به گزارش پایگاه خبری مفاز، جلوه خداباوری مکتب یوگا را در طرح مسئله پیدایش انسان بهتر میتوان دید. انسان و جهان از پیوند و به هم آمیختگی پوروشا (نفس) و پراکرتی( ماده) پدید آمده است و با گسست و تجزیه این دو از یکدیگر نابود میشوند.
این دو ذات، دو اصل مستقلاند که بدون علّت هوشمند توان ترکیب ندارند. علّت مزبور، این دو اصل را در تطابق با قانون ادریشته (پیامد قطعی عمل) با هم ترکیب میکند. هیچ نفس فردی توان هدایت و کنترل سرنوشت یا ادریشته خود را ندارد؛ چراکه خود او فهم درست و روشنی از آن ندارد. پس تنها خداست که به عنوان یک وجود مطلق و کامل پیوست و گسست نفس و ماده را مطابق با سرنوشتهای افراد پدید میآورد و جهان را به گونهای ویژه نظم و سامان میبخشد.
در این مکتب خدا «شخصی متعالی و برتر» است که در فراز همه روحها و نفسها بوده و از هر نقصی منزّه است. او وجود کاملی است، ازلی و ابدی که بر همه چیز و همه کس قاهر و چیره است. همه نفسهای انسانی در معرض نقص و جهل و خودخواهی بوده و ناگزیر به انجام عملهای بیشمار(karma) و تحمل پیامدها و ثمرات این کردارها میباشند.
علاوه بر این، همه این موجودات خواه ناخواه زیر نفوذ آثار پیدا و نهان تجربههای گذشته خویش قرار دارند. خدا روح جاودانهای است که نقص و عیب در او نیست. درباره همه چیز، علم تام دارد. بنابراین، تنها به جهت داشتن چنین عملی بر حقایق امور عالم قادر و محق بر اداره جهان میباشد. او دارای علم و قدرت بیکران و اهداف حکیمانه است.۴۵
در مقابل، برخی بر این باورند که پتنجلی بنیانگذار این مکتب، وجود خدا را برای حل مسائل نظری لازم نمیدانست، بلکه فقط از آنجهت که تسلیم و اخلاص بخشی نتیجه یوگاست، این اندیشه را سودمند و مهم میشمرد.با این وجود، شارحان بعدی به مباحث نظری خداباوری نیز توجه جدی نمودند و هم در باب ماهیت خدا و هم در زمینه اثبات وجود او رسالههایی نگاشتند.
انسان و سنّتهای حاکم بر او در یوگا و اسلام
یکی از اصولی که در همه مکاتب ششگانه هندو، حتی غیر آنها پذیرفته شده، قانون «کارما» است. این اصل مبتنی بر این معناست که نظام طبیعی عالم در نظام اخلاقی جهان نیز منعکس است. هرکردار، گفتار و پنداری، واکنش و تأثیری را در پی دارد که ثمرهاش در این زندگی و یا زندگیهای بعد پدیدار میگردد. این نیروی به وجود آمده از عمل را «ادریشتا»، یعنی نیروی نامریی یا اپوروا یعنی نیروی نوظهور میگفتند.
قانون کارما پا را از این حد نیز فراتر گذاشته و چنین اندیشهای را میپروراند که خود انسان نیز محصول کردارها و اعمال زندگیهای پیشین است. مرگ پایان کار نیست، بلکه آغاز سرنوشتی دیگر است. مادام که انسان به معرفت مطلق و وارستگی کامل نائل نشود، از گردونه مرگ و حیات نجات نخواهد یافت.۵۰ روح آدمی از زمانی بی آغاز در چرخ بازپیدایی محصور شده و هر دم از قالبی به قالب دیگر درمیآید. تجارب و اعمالی که میاندوزد، چون نیروهایی نهفته موجب حیات نو او میشوند که تمام لذت و عذاب و زیبایی و زشتی و حتی طول عمر او را در پی میآورند.۵۱ این سرگردانی انسان در مراتب هستی، امری حتمی و جبری است که آن را «سمساره» مینامند.۵۲
در واقع، بحث آزادی و نجات که در تمامی مکاتب هندو پذیرفته شده است، از همینجا شکل میگیرد. در دیدگاه این مکاتب، هدف غائی حیات انسان آزادی او از «سمساره» با رسیدن به وارستگی مطلق و بیتعلقی کامل به خواطر دنیا است. اما نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که در فلسفه سانکهیه قانون «کرمه» حتی بر فعل الاهی نیز مسلط است و بر او نیز چیره میباشد.
در مقابل، قرآن کریم همانگونه که از قوانین محکم و غیرقابل تخلّفی در طبیعت یاد میکند، برای حیات فردی و اجتماعی انسانها نیز قوانین حاکمی را قایل است. این قوانین بر همه امور و شئون انسانها مسلط بوده و در فرهنگ قرآنی به نام «سنّت» خوانده میشود. این واژه در لغت به معنای طریقه، سیره و راه و روش است۵۳ و بارها در قرآن با تعابیری مانند سنّت ابتلاء (آزمایش) سنّت استدراج، سنّت هدایت، سنّت نصرت و… مورد تأکید قرار گرفته است. در اینجا تذکر چند نکته لازم است:
۱- این سنتها از جانب خداوند و بدون تغییر میباشند: «سنه الله التی قد خَلَت مِن قبل و لَن تجد لِسُنّه الله تبدیلاً»(فتح: ۲۳)
۲- برخی از سنّتها به جعل الاهی بر برخی دیگر حاکمیت دارند.۵۴ یعنی اگر سنّت حاکم و برتری وجود داشته باشد، سنّت دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده و از تأثیر آن ممانعت میکند. برای مثال، سنّت عذاب الاهی در برخی آیات شریفه با سنّت پذیرش توبه خنثی میگردد. «ما کان الله معذِّبهم و هم یستغفرون»( انفال: ۳۳)
۳- بعضی از سنّتها به حیات فردی و بعضی به حیات اجتماعی انسانها مربوط میشوند.
۴- اختیار انسان در به حرکت آمدن سنن الاهی، نقش تام و تمامی دارد؛ زیرا انسان است که با عملکرد خویش زمینه اجرای سنتهای مختلف را فراهم میآورد.۵۵ آری «انسان تنها موجود طبیعی است که زنجیر کور علّیت را میتواند از دستوپای اندیشه و عمل خویش باز کند و از جبر حاکم بر تمام پدیدهها خود را رها سازد. خود حلقهای از این زنجیر لایتناهی است. خود معلول جبری علّت طبیعی است، اما معلول طبیعی خویش را میتواند تغییر دهد، بیاراید، بیافریند و آنچنانکه میخواهد انتخاب کند.
در این بخش نیز برتری و تعالی مطلق اندیشه اسلامی جای هیچ سخنی را باقی نمیگذارد. این مطلب علاوه بر بطلان بسیاری از اندیشههای هندویی مانند تناسخ است که دلایل مسلّم عقلی بر رد آن دلالت میکند و حکمای اسلامی نیز در این زمینه مکتوبات فراوانی دارند که خواننده را به نگاشتهای علم کلام ارجاع میدهیم.
مهدی کریمی: معرفت ادیان، سال اول، شماره دوم، بهار ۱۳۸۹، ص ۲۳ ـ ۴۶