0

بهائیت زائیده یهود است

  • کد خبر : 61816
  • ۲۲ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۳
بهائیت زائیده یهود است
همین اول کار و در جایگاه مصاحبه کننده و تنظیم کننده این مصاحبه این را بگویم که مقصودم از واژه یهود که در تیتر آمده، اصلا و به هیچ وجه یهود در جایگاه یکی از ادیان ابراهیمی و الهی نیست.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، همین اول کار و در جایگاه مصاحبه کننده و تنظیم کننده این مصاحبه این را بگویم که مقصودم از واژه یهود که در تیتر آمده، اصلا و به هیچ وجه یهود در جایگاه یکی از ادیان ابراهیمی و الهی نیست. مقصود پروژه یهود سیاسی است که امروز در قالب تفکر صهیونیسم مدعای دفاع از یهودیت را دارد. دو دیگر آنکه در جایگاه یک روزنامه نگار حوزه کتاب مدت ها بود که کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» را در نوبت خواندن گذاشته بودم. نه به سبب اینکه محقق یا علاقه مند بهائیت هستم. نه! صرفا به سبب اینکه در مقام یک روزنامه نگار حوزه کتاب، خواندن برنده جایزه جلال را بر خود وظیفه و تکلیف می دانم. کتاب تمام شد اما پرونده بهائیت تازه برایم باز شده بخصوص که موازی با خواندن این کتاب، به تماشای فصل دوم سریال «سرزمین مادری» هم نشسته بودم و بخش هایی از آن اشارات مستقیمی به این مساله داشت. همین هم باعث شد که بعد از خواندن کتاب، گفت و گو با نویسنده و مولف را هم داخل فهرست کارها بگذاریم. دکتر حمیدرضا اسماعیلی دانش آموخته رشته علوم سیاسی و استاد دانشگاه آزاد اسلامی است. در یکی از روزهای سرد زمستانی او را در موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ملاقات کردیم. آنچه در ادامه می آید، مشروح گفت و گو با نویسنده و مولف کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» است؛

از اینجا شروع کنیم که اصولا پرداختن به موضوع بهائیت چه ضرورتی داشت که سراغش رفتید؟

خوشحالم و تشکر می کنم از اینکه یک اهل نظر و صاحب فن، کار را پسندیده است. به هر حال شما خودتان هم نویسنده هستید. وقتی کار در حوزه تخصصی پذیرفته می شود، لذت آن مضاعف است. در پاسخ به سوال تان باید عرض کنم که تاریخ برای تاریخ برای من خیلی معنا ندارد؛ تاریخ یک ابزار است برای فهمیدن. به عنوان کسی که علوم سیاسی کار می کنم، تاکید دارم کسی که علوم سیاسی می خواند اگر فلسفه و تاریخ نداند حتی نگاهش نسبت به علم سیاست هم درست نیست.

از زمانی که کار را شروع کردم 10 سال می گذرد. اول اینکه برای من بهائیت مهم نبود. مساله و پروژه اصلی و ذهنی خودم در علم سیاست در ایران مساله «دین و سیاست» است. من برخلاف آنچه که ادعا می شود در عصر سکولاریسم و… دین و سیاست جدای از هم بررسی شوند، معتقد به این گزاره نیستم. همین الان یک نماد بسیار روشنش اسرائیل، انگلیس و امریکاست. هیچ وقت دین از معادلات سیاست در این کشورها حذف نشده است. نوع روابط و ارتباطات تغییر کرده اما اصلا نمی توانیم دین را از معادلات سیاسی حذف کنیم. دین همچنان وجود دارد. عنصر بشر یک عنصر دینی است، جامعه هم همین طور است.روی همین حساب یک بخشی از جنبش های اجتماعی ما هم جنبش های فرقه ای هستند. من معتقدم فرقه های مختلف را باید از مطالعات کلاسیک خودش بیرون آورد و براساس نگاه جدید به آن رو کنیم. خودم هم می خواستم روی فرقه ها کار کنم. دلیلش هم شاید این بود که یکی از فعال ترین فرقه هایی که معروف بوده و در تاریخ معاصر نقش ایفا کرده است، بهائیت بود. تقریبا از سال 92 من این کار را شروع کردم و الان نزدیک به 10 سال می گذرد. نگاهم هم اول در مورد بابیت و بهائیت این نبوده و به مرور زمان تغییر کرده. ما باید وارد یک فاز جدیدی از حوزه مطالعات بهائیت بشویم. مطالعات امروز به خواننده ما در جامعه این طور القا می کند که مثلا بهائیت یک پدیده تاریخی مربوط به زمان قاجار و پهلوی است و دیگر تمام شده در حالی که این طوری نیست.

یعنی الان هم حضور دارند؟

ببینید انقلاب که می شود سازمان یعنی ساختار اداری و نظم اداری بهائیت در ایران ضربه می خورد و عصر طلایی پهلوی برای بهائیت به پایان می رسد. در ادامه هم منافع و منابع قدرت اقتصادی و سیاسی شان به میزان بسیار زیادی از دست می رود و به قول خودشان بحرانی که از ابتدا برایشان بی سابقه بود، رخ می دهد. بعدش اینها چه می شوند؟ جمعیتی که فرض بگیرید 100 هزار نفر بود

– ممکن است یک مقدار بالا و پایین باشد ولی عمده همین است- حدود نیمی از این جمعیت با انقلاب از ایران می روند. کجا؟ کانادا، امریکای شمالی، اروپا، استرالیا و بعضی از کشورهای دیگر.این جمعیت(بهائیان خارج از ایران) بنا به دستور سازمانی از دهه 70، 80 مکلف می شود کمک حال کسانی باشد که در ایران زندگی می کنند. یعنی بهائیان ایرانی خارج از کشور طبق دستور مرکز جهانی بهائیت باید در تحقق برنامه های سازمانی بهائیان در ایران کمک کنند. به هر حال مهاجرت و رفت و آمد اینها که عموما هم مشکل خاص سیاسی ندارند، آزاد است. در همین راستاست که بسیاری از شرکت های مختلفی که اینها در کشورهای مختلف جهان راه اندازی کردند، وارد ایران می شوند و در ایران شعبه می زنند. اینها با همدیگر همکاری دارند و کار می کنند.در همین راستاست که از دهه 70 شمسی یک تعداد از اینها دوباره به ایران برمی گردند. البته برگشت اینها لزوما به این معنا نیست که بیایند مستقر شوند بلکه برای بیزینس و تجارت و راه اندازی شرکت و ان جی او و کسب و کارهای نوین و امثالهم به ایران برمی گردند. عموما هم در حوزه اقتصاد وارد می شوند تا ابلاغیه ها و دستورهای سازمان های خودشان را انجام دهند. این مقطع نقطه عطف سیاستگذاری های جدید سازمان جهانی بهائیت بعد از انقلاب در ایران است که تقریبا از نیمه دهه 70 شروع می شود. قصه این طوری ترسناک است.

نوع پژوهش های گذشته با موضوع بهائیت به جایی رسیده که جامعه ما را که اتفاقا یک جامعه هدف هم هست، دچار یک نوع حالت بی تفاوتی نسبت به اینها کرده است. جامعه سر شده انگار که مثلا بهائیت چیزی نیست. چند خطای شناختی هم در همین بستر وجود دارد. یکی اینکه با وقوع انقلاب بهائیت نابود شد. بله! سازمان بهائیت ضربه خورد اما با توضیحی که دادم مشخص شده که آمده و خودش را ترمیم کرده است. چرا این باور اشتباه وجود دارد؟ چون این باور ریشه در یک باور اشتباه دیگر دارد که بهائیت یک پدیده ایرانی، محلی و معطوف به ایران است در حالی که بهائیت یک پدیده معطوف به ایران نیست. یک پدیده جهانی است و در 180 کشور شعبه دارد.

یک خطای شناختی دیگر این است که بهائیت را مستقل از یهود مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند در حالی که این موضوع اصلا مستقل از یهود نیست. بهائیت زاییده یهود است. نکته دیگر این است که اصرار دارند بگویند فرقه است در حالی که خیلی روشن است. هم رهبران قدیم هم جدید به بهائیت سازمان می گویند. من الان مدتی است که کارهای یکی از لیدرهای اینها را می خوانم. اصلا تاکیدش است، ما سازمان هستیم. اینهایی که در بیت العدل هستند هم همین ادعا را دارند. کسی که سازمان کار کرده باشد می داند این سازمان به چه نحوی عمل می کند.نتیجه شکل گرفتن این خطای شناختی همان سر شدن است. ما نمی توانیم بهائیت را پدیده مستقلی در نظر بگیریم. اینها وابسته به جریان گلوبالیست هستند. اگر بخواهم این لحظه را در قرن نوزدهم نقطه گذاری کنم، می شود 11 سپتامبر 1893. چه اتفاقی می افتد؟ 11 سپتامبر 1893 یک همایش بین المللی در شیکاگو برگزار می شود به نام پارلمان جهانی ادیان. بهاء الله حدود یک سال قبل از این ماجرا فوت کرده. آن جریانی که همایش جهانی شیکاگو را برگزار می کند، در حوزه های مختلف تکنولوژی چند هزار نفر تاجر و… می آیند مستقر می شوند تا دستاوردهای ایالات متحده را در دل پارلمان جهانی ادیان بعد از چهار صد سال در حوزه تکنولوژی و حوزه های مختلف ببینند.

این همایش را چه کسی برگزار می کند؟ جریان های یهودی. هدف چیست؟ ایجاد حکومت واحد جهانی، می خواهد حکومت واحد جهانی را ایجاد کند، پس نیاز به زبان مشترک دارد و به همین دلیل هم روی زبان اسپرانتو تاکید دارد. دین واحد جهانی را باید گسترش بدهند، گس پارلمان جهانی ادیان روی آن صحبت می کنند و 16 روز طول می کشد و نظریه های مختلفی ارائه می شود که باید چه کرد. آیا باید مسیحیت را گسترش داد یا یک سری مولفه های مشترک را در نظر گرفت؟! در طول این 16 روز بحث های مختلفی آنجا ارائه می شود.

ویترین سیاسی این کنفرانس که بوده؟ انگلیس یا امریکا؟

جفت شان. ما در سطح تحلیل چنین مباحثی نباید دولت محور بحث کنیم. همان طور که در ایالات متحده کسانی که قدرت اصلی را به دست آوردند کسانی بودند که یک ریشه بریتانیایی داشتند اما در این موضوع از بریتانیایی مهم تر، یهودی بودن است. این همایش را هم شبکه جهانی یهود و یهود بین الملل برگزار می کند و آن را می چرخاند. در همین همایش شیکاگو و پارلمان جهانی ادیان چهار جریان اصلی وجود دارند؛ یکی انجمن یهودیان شیکاگو به نمایندگی از انجمن یهودیان. دو فراماسونرها بویژه فراماسون های سویدنبرگی، سوم هیات های میسیونری پروتستان و چهارم هم تئوسوفی ها که آنها هم یک نحله ای از فراماسونها هستند.

این چهار جریان بیشترین نقش را در این همایش داشتند. جالب است که همین ها هم موسسان بهائیت هستند. عین این می ماند که شما مواد خام اولیه را بیاورید و وارد یک کارخانه تولیدی کنید و تولید را در آن کارخانه صورت دهید. شما که نمی روید از مواد خام اولیه شروع کنید. در این مرحله است که یک برند تولید می شود. بهائیت برندی است که در شیکاگو تولید شد. اولین سازمان بهائیت هم در شیکاگو تاسیس شد. جالب است که آن زمان در زبان عربی به لژ می گفتند محفل. این محفل سازی هایی که برای تشکیلات بهائیت در نظر گرفته شد، همان لژهایی بود که در فراماسون ها وجود داشت؛ فراماسون هایی که آمدند و بهائیت را ایجاد کردند، مدل ذهنی شان همان تجربه هایی بود که در لژهای فراماسونری داشتند. آن ساختارهای سازمانی را اینجا هم آوردند. عمده شان هم یهودی هستند.

حلقه واسط بین این حلقه نخبگانی یهود و بهائیت چه کسی بوده است؟

آفرین سوال بسیار خوبی بود. یک کشیش مسیحی پروتستان به نام هنری جساب 53 ساله در منطقه شامات(سوریه و لبنان) زندگی می کرد. زمانی که قرار بود اولین سفارت ایالات متحده در ایران تاسیس شود، پیشنهاد سفیری را به او دادند که برو آنجا. پاسخ داد که نمی خواهم همین جایی که هستم مهم تر است. 53 سال در منطقه شامات بود. مدرسه بیروت که امروز دانشگاه امریکایی بیروت نامیده می شود را همین آقا تاسیس کرده است. این آقا حدود دوبار حداقل پیش از این ماجرا با عبدالبها دیدار دارد. در همین همایش شیکاگو هم نامه ای از هنری جساب به نفع بهایی ها قرائت می شود.

یک مقدار راجع به داد و ستدی که اینها با یهودی های متاخر و مشخصا بنیانگذاران اسرائیل داشتند، برایمان بگویید. در کتاب خیلی به این مساله نپرداخته اید.

مساله من در کتاب، رابطه یهود یا صهیونیسم با بهائیت نیست. به خاطر همین هم خیلی در آن حوزه سعی نکردم اطلاعات نویی را ارائه دهم. اما در همین کلیات هم نکته های مهمی وجود دارد. تشکیلات بهائیت در اسرائیل ذیل وزارت دین اسرائیل فعالیت می کند. این خیلی مساله مهمی است. نکته دیگری که وجود دارد پیوستن تعداد زیادی یهودی به بهائیت در ابتدای قرن گذشته است. مثلا گفته می شد که تعداد بهائیان در ایران آن زمان حدود 4000 نفر است. از آن طرف به نقل از خود یهودی ها ما می خوانیم که چند هزار یهودی در آن برهه بهایی شدند.

این نکته مهم است. یعنی کل بهایی ها در این مقطع 4 هزار نفرند، بعد یک چهره یهودی هم می گوید در این مقطع چند هزار یهودی، بهایی شدند. همین جا نکته های خیلی نابی به دست می آید. یکی اش این است که فضای تبلیغی سنگینی که مدعی است تعداد زیادی از زرتشتی ها بهایی شدند، چنان درست نیست. به جز چند استثنا جمعیت زرتشتی ها اقبالی به این جریان نشان نداد. در کل جمعیت زیادی از زرتشتی های ایران به بهائیت نگرویده اند. همین موضوع در مورد مسیحیان هم صادق است. اهل سنت ایران هم که اصلا به این جریان نپیوستند. عموم بهایی ها در آن زمان همان بابی های اولیه بودند به علاوه همین یهودیانی که بهایی شدند. حالا سوال پیش می آید چرا یهودی ها می آیند و بهایی می شوند.

در برابر این واقعیت یک ادعایی مطرح شده که چون یهودیان تحت فشار بودند، بهایی شدند. به نظر من این ادعا نادرست است. یهودیان اگر تحت فشار بودند چرا مسلمان نشدند؟! اگر مسلمان می شدند که وضع خیلی بهتری داشتند. در ثانی اینها اگر یهودی می ماندند یکی از ادیان ابراهیمی بودند که پیامبرشان هم حضرت موسی است و علمای شیعه هم این موضوع را قبول دارند؛ چرا بهایی شدند که یک جریان انحرافی است و همان موقع هم علما و هم حکومت با این فرقه مشکل داشتند و آن را به رسمیت نمی شناختند؟!

اصالت یهود از جانب علما و مردم و حکومت زیر سوال نبود ولی اصالت بهائیت همان موقع هم زیر سوال بود. پس این ادعا که این جماعت از یهودیان برای کاهش فشار اجتماعی بهایی شدند، درست نیست. پس دلیل بهایی شدن این جماعت چیست؟ پاسخ این است که در پی تصمیم های گرفته شده در آن همایش بین المللی ادیان باید جریان بهایی تقویت می شد و بهترین راه برای این کار این است که این تعداد یهودی به آنها بپیوندند. اگر آن جمعیت یهودی، بهایی نمی شدند اساسا جمعیتی در بهائیت نمی ماند. وقتی قرار شد در آن پارلمان جهانی ادیان بهائیت تقویت شود، یکی از راهکارهایش این بود که یک عده ای از یهودیان به این بپیوندند.

الان کار ویژه بهائیت چیست؟

نگاه تان نسبت به تحولات امروز جهان چیست.

سوال تان خیلی کلی است.

چیزی که در ادامه می خواهم بگویم هم سیاسی است هم فراسیاسی هم اقتصادی هم فرهنگی و هم اجتماعی. مساله امروز بشر مساله گلوبالیست هاست. دقت کنید که منظورم جهانی شدن نیست!

گلوبالیسمی که جهانی شدن نیست یعنی چه؟

وقتی راجع به جهانی شدن صحبت می کنیم، ذهن مان سراغ یک فرایند و پروسه می رود. در ادامه این فرایند، فاعل را فراموش می کنیم.

یعنی دارید از نوعی از جهانی شدن صحبت می کنید که پروژه یک جریان یا طبقه است و نه یک فرایند طبیعی خودجوش برخاسته از بطن جوامع؟

هم این و هم نوعی از جهانی شدن که دارد با محوریت خود فاعل انجام می گیرد. یک موقع ما می گوییم پروژه است بعد انگیزه ای هم برای نشان دادن فاعل نداریم. قاعدتا وقتی می گوییم پروژه است، باید در ادامه این را هم بگوییم چه کسی این پروژه را طراحی و برنامه ریزی می کند.

خب از دید شما فاعل کیست؟

ببینید، امروز ما پذیرفته ایم که سازمان های جهانی حاکمیت کشورها را زیر سوال می برند. اینها در قالب همین سازمان ها و تشکل ها اسناد بالادستی تنظیم می کنند که حکومت ها ملزم به پیروی از آن باشند. این اسناد و تصمیم ها در خود آن سرزمین و قلمرو تصویب نشده اند. ما خیلی ساده فکر می کنیم که مثلا یک کمیسیونی تشکیل شده و یک سند بالادستی را نوشته. الان شما ببینید در دایره المعارف های امروز آنلاین جهان در مورد نئولیبرالیسم چه چیزهایی گفته اند.

می گویند نئولیبرالیسم کوچک شدن اقتدار دولت و افزایش بازیگران خارجی جوامع است. خب ما با یک پدیده ای مواجهیم که چند وجهی است. یک وجهش می گوید حکمرانی خوب است، یک بخشی می گوید حکمرانی جدید است، حکمرانی نوین است، این حکمرانی جهانی و نوین یک بخشش یعنی تضعیف حاکمیت، با معنا و ایدئولوژی نئولیبرالیسم هم سازگاری دارد، بعد خود این می گوید که جریان سرمایه داری دنیاست. این جریان سرمایه داری دنیا چه مشخصاتی دارد؟ اینها کیستند؟ ویژگی مشترک شان چند ملیتی بودن آنهاست.

اسم خاندان روتشیلد را زیاد شنیده اید. تا حالا دیده اید که وقتی سرمایه داران دنیا را لیست می کنند و معمولا اسم بیل گیتس و امثالهم هم در این لیست هست، اسم روتشیلد هم باشد؟ اینها خدایان کوه المپ هستند. خیلی بالاتر از این حرف هایند که بیایند با بیل گیتس و امثالهم مقایسه شوند. سرمایه و جریان های سرمایه در دنیا کارگزاران این جریان هستند.

جریان اصلی که امروز در دنیا وجود دارد، جریان گلوبالیست هاست. امروز شما اگر بخواهید در مورد تحولات آینده جهان و فهمیدن ماهیت اتفاقاتی که امروز در جهان می افتد، دقیق تر صحبت کنید، نمی توانید بدون در نظر گرفتن جریان گلوبالیست ها صحبت کنید. در این نگاه سطح تحلیل نمی تواند دولت باشد. شما نمی توانید براساس سازمان CIA و براساس MI6 صحبت کنید. مساله فراتر از اینها و سازمان های اطلاعاتی است. سازمان های اطلاعاتی هم بخشی از این جریان گلوبالیستی هستند.

جریان سرمایه داری دنیا امروز فراتر از دولت ها رفتار می کند. دولت دست نشانده هم به آن فکر می کند اما خیلی به دولت دست نشانده فکر نمی کند، سازمان های بین المللی، شبکه های جهانی، پلتفرم های جهانی، یک بحث این است. تمام مسائل بشری دارد جهانی مطرح می شود. شما می گویی مساله غذا، غذا بحث محلی و ملی ندارد، ناسیونالیسم را زیر سوال می برد. من نمی خواهم به بحث گلوبالیست ها وارد شوم. مساله من چیز دیگری است.

با این تفسیر، بهائیت کجای این پروژه است؟

سازمان جهانی بهائیت بخشی از این جریان گلوبالیست هاست که در 180 کشور شعبه دارد.

با این نگاه دیگر بهائیت یک عقیده یا ایمان نیست. یک رویکرد سیاسی است.

بله. در همین قرن بیست و یکم هم این دعواها در خود مدیران و رهبران این سازمان شکل گرفت. دعوا شد و پیتر خان که یک چهره انگلیسی است و از این طریق بالا آمده به بیت العدل رفت و چهره امنیتی هم هست.

در این نگاه این شبکه توده ای بهایی ها که الان در ایران مانده، چه کارکردی برای این تشکیلات دارد؟

اینقدر هم که خودشان مدعی هستند، سیستم به اینها حساس نیست. خودشان می خواهند نشان دهند که سیستم حساس است. در حالی که این نیست. مثلا شما دقت کنید خودشان اسامی بهایی ها را بیرون می دهند. چرا اینها اسامی را بیرون می دهند؟ جمهوری اسلامی که اسامی بهائیان را بیرون نمی دهد. خودشان به عنوان اینکه مدعای حقوق بشر دارند و اینها حق شان ضایع شده و امثالهم این کار را می کنند. می دانید برای چه؟

برای اینکه شما را مشغول آن اسم ها کنند؛ فلانی را گرفتند، خانم فلان را گرفتند، آقای فلانی بازداشت شد. تمام اینهایی که در موردشان خبر تولید شده، چه قدر و چند نفرند؟! جمع شان را نگاه کنید، فرض کنید طرف هر حرکتی که انجام می دهد یک خبر تولید می شود برایش، همه اش در نهادها و سایت های حقوق بشری و رسانه های متصل به آن. اصلا این همه اسم که در این سال ها دیدیم کلا چقدر است؟ خیلی نیست. این برای این است که شما فکر کنید بهائیت یعنی این، در صورتی که این نیست. بهائیت یک عقیده نیست.

به کتاب برگردیم. متهم نشدید به اینکه درباره بهائیت روایت باب دل سیستم تولید کردید؟

جلوی خودم کسی به من چیزی نگفته ولی ممکن است گفته باشند هرچند من هم از این برچسب ها نگرانی ندارم. هر کاری کنید به هر حال هستند کسانی که بخواهند این برچسب ها را بزنند.

در مورد حضور بهائیان در دستگاه پهلوی دوم توقع خودم برآورده نشد. تصور می کردم خیلی مفصل تر به این بخش بپردازید.

همین طور است. من آخر این بخش چند موضوع پژوهشی پیشنهاد دادم. امیدوارم یک موقع فرصت شود و به طور مستقل مثلا روی موضوع کارگزاران بهایی دستگاه پهلوی کار شود. باید بیاییم و مستقل روی این موضوعات کار کنیم که اینها مثلا در حوزه وزارت کشاورزی چه اقداماتی کردند! خیلی مهم است! در سازمان محیط زیست دست به چه کارهایی زدند؟ در حوزه بانک یا سازمان برنامه و بودجه دنبال چه بودند و چه کردند. جالب است بدانید که یکی از محققان ما، زمان گذاشت و رفت اسامی بهائیانی را که در ارتش بودند، احصا و جمع آوری کرد. قبل از این گفته می شد تعداد بهائی های ارتش ده، بیست یا نهایتا سی نفر شود اما بیش از 1200 نام استخراج شده. از درجه ارتشبد که بالاترین مقام است شروع می شود تا فرض کنید گروهبان ها. سرباز ها که اصلا توی این آمار نبودند.

طبق برآورد شما الان چند نفر بهایی در ایران داریم؟

خودشان که خارج از کشور این طرف و آن طرف می روند و آمار دویست و اندی هزار نفری می دهند که به نظرم یک اغراق است. عرض کردم که اول انقلاب حدود 50 هزار بهایی از ایران رفتند و 50 هزار نفرشان باقی ماند. به هر حال رشد جمعیت شان را هم در نظر بگیریم، من فکر می کنم می تواند جمعیت بین 50 هزار تا 100 هزار معقول باشد.

سوال آخر هم اینکه بازخوردی هم در این مدت داشته اید؟

ببینید بهایی ها در دهه 90 تغییر فاز دادند. برخلاف دهه 80 که طبق دستورهای سازمانی باید هر اتفاقی را که می افتاد، علاوه بر گزارش کردن، رسانه ای هم می کردند و پاسخ می دادند، الان دیگر این طور نیست. امروز شیوه فعالیت هایشان متفاوت شده است. قرار نیست پاسخ دهند. دوم اینکه اساسا حوزه تبلیغی شان متفاوت شده است. الان در حوزه های شبکه سازی و بحث های دیگر هستند. لذا حتی المقدور در این سال ها واکنشی نشان ندادند این از آن طرف؛ ولی از این طرف و از سوی جریان های مختلفی که در حوزه بهائیت پژوهی فعال بودند، خدا را شکر بازخوردها خوب بود. همه دوستانی که در این حوزه کار کرده بودند، محبت داشتند و قوت قلبی بودند.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=61816

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!