به گزارش پایگاه خبری مفاز، آیت الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری از چهره هایی است که علاوه بر ایران، در میان علما و اندیشمندان جهان اسلام شناخته شده است و از همین منظر مسئولیتهایی همچون رسالت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دبیرکلی مجمع جهانی اهلبیت علیهمالسلام، نایب رییس اتحادیه جهانی علمای اسلام و معاونت و مشاورت دفتر مقام معظم رهبری در امور بینالملل را در برهههای مختلف برعهده داشته است. ضمنا وی در مجمعالفقه اسلامی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی از بدو تأسیس در سال ۱۳۶۲ تاکنون عضویت دارند. این مجمع بالاترین مرجع فقهی اسلام است که پیرامون موضوعاتی همچون ارتداد سلمان رشدی، نظر فقهی علمای مذاهب اسلامی را اعلام میکند. این مجمع در سالهای اخیر قطعنامه جمعی پیرامون بهائیت صادر کرده است که همین موضوع زمینهساز مصاحبه ما با ایشان شد.
فرقه ضاله بهاییت نه تنها در برابر تشیع که در برابر کل جهان اسلام قرار دارد و ما در طول قرن اخیر همپای مبارزات مستمر علمای شیعه شاهد برخورد کوبنده و قاطع علمای بزرگ اهل سنت از جمله مفتیان الازهر مصر با این فرقه بوده و هستیم. جنابعالی که با رجال علمی و دینی جهان اسلام ارتباط وثیق دارید، برخورد رهبران دینی جهان اسلام با این فرقه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در ابتدا لازم است مقدمهای را ذکر کنم. سازمان کنفرانس اسلامی بیش از بیست سال قبل یک مجمع فقهی تأسیس کرد که بزرگترین مجمع جهانی فقه اسلامی بهشمار میرفت.
در تأسیس این مجمع جمهوری اسلامی ایران سهیم بود و در تهیه اساسنامه آن با علمای اهل سنت مشارکت داشت. در این مجمع همه مذاهب و همه کشورها دارای نماینده هستند. بیش از بیست سال قبل در یکی از جلسات این مجمع مسئله بهاییت مطرح شد و همه علمای جهان اسلام در اجماعی ملی، بیانیه جامعی در بیستوششم ژوییه ۱۹۸۷ این فرقه را کافر شناخته و آن را برای جهان اسلام خطر بزرگی دانستند. سپس مجمع مزبور قطعنامهای صادر کرد. توصیهشان این بود که از همه مراکز و هیئتهای اسلامی در سراسر جهان میخواهیم با استفاده از امکانات خود خطر این گرایش ملحد را برای دیگران توضیح دهند. قطعنامهاش همین بود که همه ادعاهای حسینعلی بها نتیجهاش انکار ضروریات دین اسلام است؛ بهطوری که به دلیل همه این انکارها به اجماع مسلمین احکام کفار با این فرقه منطبق دانسته شد.
فرق توصیه و قطعنامه در مجمعالفقه چیست؟
همین رأی که به اجماع مقرر کردیم که اعتقادات این فقه کفر است. این یک قطعنامه و فتوای کامل است. توصیه مجمع هم به همه مراکز اسلامی و مبلغان این است که باید درصدد افشای چهره این فقه باشند و برای مسلمانان ماهیت این فرقه را روشن کنند.
این قطعنامه چه ضمانت اجرایی دارد؟
همه کشورهای اسلامی به این قطعنامه ملتزم میشوند زیرا این مجمعالفقه را خودشان برای توضیح مبهمات تشکیل دادند.
تأثیر این قطعنامه چه بود؟
قطعنامه مزبور تأثیرش را در مجامع غربی گذاشت؛ زیرا آنها میخواستند ایران را بهعلت فشار آوردن بر بهاییت محکوم کنند، اما با این قطعنامه به آنها نشان دادیم که فقط ما نیستیم، بلکه تمام کشورهای این نحله را کافر میدانند و نمیتوانیم آنها را دین بخوانیم بلکه یک فرقه جاسوس و مزدور است که برای نقض اهداف بیگانه تشکیل شده است.
بهنظر شما مسئولان جمهوری اسلامی ایران بهویژه دستاندرکاران سیاست خارجی از این فتوای عمومی جهانی اسلام چه بهرهای میتوانند بگیرند؟
ما از این قطعنامه میتوانیم بفهمیم باید مسئولان با برنامهریزی مناسب به جهانیان توضیح بدهند که اولا اینها یک بعد فکری نیستند که دشمنان بتوانند با حربه آزادی فکر و عقیده از آن علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند، دوما بهاییت یک فرقه ساختگی مشخص است که هدفش جاسوسی و ایجاد تفرقه در جهان اسلام است و سوما این یک موضعگیری کل جهان اسلام است و نه فقط ایران. بدین ترتیب، مسئله از تهاجم علیه ایران به تهاجم علیه جهان اسلام تبدیل میشود و بهاییها هم از این که به ضربت در جهان اسلام موصوف شدند پرهیز دارند.
اخیرا یکی از دادگاههای مصر رأیی صادر کرد که میتوانست به رسمیت یافتن این فرقه در مصر منجر شود، لکن با تلاش جنابعالی و واکنش مناسب مراجع دینی آن کشور رأی مزبور توسط مقامات عالی قضایی مصر منتفی شد. لطفا در این مورد توضیح بیشتری بدهید؟
مصر در جهان اسلام کشور مهمی است و اگر این فرقه را به رسمیت میشناخت آنها یک جای پای قوی پیدا میکردند. بعد از اینکه این حرکت ضعیف در دادگاهشان انجام گرفت ما با علمای مصر تماسهایی داشتیم؛ از جمله با شیخ الازهر آقای محمد سید تنتاوی و آقای دکتر علی جمله و رییس دانشگاه الازهر دکتر احمد صلیب که تا حدودی از بهاییت آگاهی داشتند. ما هم از خطرات این فرقه بیشتر آنها را آگاه کردیم و گفتیم اینطور نیست که بهاییت را هر قدر هم ضعیف باشد یک فرقه کوچک اعتقادی تلقی کنند و خطرات این فرقه در میان اسلام را برایشان توضیح دادیم. اینها هم یکصدا مقابل حکم ایستادند و آن را باطل کردند چراکه اگر اینها متحد شوند، در مصر نفوذ عظیمی دارند. با لغو این حکم امروز بهاییها هیچ جایگاه رسمی در مصر ندارند.
چرا دادگاه این رأی را صادر کرد؟ آیا اساسا دولت مصر با توجه به رأی مجمعالفقه میتوانست اینها را به رسمیت بشناسد؟
از حیث قانونی نمیتوانست، ولی میدانید که دولت مصر تحت فشار است. چراکه در سیاست خارجی تابع سیاست استکبار جهانی است و آمریکا و غرب با همه نیروهایشان مشغول حمایت از این گروه ضاله هستند و حتما پولهای زیادی هم در مصر خرج کردهاند تا این امتیاز را بدهد. در جهان اسلام مصر در دوران انور سادات در ایجاد ارتباط با اشغالگران قدس پیشقدم شد و بهدنبال آن صهیونیستها توانستند به جهان اسلام راه پیدا کنند و اگر اینبار این سناریو تکرار میشد، بهاییها نیز به داخل جهان اسلام نفوذ میکردند و میتوانستند رسمیت بگیرند که خوشبختانه تاکنون علیالاصول موفق به آن نشدهاند
فرقه بهائیت تروریست دیروز مظلوم نمای امروز:
ترور در لغت، به معنای هراس و هراس افکنی است؛ و در سیاست به کارهای خشونت آمیز و غیر قانونی برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور میگویندبهائیت و تروریسم و نیز کردار گروههای مبارزی که برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود دست به کارهای خشونت آمیز و هراس انگیز میزنند، ترور نامیده میشود. ترورگری روش حکومتهایی است که با بازداشت و شکنجه و اعدام و انواع آزارهای غیرقانونی، از راه پلیس سیاسی مخفی، مخالفان را سرکوب میکنند و میهراسانند، و یا روش دستههای راست یا چپی است که برای افکندن یا هراساندن دولت به آدمکشی و آدم دزدی و خرابکاری دست میزنند. از برخی جهات ترور به معنای کشتار سیاسی نیز به کار میرود و کسانی را که به کشتار سیاسی دست بزنند ترورگر یا تروریست میخوانند.
تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه ۸۴۰ م/۱۲۶۰ ق، با بابیگری آغاز شد و چنان با بابیگری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابی» و «تروریست» مترادف بود. در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (۱۲۶۴) از سوی مریدان علی محمد،آشوب هایی در کشور پدید آمد که از جمله، رویداد قلعه شیخ طبرسی در مازندران بود.
در این آشوب ، جمعی از بابیان به رهبری ملاحسین بشرویه ای ملا محمد علی بارفروشی ،قلعه طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن خندق کندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند. از سوی دیگر بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی می کردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل غارت ایشان می پرداختند ،به گونه ای که یکی از بابیان می نویسد: «جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سی نفر را به قتل رسانیدند. تتمه فرار نموده ، ده را با حضرات اصحاب حق ، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعاً به قلعه بردند (حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص ۱۶۲) و چنین می پنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق وغرب فرمانروایی می کنند؛ چنان که بابی مذکور می نویسد:
«حضرت قدوس (محمد علی بارفروشی) می فرمودند که : ما هستیم سلطان به حق و عالم در زیر نگین ما می باشد و کل سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید»(همانجا) . پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملامحمد علی بارفروشی در جمادی الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت.بابی ها ترور امیرکبیر را طراحی کردند و در شوال ۱۲۶۸ ق، به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند. در وقایع سالیان نخستین پیدایش بابیه غیر از بلواوآشوب و جنگ در چند نقطه کشور توسط بابیان ،اقدام برای ترور شاه نیز در کارنامه آنان آمده است.در شوال ۱۲۶۸ سوءقصد بابیان به جان ناصر الدین شاه با تیر اندازی دو تن از آنان پیش آمد ولی نا کام ماند و به دنبال آن دستگیری عوامل این سوءقصد توسط حکومت مرکزی با جدیت پیگیری شد وتحقیقات حکومتی بر اساس قرائن و شواهد نشان داد که میرزا حسینعلی نوری (بهاءاله) در طراحی و انجام این سوءقصد نقش محوری داشته لذا برای دستگیری او اقدام شد.اگرچه میرزا و منابع بهائی منکر شدند ولی قرائن بسیار موید این نقش بوده و منابع بابی از جمله عزیه خانم نوری خواهر میرزا در” تنبیه النائمین ” این نسبت را تایید کرده اند.عز یه خانم به تفصیل چگونگی برنامه ریزی و انجام این سوءقصد را با ذکر مباشران وکارگزارانش بیان نموده و از ایده این ترور توسط برادر -به خیال رسیدن به حکومت- و بعدانتخاب مجری و سپس در اختیار گذاشتن لوازم برای مجری پرده بر می دارد:میرزاابتدا کریم خان مافی از بابیان مشهور را انتخاب نموده ، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر به همراه پیشدوخود در اختیار او گذاشته مامور انجام این کار مینماید و ظاهرا وعده صدارت و سپهسالاری هم به او میدهد…اما او پول و اسب را گرفته و به اسلامبول می گریزد ! سپس میرزا ،جوان بابی پر شوری به نام محمد صادق تبریزی را به این کار می گمارد و به قول عزیه به قربانگاه می فرستد. پس از عدم توفیق میرزا در نقشه ترور حدود هشتاد تن از بابیه کشته و کثیری بی خانمان و فراری می گردند و بعد هم جناب بها منکر اصل کار توسط خودمی شود . عزیه در نتیجه گیری از این موضوع خطاب به عبدالبها می گوید: “این اول بذر نفاق و فتنه بود که جناب ابوی کاشتند و پس از اشتعال نائره فساد،حاشا کرده به گردن دیگران گذاشتند.
محیط طباطبایی به استناد گزارشهای تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که رهبری بابیها که بعد از علی محمد بابیها را به منظور اجراینقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فراخواند(گوهر، سال ۶، ش ۳، ص ۱۷۸-۱۸۳، ش ۴ص ۲۷۱-۲۷۷)
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش های آنان موحب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت (نبیل زرندی، ص ۵۸۰، ۵۸۴-۵۸۵)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیر کبیر،در ربیع الاول ۱۲۶۸ ،و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری ،به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت.
در شوال ۱۲۶۸، حادثه تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید (همان، ص ۵۹۰-۵۹۲).از نظر حکومت مرکزی ، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوءقصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد (زعیم الدوله تبریزی ، ص ۱۹۵).میرزا یحیی نیز که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می دانستند و در هنگام تیراندازی به شاه در نور به سر می برد، توانسته بود با لباس درویشی و عصا و کشکول ، مخفیانه به بغداد برود (میرزا آقاخان کرمانی و روحی ،ص ۳۰۱؛ حاجی میرزاجانی کاشانی ،مقدمه براون ،ص لح – لط ؛ قس نبیل زرندی ،ص ۶۱۳) . او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید.
از آن پس این شیوه در ایران تداوم یافت و بویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائیان در عتبات نیز بیکار نبودند و سیداسدالله مازندرانی در عتبات به جرم سوءقصد به آیت الله خراسانی گرفتار شد. (نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .۳۰) پس از تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای کربلا و نجف مرکز ثقل فعالیتهای آنان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. شماری از سران بابیه با توجه به ناتوانی میرزا یحیی در اداره امور ،و به انگیزه های دیگر،خود را «موعود بیان» خواندند. به نوشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی (ص ۳۰۳) «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین بر می خاست ،تن را به لباس این دعوی می آراست » و به نوشته شوقی افندی ، سومین رهبر بهائیان، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند (نیز عزیه خانم نوری، ص ۴۲-۴۳) .بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند و یا از ادعای خود دست برداشتند.
حضور آنها در عراقبه ویژه در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید، به نوشته برخی منابع بهائی (شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۲ ، ص ۱۰۶-۱۰۷) در عراق شیوه بابیان این بود که شبهای تار، به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند» (اشراق خاوری، ۱۳۲۷ش، ج ۷، ص ۱۳۰) .علاوه بر آن ،در میان خود بابیها نیز بازار آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع خبر داده اند ( عزیه خانم نوری، ص ۱۵-۱۶؛ برای فهرست کتابهای پیروان باب از گزارش کارهای میرزا حسینعلی در عراق ،عزیه خانم نوری، مقدمه ناشر، ص ۲-۴)
فعالیت های تروریستی دوران مشروطه و پس از آن با نام سردار محیی، احسان اله خان دوستدار، اسداله خان ابوالفتح زاده، ابراهیم خان منشی زاده و محمدنظرخان مشکات الممالک در پیوند است.
فعالیت های مخفی اسداله خان ابوالفتح زاده (سرتیپ فرج قزاق) و ابراهیم خان منشی زاده (سرتیپ فرج قزاق) و محمدنظر خان مشکات الممالک از سال ۱۳۲۳ ق. و با عضویت در انجمن مخفی معروف به «بین الطلوعین» آغاز شد که جلسات آن در خانه ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، نخست وزیر بعدی دوران پهلوی، برگزار می شد و بسیاری از اعضای آن بابی ازلی و چند تن نیز بهائی بودند.
عضویت در این انجمن و فعالیت های بعدی ابوالفتح زاده و منشی زاده و مشکات الممالک (بهائی) و ازلیهای عضو انجمن فوق را باید بخشی از عملکرد شبکه توطئه گر وابسته به اردشیر ریپورتر ارزیابی کرد. اعضای این انجمن، اعم از ازلی و بهائی، پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۳۲۵ ق. / ۱۹۰۷ م) در پیرامون آن مجتمع شدند و مشکات الممالک صندوق دار لژ بیداری ایران بود.
از ذیقعده ۱۳۲۳ ق. این فعالیت با عضویت اسداله خان ابوالفتح زاده و برادرش سیف اله خان و ابراهیم خان منشی زاده در «انجمن مخفی دوم» تداوم یافت. در این انجمن سیدمحمدصادق طباطبایی (پسر آیت الله سیدمحمد طباطبایی)، ناظم الاسلام کرمانی (نویسنده کتاب «تاری بیداری ایرانیان» و آقا سیدقریش (از اعضای بیت سیدمحمد طباطبایی) و شیخ مهدی (پسر آیت الله شیخ فضل الله نوری) عضویت داشتند. در همین زمان گرایش های تروریستی برخی اعضای این انجمن کاملاً مشهود بود. برای مثال، در یکی از جلسات انجمن مسئله قتل آیت الله سید عبدالله بهبهانی مطرح شد که با مخالفت سیدمحمد صادق طباطبایی مواجه گردید. اندکی بعد، ارباب جمشید جمشیدیان (دوست صمیمی و محرم اردشیر ریپورتر) به عضویت این انجمن درآمد.
گروه تروریستی فوق، سرانجام، شکل نهایی خود را یافت و به عملیات آشوبگرانه و تفرقه افکنانه ای چون ترور نافرجام شی فضل الله نوری (۱۶ ذیحجه ۱۳۲۶ ق. ) دست زد.
عامل این ترور کریم دواتگر بود که به همراه افراد دیگری از جمله میرزا محمد نجات خراسانی – عضو فرقه بهائی و مرتبط با سفارت انگلیس که مشهور به فساد بود – دستگیر شد. «نجات» نیز عضو کمیته «بین الطلوعین» بود. به گفته سیدحسن تقی زاده، «اسمارت»، نماینده سفارت انگلیس، در جلسات بازجویی از محمد نجات شرکت می کرد و مواظب بود که «نتوانند به میرزا محمد زور بگویند». طبق گزارش سر جرج بارکلی به سر ادوارد گری، وزیر خارجه انگلیس، در جریان این بازجویی کریم دواتگر تلویحاً حسینقلی خان نواب، برادر عباسقلی خان کارمند سفارت انگلیس، را به ترور مربوط کرد. حسینقلی خان نواب نیز از نزدیکان و محارم اردشیر ریپورتر، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، بود.
پس از آن ابوالفتح زاده و برادرانش و سایر اعضای گروه تروریستی و آشوبگر فوق، از جمله کریم دواتگر، در روستای قلهک، که در آن زمان در ملکیت سفارت انگلیس بود و دولت ایران بر آن نظارت نداشت، مستقر شدند. در اول جمادی الثانی ۱۳۲۷ ق. ابوالفتح زاده و منشی زاده، همراه با زین العابدین خان مستعان الملک، گروه تروریستی جدیدی تشکیل دادند موسوم به کمیته جهانگیر. ابوالفتح زاده و مستعان الملک و میرزا محمدنجات از جمله اعضای «محکمه انقلابی» بودند که حکم اعدام مجاهد نستوه شهید شیخ فضل الله نوری را صادر کردند. دادستان این محکمه شیخ ابراهیم زنجانی بود که تحت تأثیر میرزا مهدی خان غفاری کاشی (وزیر همایون)، عضو فرقه بهائی، قرار داشت.
در رجب ۱۳۲۸ ق. حادثه قتل سید عبدالله بهبهانی رخ داد که عاملان آن وابسته به شبکه تروریستی ابوالفتح زاده و منشی زاده بودند. یکی از ضاربان بهبهانی فردی به نام حسین لله بود که بعدها با ابوالفتح زاده و منشی زاده و مشکات الممالک در کمیته مجازات همکاری کرد. پس از این واقعه، ابوالفتح زاده به اروپا گریخت، مدتی بعد به ایران بازگشت و به عنوان متصدی گردآوری مالیات منطقه ساوجبلاغ و شهریار منصوب و اندکی بعد معزول شد که ابوالحسن علوی این عزل را نتیجه تبلیغات بهائیگری ابوالفتح زاده می داند.
در ذیقعده ۱۳۳۴، ابوالفتح زاده و منشی زاده و مشکات الممالک عملیات خود را در قالب گروه جدیدی به نام کمیته مجازات آغاز کردند و به چند فقره قتل، همراه با انتشار اعلامیه هایی دست زدند که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت. (عبداله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش ۲۷، صص ۳۸-.۴۳)
«کمیته مجازات» پایگاه بهائیان:
یکی از مهم ترین پدیده های دوران انقلاب مشروطیت ترورهای مرموز و به هم پیوسته ای است که با محوریت «کمیته مجازات» صورت می گرفت. تا چندی قبل عده ای اعتقاد داشتند که این تروریست ها در شمار افراد انقلابی سرخورده ازعدم تحقق آرمان های مشروطه بودند که از روی ناچاری و یأس فکری – ایدئولوژیک به سمت آشوبگری و آنارشیسم و ترور کشیده شده اند. اگر به رویدادهای تاریخی با دقت نگاه کنیم، متوجه می شویم این تحلیل که در سریال «هزاردستان» – ساخته علی حاتمی – نیز به مخاطب القأ شده درست نیست و اقدامات تروریستی این گروه از همان ابتدای مشروطه خواهی آغاز شد. مانند ترور نافرجام شیخ فضل الله نوری توسط یکی از سرکردگان کمیته مجازات به نام کریم دواتگروپس از آن ترور افرادی چون سیدعبدالله بهبهانی. به عبارت بهتر باید گفت برنامه آشوبگری و ترور این گروه زمانی آغاز شدکه هنوز مشروطه خواهی بهار خود را سپری می کرد و مردم و انقلابیون در اوج خوش بینی به مشروطیت بودند و هنوز مقوله ای به نام سرخوردگی مطرح نبود. این افراد به هیچ وجه و با هیچ معیاری از نیروهای انقلابی یا سرخوردگان مشروطه نبودند. اما عامداً و آگاهانه در اعلامیه های «کمیته مجازات» تلاش می شد تا انگیزه آنها دینی وانقلابی وانمود گردد.
عبدالله شهبازی مورخ، محقق و پژوهشگر معاصر در بخشی از تحقیقات خود در این مورد چنین می نویسد:
آیتی از نظر قساوت و شجاعت بهاییان را مشابه با یزیدیان کردستان میداند و خلق و خوی ایشان را چنین توصیف میکند:
«دارای اخلاقی خشن بوده، سختدل و کینهجو ولی متظاهر به مهر و محبت و نیز در شجاعت ایشان گفتوگو رفته. اغلب بر آنند که از این سجیه پسندیده محرومند به قسمی که تا مقاومت ندیدهاند نهایت پردلی را اظهار میدارند ولی به محض اینکه به مقاومتی برخوردند میدان خالی کرده، عقبنشینی میکنند».۱
این قساوت را از اوّلین روزهای پیدایش بابیگری در میان اعضای این فرقه میتوان دید. به نوشتة فریدون آدمیت، بابیها در جریان شورشهای خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و «اسیران جنگی» را «دست و پا میبریدند و به آتش میسوختند»۲ این قساوت و سبعیت را در ماجرای قتل شهید ثالث (حاج ملامحمدتقی برغانی، ۱۷ ذیقعدة ۱۲۶۳ ق.)، عمو و پدر همسر قرت العین، نیز به روشنی میتوان مشاهده کرد.
فریدون آدمیت بساط «میرزا حسینعلی» (بهاء) را از روز نخست مبتنی بر «دستگاه میرغضبی و آدمکشی» میداند.۳ در واقع از نخستین روزهای فعالیت فرقة بهایی مجموعهای از قتلها آغاز شد که اسرار برخی از آنها تاکنون روشن نشده و در برخی موارد نقش بهاییان در آن کاملاً به اثبات رسیده است. این قتلها را به پنج گروه میتوان تقسیم کرد: اوّل، قتلهای سیاسی؛ دوم، قتل برخی شخصیتهای مسلمان که تداوم حیات ایشان برای بهاییت مضر بود؛ سوم، قتل بابیان مخالف دستگاه میرزاحسینعلی نوری (بهطور عمده ازلیها)؛ چهارم، قتل بهاییانی که از برخی اسرار مطلع بودند یا به دلایلی تداوم حیات ایشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخصی سران فرقة بهایی.
قتل و خشونت:
یکی از اوّلین قتلهای سران بهاییت قتل میرزا اسدالله دیان است. میرزا اسدالله دیان۴ کاتب بیان و سایر مکتوبات علی محمد باب و از بابیان «حروف حیّ» بود و بسیاری از اسرار پیدایش بابیگری را میدانست. او به دستور میرزا حسینعلی بهاء به قتل رسید. میرزا آقاخان کرمانی (بابی ازلی و داماد میرزایحیی صبح ازل) مینویسد: «میرزا حسینعلی چون میرزا اسدالله دیان را مخل خود یافت، میرزا محمد مازندرانی پیشخدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت».۵ این شیوة پدر را عباس افندی نیز ادامه داد. آیتی مینویسد: «عباس افندی این رویه را دائماً تعقیب داشت؛ یعنی مخالف علنی خود را در بساط محرم و مجرم شده و اسرار را شناخته و به کشف آن پرداخته بود میکوشید برای افنا و اعدامش».۶
ادوارد براون، استاد دانشگاه کمبریج، به فردی به نام نصیر بغدادی معروف به مشهدی عباس (ساکن بیروت) اشاره میکند که آدمکش حرفهای و مزدور میرزا حسینعلی بها و عباس افندی بود و به دستور ایشان چند نفر را کشت از جمله ملا رجبعلی قهیر، برادر زن علی محمد باب را که از برخی اسرار پیدایش بابیگری مطلع بود. براون، همچنین به فعالیتهای تبلیغی سه بابی ازلی در عکا اشاره میکند و مینویسد بهاییان عکا تصمیم گرفتند ایشان را از میان بردارند. آنان ابتدا خواستند این مأموریت را به نصیر بغدادی محول کنند ولی بعد منصرف شدند؛ زیرا احضار نصیر از بیروت ممکن بود راز قتل را آشکار کند. لذا، در ۱۲ ذیقعده ۱۲۸۸ ق. هفت نفر از بهاییان به خانة افراد فوق در عکا ریختند و سید محمد اصفهانی، آقاجان کجکلاه و میرزا رضاقلی تفرشی را کشتند. حکومت عکا بها و پسرانش، عباس و محمدعلی افندی و میرزا محمدقلی، برادر بها و تمامی بهاییان عکا، از جمله قاتلان، را دستگیر کرد. بها و پسران و خویشانش شش روز زندانی بودند، سپس قاتلانش شناخته، در دادگاه به حبسهای طولانی (۷ و ۱۵ سال) محکوم شدند.۷
براون در جای دیگر (حواشی بر مقاله شخصی سیاح، چاپ اول، ۱۸۹۱) به این ماجرا اشاره میکند. او مینویسد: «مقامات دولت عثمانی تصمیم به تبعید دو برادر به دو نقطه مختلف گرفتند و در ربیعالثانی سال ۱۲۸۵ ق. صبح ازل و پیروانش را به فاماگوستا۸ (قلعه ماغوسا در قبرس) و حسینعلی بها و ۸۰ نفر از پیروانش و چهار نفر ازلی را به عکا فرستادند. این چهار نفر ازلی عبارت بودند از: حاجی سید محمد اصفهانی، آقاجان بیگ کجکلاه، میرزا رضاقلی تفرشی و برادرش آقا میرزا نصرالله. به نوشتة براون، قبل از عزیمت به عکا، حسینعلی بهاء میرزا نصرالله تفرشی را در ادرنه (آدریانوپول) با سم به قتل رسانید و کمی پس از ورود به عکا، سه ازلی دیگر در منزل مسکونیشان در بندر عکا به دست اطرافیان بهاء مقتول شدند».۹
میرزا آقاخان کرمانی در رساله هشت بهشت دربارة آدمکشیهای سران فرقة بهایی به تفصیل سخن گفته است. او مینویسد: «میرزا حسینعلی بهاء در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، میرزا نصرالله را با سم مقتول کرد و در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد آن سه نفر را حاجی سید محمد و آقاجان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی در خانه نزدیک قشله که منزل داشتند شهید کردند و قاتلین اینان عبدالکریم شمر و حسین آبکش و محمد جواد قزوینی».۱۰
به نوشتة میرزا آقاخان کرمانی، در ایران نیز اصحاب حسینعلی بها موجی از وحشت و ترور آفریدند و به قتل ازلیان صاحبنفوذ دست زدند:
«آقا عبدالواحد، آقامحمدعلی اصفهانی، حاجی آقا تبریزی و پسر حاجی فتاح، هر یک را به طوری جداگانه درصدد قتل برآمدند و بعضی فرار کردند. از آن جمله خیاطباشی و حاجی ابراهیمخان را در خانة گندمفروشی کشتند و جسم آنان را با آهک در زیر خاک گذارده روی آنها را با گچ سکو بستند…»
این قتلها حتی شامل طلبکاران میرزا حسینعلی نوری (بهاء) نیز میشد:
«و همچنین حاجی جعفر را، که مبلغ هزار و دویست لیره از میرزا [حسینعلی بهاء] طلبکار بود و به مطالبه پول خود در عکا قدری تندی نمود و دزدیهای حضرات را حس کرده، میرزا آقاجان کچل قزوینی را تشویق کردند که آن پیرمرد را شبانه کشته، از طبقة فوقانی کاروانسرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده… همچنین هر یک از اصحاب اقدمین،