به گزارش پایگاه خبری مفاز، قرآنکریم واژه «تثلیث» را به کار نبرده و از شخصیتهای سهگانه آن نیز در کنار یکدیگر ذکر صریحی به میان نیاورده است. اما آیات زیادی با آموزه مزبور و بنیادهای فکری و فلسفی آن پیوند مستقیم و غیرمستقیم دارند. قرآن کریم، دو بار مفهوم اصطلاحی «تثلیث» را به روشنی یاد کرده و به نفی و نقد صریح آن پرداخته است. در این آیات، ضمن معرفی تثلیث به عنوان عقیدهای کفرآلود و غلوآمیز، به زمینههای پیدایش آن، اشاره شده است. (نساء:۱۷۱؛ مائده:۷۳ـ۷۵).
قرآنکریم فرزند خدا بودن و الوهیّت مسیح(ع) را که یکی از مبانی اصلی تثلیث است، از جهات گوناگون به نقد کشیده است. توضیح اینکه، مواردی مانند آفرینش غیرعادی حضرت عیسی(ع) در پی نفخه الاهی و بدون نقش پدر، برخاستن وی از میان مردگان پس از تصلیب و معجزات آن حضرت، مانند زنده کردن مردگان، از مستندات اعتقاد به الوهیّت مسیح و فرزند خدا بودن وی است. قرآن این مبانی و زمینههای پیدایش عقیده الوهیت مسیح(ع) را از اساس به چالش میکشد. (معرفت ادیان، سال اول، شماره چهارم، پاییز ۱۳۸۹، ص ۳۵ ـ ۵۶)
از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مخلوق بودن مسیح(ع): قرآن بر مخلوق بودن مسیح(ع) تصریح کرده و آفرینش او را همانند خلقت آدم(ع) میخواند: «اگر آفرینش غیر عادی (بدون پدر یا مادر) دلیل بر الوهیّت باشد، باید درباره آدم(ع) نیز چنین پنداشته شود، در حالی که مسیحیت، به الوهیّت و فرزند خدا بودن وی اعتقاد ندارند»(آلعمران: ۵۹).
ویژگیهای بشری: شماری دیگر از آیات با صراحتی بیشتر از ویژگیها، نیازمندیها و ناتوانیهای مسیح(ع) یاد کرده است. این آیات، افزون بر ارائه تعریفی درست از معنای الوهیّت، شخصیتی بشری از مسیح(ع) را به تصویر میکشد که هرگز با الوهیّت او سازگار نیست. نفی صریح هرگونه شأنی فراتر از «رسول» بودن برای وی، تصریح بر غذاخوردن او و مادرش و فقدان هرگونه مالکیتی نسبت به سود و زیان مردم از این قبیل است:۵۴ «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ* قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (مائده: ۷۵ ـ ۷۶)
ناتوانی در برابر خداوند: قرآن تصریح میکند که اگر خداوند بخواهد مسیح(ع) و مادرش و همه ساکنان روی زمین را نابود کند، احدی نمیتواند بر قدرت و اراده خدا اثر گذاشته و از آن جلوگیری کند:«لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(مائده: ۱۷)
شأن نزول آیه فوق با این اوصاف، ایده این همانیِبودن الله با مسیح(ع) را به شدت ردّ میکند.
معجزهگری با اذن خدا: قرآن تصریح میکند که همه معجزات مسیح(ع)، از جمله زنده کردن مردگان، با اذن و قدرت الاهی انجام پذیرفت:«وَ رَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران: ۴۹؛ نیز ر.ک: مائده: ۱۱۰) بر این اساس، وی هرگز با قدرت ذاتی خویش اعجاز نکرد و این نه تنها نمیتواند دلیل الوهیت وی باشد، بلکه نشانه و آیتی از بندگی و سر سپردگی او به خداوند و رسالت از جانب وی است.
توحیدیبودن دعوت مسیح: در قرآنکریم، اینکه اعتقاد به الوهیّت مسیح(ع) ریشه در سخنان و تعالیم آن حضرت داشته باشد، به اشکال مختلف ردّ شده است. با این بیان که او همانند دیگر پیامبران، ضمن دعوت مردم به توحید و یگانهپرستی، آنان را از شرک بازداشتهو نسبت به پیامدهای ناگوار آن هشدار میداد (مائده: ۱۱۶ ـ ۱۱۷؛ آلعمران: ۵۱؛ نساء: ۱۷۲). از نگاه قرآن کریم، اساساً انسان برگزیده به عنوان پیامبر و برخوردار از کتاب آسمانی و حکمت الاهی، هرگز ادعای الوهیّت نکرده و مردمرا به کفر و شرک فرانمیخواند (آلعمران: ۷۹ ـ ۸۰)؛ زیرا تربیت، هدایت و شخصیت الاهی او چنین اجازهای نمیدهد.
نفی آموزه نجات مسیحیت: قرآن کریم هم کشتهشدن و به صلیب آویختهشدن مسیح(ع) را نفی میکند (نساء: ۱۵۷) و هم آموزههای اساسی گناه نخستین به مفهوم مسیحی آن، گناهکار بودن ذات بشر (بقره: ۳۷، ۳۹؛ طه: ۱۲۲) و همچنین فدیهبودن کسی برای دیگری (بقره: ۲۵۲؛ نجم: ۳۸ـ۳۹؛ غافر: ۳۳) و نجاتبخشی را ردّ میکند. به صورت طبیعی با نقد این مبانی و مفاهیم، تجسّد و تثلیث نیز دچار چالش و نقدهای بنیادین میشود.