید است، این است که «معنویت» دینی از جمله عرفان و تصوف اسلامی و عرفان شیعی بسیار بر اهمیت «شریعت» تأکید دارند. ما در سنت‌های صوفیانه‌ی اسلامی بسیار کم داریم که «شریعت» را فرو نهاده باشند.

عارفان ما عموماً بسیار بر رعایت «شریعت» تأکید داشته و معتقد بودند که رسیدن به باطن و حقیقت دین از راه پوسته‌ی شرع و دین صورت‌می‌گیرد. بدون این‌که ما پوسته‌ای داشته‌باشیم، مغزی نخواهیم داشت و در واقع محافظت از مغز و سلامت آن در گرو پوسته است و از همین‌جا تفاوت بسیار بنیادی و مهم میان «معنویت» اسلامی و از جمله آن «معنویت» شیعی با «معنویت» سکولار و مدرن روشن می‌شود که در آن‌ها عموماً پرداختن به عبادت و مناسک دینی، یعنی پرداختن به امور بیهوده و بی‌ثمر و مناسکی و ظاهرگرایانه تلقی می‌شود و معمولاً نفی می‌شود؛ در حالی که عرض شد، از کنار «معنویت» اسلامی چه در متون، و چه در سنت، الهیات و عرفان اسلامی؛ رسیدن به مغز، باطن و حقیقت از راه توجه به پوسته، شریعت و ظاهر اتفاق می‌افتد.

* چرا غرب به معنویت سکولار گرایش پیدا کرده است؟ 

این سؤال بسیار مهم است و علت‌های متفاوتی دارد. شاید مجال در این گفت‌وگو و پاسخ به این سؤال اندک باشد؛ اما ما اگر بنیادهای تجدد را به میان آوریم و پیرامون آن بحث کنیم، به نظر می‌رسد پاسخ به این سؤال چندان دشوار نباشد.

اگر بپذیریم که بنیاد تجدد، مفاهیمی همانند «اومانیسم یا انسان‌باوری» و «نفی سلطه دین بر حیات اجتماعی انسان» باشد، آن‌وقت روشن خواهد شد که چرا غرب در چندین سال اخیر به‌سمت معنویت‌های سکولار روی آورده‌است.

انسان فطرتاً نیازمند «معنویت» است و نمی‌تواند آن را کنار بگذارد؛ اما با طرح انسان‌گرایی و نفی سلطه دین، «معنویت» از مفاهیم دینی تهی خواهد شد.

نکته بسیار مهم دیگری که در این‌باره وجود دارد، این است که بعد از کانت، متافیزیک و مابعدالطبیعه در سنت فلسفی غرب تقریباً به محاق رفت و در سایه قرار گرفت؛ از این‌رو باور به مابعدالطبیعه و متافیزیک در واقع در «معنویت»های جدید تا حد زیادی کم‌رنگ می‌شود. (یا هیچ باوری وجود ندارد و یا به یک باورهای بسیار کلی و حداقلی اکتفا می‌شود)؛ بنابراین به نظر می‌رسد که ریشه توجه غرب به معنویت سکولار را باید در بنیادهای تجدد جستجو کنیم.

در پایان از فرصتی که رسانه فکرت به بنده اختصاص داد، کمال تشکر را دارم و امیدوارم که خداوند به همه دوستان در بسط و گسترش مباحث ارزشمند در باب «معنویت» توفیق دهد.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=51661

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!