2

روابط دینی ارمنی ها و گرجی ها

  • کد خبر : 51196
  • ۱۱ تیر ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۵
روابط دینی ارمنی ها و گرجی ها
"ارمنی ها و گرجی ها در صلح جمع شدند" این سخنان اسقف گرجی قرن یازدهم لئونتی مْرُوِلی، چندین بار در کتاب "تاریخ شاهان گرجستان" آمده است. این کلمات در این کتاب بسیار چشم گیر و محتوایی عمیقی دارند...

به گزارش پایگاه خبری مفاز، “ارمنی ها و گرجی ها در صلح جمع شدند”  این سخنان اسقف گرجی قرن یازدهم لئونتی مْرُوِلی، چندین بار در کتاب “تاریخ شاهان گرجستان” آمده است. این کلمات در این کتاب بسیار چشم گیر  و محتوایی عمیقی دارند. در ابتدا آرزو و رویا برای بازیابی و تجدید هماهنگی پشتیبانی و تساهل ابراز می کند که آغاز تاریخ ارمنی ها و گرجی ها را زینت داده و به خودسازی هر دو ملت، ساخت دولت ها توسط آنها و تشکیل هر قوم به یک ملت فرهنگی کمک کرده است.

تاریخ همزیستی گرجی ها و ارمنی ها سرشار از حقایق، رویدادها، دیدگاه ها و نظریه هایی است که معنای آنها بسیار فراتر از مرزهای هر دو کشور است و شایسته توجه بین المللی است، هم به معنای روابط سیاسی و اجتماعی و هم روابط فرهنگی و مذهبی. برای مدت طولانی، محققان داخلی و خارجی به طور فشرده بر روی روشن کردن ماهیت و محتوای این روابط کار کرده اند. آنها خاطرنشان می کنند که مشکل روابط گرجستان و ارمنستان بسیار پیچیده و جالب است. زیاد جالب است چون که نمی توان در یک طرح کلی قرار گیرند و  یک تصویر کلی ایجاد کرد. این روند با تنوع و همزیستی رویدادهای متناقض مشخص می شود، اما هیچ کس نمی تواند انکار کند که روابط پر تنش بین مردم همسایه که هرگز قطع نشده است، همیشه در خدمت گفت و گوی فرهنگی و غنی سازی متقابل بوده است. پروفسور واچه نعلبندیان بموقع خود اشاره می کند: “دوستی این دو قوم برادر گرجی و ارمنی از اعماق قرن ها سرچشمه می گیرد. قدمت آن به اندازه خود این ملت ها است. ریشه های چند صد ساله آن بسیار عمیق است و به دوران ماقبل تاریخ می رسد. داستان ها و افسانه های عامیانه ای که در آثار و سالنامه های تاریخی ارمنستان و گرجستان حفظ شده و از قدیم الایام به ما رسیده است، با سخنان صمیمانه ای از این دوستی و برادری روایت می کند”.

مطالعه دقیق این روابط هم هدفی صرفاً علمی و هم آموزشی-اجتماعی دارد. باید در نظر بگیریم که این یک تاریخ طولانی است، یک زنجیره طولانی از رویدادهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی، که هر حلقه آن شامل یک قسمت جالب چندوجهی از همزیستی مردم است. شرح این حادثه ها و تحلیل آنها به بیش از یک یا دو کتاب قطور نیاز دارد که در آن خواننده مطالب مفید و هوشمندانه زیادی برای زندگی و به ویژه برای همزیستی مردم پیدا خواهد کرد. از جمله مطالبی که به فرهنگ روابط بین ادیان، مدارا، قواعد بیان متمدنانه دینداری اشاره دارد. باعث می شود که درباره این موضوع فکر کنیم، گاهی اوقات ما را وادار می کند از خود انتقاد کنیم و ما را به سمت یافتن راه های بهتر سوق دهد. در مقاله حاضر، هدف ما یادآوری و تحلیل برخی از حقایق، رویدادها و دیدگاه های شناخته شده از تاریخ روابط گرجستان و ارمنستان از منظر فرهنگ دینداری قابل توجه است.

دوران یک ایمان

بر اساس منابع تاریخی کهن و دیدگاه‌های علمی جدید، تشکیل ملت گرجی‌ها و ارمنی‌ها به ملت و به‌ویژه ملت‌هایی با مسئولیت سیاسی در فضای معنوی مشابه صورت گرفت. هر دو ملت و کشورها دارای همسایگی مشترک بودند و با این همسایگی با ارتباطات یکسان سیاسی، اقتصادی و مذهبی داشتند. بر این اساس، تقریباً وضعیت مذهبی یکسانی در هر دو کشور حاکم بود.

در دوران باستان، از دوران ماقبل تاریخ تا مسیحیت، دین بومی ارمنی ها و گرجی ها بت پرستی بوده است و بر این اساس آیین های پرستش سنگ، درخت، کوه و آب داشتند که از محیط محلی تغذیه می شد و رنگ محلی داشت. همزمان، بتکده یعنی مجموعه خدایانی نسبتاً تصفیه شده و پالوده (بت ها و قوانین پرستیدن آنها) به شدت از خارج وارد می شد. هر دو سیستم عبادی: ایرانی- بین‌النهرینی و یونانی-رومی،  در هر دو کشور، به ویژه در میان اقشار بالای مردم، به راحتی برقرار و تلقین می شد. یهودیانی در هر دو کشور همزمان ظهور کردند که تورات را آوردند و امکان آشنایی مردم بومی  با عقاید توحید را فراهم کردند. به همین دلیل، اساطیر پیش از مسیحیت ارمنیان و گرجی ها منعکس شده در آثار ادبی باستانی (قرون 5-11م.)، شامل عناصری از شرک بت پرستی، مزدان پرستی و سنت های کتاب مقدس است.

می توان گفت که در ارمنستان و گرجستان و در میان اقوام ساکن آنجا، هزاران سال فضای مذهبی مشابهی  وجود داشت و هیچ مانع شونده ای روابط دو ملت وجود نداشت. بدیهی است که این شرایط به نزدیکی سیاسی و فرهنگی این دو ملت و دولت کمک کرده است. اهمیت و نقش این واقعیت (حداقل در گرجستان) پس از ظهور عامل مانع شونده و آشکار شدن وجود آن برای همه مشخص شد. عامل مانع شونده تقسیم مذهبی- کلیسایی گرجستان و ارمنستان در قرون بعدی مسیحیت بوده است. بنابراین، جای تعجب نیست که در قرون 11-12 م. در گرجستان که در واقع کشور گرجی ها، ارمنی ها و سایر مردم قفقاز بود، دلتنگی شدیدی نسبت به وحدت ذکر شده بالا پدید آمد و به رسیدگی و خنثی سازی عامل مذکور آغز کردند.

کتاب لئونتی مْروُوِلی که عنوان کامل آن “تاریخ زندگی شاهان گرجستان و نخستین پدران و بستگان” و پایه و اساس کتاب “زندگی کارتلی” است، به این صورت آغاز می شود: “اول از همه باید ذکر کنیم، زیرا پدر ارامنه و گرجیها، ران ها و موواکان ها، هری ها و لزگی ها، مِگرِل ها و قفقازی ها… یکی بود به نام تارگاموس (تُجْرَمَه)”.  تارگاموس، نوه سام، پسر بزرگ نوح، پس از ویرانی برج بابل، به کوه های قفقاز رفت و در آنجا، در نحیه آرارات و ماسیس ساکن شد. او هشت قهرمان، هشت فرزند معروف داشت: هایک یا هائوس، کارْتْلُس، بارْدوس، مُواکانُس، لِکانُس، هِرُس، کاوْکاسُس و اِگرُس. ترگاموس قفقاز را به هشت قسمت بین فرزندانش تقسیم کرد. در میان برادران، اول از همه، بین کارتلوس و هاوئس، یعنی بین اجداد گرجی ها و ارمنی ها، وفاداری و عشق حاکم بود. اما تنها آزادی و استقلال برای شادی و سعادت فاقد بود. به گفته وقایع نگار، “همه این هشت نفر به قهرمان نمرود، اولین پادشاه کل کشور تسلیم  کردند.” صحبت از شخصیت‌های عهد عتیق است،  نمرود از فرزندان کوش پسر حام پسر نوح بود. وی در حضور خداوند صیادی جبار بود” (پیدایش 10، 8-9). نبروت، قهرمان و اولین پادشاه روی زمین، در آن زمان، در دوران پیش از تاریخ، بر مردمان قفقاز نیز فرمانروایی می کرد. به گفته منابع “زندگی کارتلی”، پرچم آزادی ابتدا توسط هائوس، بنیان‌گذار ارمنستان، برافراشته شد و هر هفت برادر را فراخواند. جنگی شدید و بی رحمانه بین نمرودیان و تارگاموسیان آغاز شد که با شکست نمرود، اولین پادشاه روی زمین، و از بین رفتن اعتقاد به شکست ناپذیری او پایان یافت. به لطف نیروی هماهنگ قفقازی ها، صلح و آزادی در قفقاز حکمفرما شد.

در این داستان، چیزی گفته و حتی اشاره ای نیز نشده است، که تارگاموسیان از حقیقتی که جد بلافصل آنها نوح و خانواده اش به آن پایبند بودند، دور شده باشند. همچنین می بینیم که بین آنها هماهنگی روحی و عقیدتی وجود دارد؛ آنها یک ایمان دارند و این ایمان، بدون شک، ایمان صالح  و خداپسندانه نوح  است. بنابراین، در سپیده دم تاریخ، می توان گفت در عصر طلایی قفقاز، ارمنی ها و گرجی ها با اشاره به “زندگی کارتلی” نه تنها از نظر ژنتیکی به هم پیوند خورده اند، بلکه با درستی و حقیقت می درخشند. چنین عصری، عصری رویایی برای همه مردمان در همه دوران‌ها و شکل‌گیری‌ها است.

ارمنی ها و گرجی ها در اصل مردمانی برادر و با فرهنگ و مذهب کهن هستند، نیروی حیات بخش خود را حفظ کرده اند. به گفته وقایع نگار گرجی، گرجی ها و ارامنه در دوران تاریخی بارها  یکدیگر را یاری کردند. این طبیعی است، با توجه به این که هر دو ملت و کشور تقریباً به سرنوشت مشابهی دچار شدند – مبارزه و جنگ با دشمنان داخلی و خارجی: امپراتوری های ایرانی، روم و بیزانس، ترکان سلجوقی، جدایی طلبان. نبردهای مشترک گرجی ها و ارمنی ها علیه پارس ها در زمان پادشاهان کارتلی پارسمان کْوِلی و اَسپاگور (قرون 3-2م)  که با پیروزی ارتش ائتلاف به پایان رسید، تأثیربخش است.  هنگامی که تاج و تخت پارسمان کولی به زور توسط برادرش میردات غصب شد، عدالت تنها با کمک پادشاه ارمنی برقرار شد (زندگی کارتلی، 1، صص 52-54). درست است که هر از گاهی شکاف هایی در چنین روابطی ظاهر می شود، اما تصویر به طور کلی ثابت باقی ماند – حسن همسایگی. به روایات لئونتی مرولی، موردی بود که گرجی ها و اوستی ها علیه ارامنه گرد هم آمدند. در جاواخِتی، زارن، پسر آرتاشان پادشاه ارمنی را به اسارت گرفتند. او را به دریال (در الان) آوردند و اوستی ها می خواستند او را بکشند اما گرجی ها اجازه ندادند. اوضاع متشنج شد اما اختلاف با مذاکره به پایان رسید و مشکلات حل شد. لئونتی مرولی روایت این داستان را با این جمله خاتمه می دهد: “پس از آن ارمنی ها و گرجی ها و اسی ها متحد شدند و هر سه با هم با دشمنان جنگیدند” .

همانطور که الکساندر ابدالادزه، محقق معاصر روابط گرجستان و ارمنستان، خاطرنشان می کند “لئونتی مرولی در قبال چنین درگیری ها چنان نگرش نشان می دهد که به نظر می رسد نویسنده واقعاً از جنگ بین برادران روایت می کند و  پیروزی هیچ کدام از طرفین نامطلوب است و در بعضی جاها می توانید خواست نویسنده را حدس بزنید که …  مطلوب است در نبرد طرفی مسئول شعله ور کردن نزاع بین گرجی ها و ارمنی ها شکست بخورد”.

مسیحیت به طور یکسان وارد هر دو کشور شد و مبلغان مذهبی عمدتاً مشترک بودند: بارتلمیوس قدیس، گریگور روشنگر و نینو روشنگر گرجیان. در کنار آنها شهیدان مقدس (خواهرخواندگان قدیس نینو) هَریپسیمه و گایانه قرار دارند که سنت کلیسایی گرجی و ارمنی (به ویژه قبل از قرن یازدهم میلادی) تقریباً یکسان با ستایش و شکوه از آنها یاد می کند. به عنوان نمادی از وحدت در ایمان ارامنه و گرجی ها، قدیس شوشانیک است که اصالتاً ارمنی بود، اما تاج شهید را در دل کلیسای گرجی یافت. هنگامی که پدرش، فرمانده ارتش معروف واردان مامیکونیانی، در شهر تیسفون کشته شد، بدخش آرشوشا از تسورتاوی کودکان یتیم را به گرجستان آورد و آنها را با فرزندان خود بزرگ کرد. شوشانیک ده سال بعد با وازگن پسر بدخش آشوشا ازدواج کرد. به یاد بیاوریم چگونه شوشانیک از پدرشوهرش یاد می کند وقتی به شوهرش وازگن که از مسیحیت عدول کرده بود، می گوید: “پدر تو صومعه را برپا کرد و کلیساها را ساخت، اما تو کارهای پدرت را برانداختی و خوبی های او را به شر تبدیل کردی. پدرت قدیسان را پذیرفت، اما تو را دیوها احاطه کرده اند. او خدای خالق آسمان و زمین را شناخت و به او ایمان آورد…”. درست است که در قرن های بعد، وحدت در ایمان از بین رفت، اما به جرات می توان گفت که خاطره این وحدت و همزیستی، مبتنی بر ایمان، به نیرویی شد که در سختی ها و تحولات سیاسی بسیاری  هر دو ملت را کمک کرده است، و هر یک از آنها را تشویق کرد تا در غنی سازی فرهنگ یکدیگر مشارکت کنند.

عصر انشقاق کلیسا

تضادی که بیزانس و کل شرق مسیحی را در سده های 5-6 در گرفت، مبنایی برای قطع رابطه اوکاریستی بین  اسقف نشینی های کارتلی و ارمنستان، یعنی متسختا و اچمیادزین شد. صحبت از ماهیت عیسی مسیح است. سؤال این گونه مطرح شد: در شخص عیسی مسیح، خدایی که به زمین آمد، چه رابطه ای بین ذات الهی و انسانی وجود دارد؟ یا: آیا او فطرتا خداست یا ذاتا خداست و انسان است؟ این موضوع توسط شورای کلیسای جهانی 451 در کلسدون  مورد بحث قرار گرفت و بر اساس رساله الهیات پاپ لئون، عقیده دینی دو سرشت ‌باوری ایجاد شد که بنابر معتقدات آن دو جوهر جداگانه در ذات عیسی بوده‌است. نه گرجی ها و نه ارمنی ها در این شورای کلیسای ذکر شده حضور نداشتند، زیرا در آن زمان قیام علیه ایران در منطقه آغاز شد و احتمالا رهبران کلیساهای محلی نمی توانستند به خارج از کشور سفر کنند.

در تاریخ نگاری معاصر، دیدگاه زیر تأیید می شود: کلیساهای گرجی، ارمنی و آلبانیایی  قفقاز در ابتدا به یک جهت نسبتاً خنثی ​​در مورد موضوع مورد مناقشه برانگیز پایبند بودند. اشاره به هِنوتیکون (به معنی “فرمان وحدت”) است که توسط امپراتور بیزانس زنون در سال 482 صادر شد، فرض می شود که موضوعات فوق الذکر را غیر مرتبط و غیر ضروری می دانست و تمایل به روشن شدن آن را مضر خواند و بحث عمومی در مورد این موضوع را ممنوع کرد.

کلیساهای مذکور قفقاز در سال 506م. در شهر دوینی جلسه ای تشکیل دادند که واکنش تسامحی نسبت به مفاد “هِنوتیکون زنون” نشان دادند و از این رو، نگرش تساهلی بعمل آوردند. سپس وقایع به گونه ای پیش رفت که اتحاد شکسته شد – پاپ فلیکس سوم به شدت هِنوتیکون را محکوم کرد و پیروان آن را به تکفیر تهدید کرد. سلسله مراتب کلیسای و دربار سلطنتی بیزانس پس از مدتی تردید، نگرش شورای کلسدون را به رسمیت شناختند. گرجی ها هم آن نگرش در اشتراک گذشتند. بخش معینی از کلیساهای شرق، یا با اراده درونی خود و یا تحت تأثیر ایران مزدیسنی، به “ضد کلسدون  یسم” (یعنی به تک‌سرشت‌باوری) روی آوردند. بخش بزرگی از ارمنی ها و آلبانیایی های (قفقاز) نیز این راه را انتخاب کردند – آنها صلاحیت شورای کلیسای چهارم (کلسدون) را انکار کردند و به فضیلت سه شورای کلیسای قبلی اعتقاد داشتند. در سال 554م. دومین شورای کلیسایی را در همان شهر دوینی تشکیل دادند و موضع ضد شورای کلسدون  را تأیید کردند. پس از آن، کلیساهای برادر در زمینه عقاید جزمی از یکدیگر جدا شدند و رابطه اوکاریستی بین آنها متوقف شد. ارامنه طرفدار نظریه کلسدونی تحت صلاحیت کلیسای گرجستان و گرجیان ضد نظریه کلسدون ، تحت صلاحیت کلیسای ارمنی قرار گرفتند. در قرون وسطی، سنتی رواج داشت که بر اساس آن مذاهب به نام ملت یا کشوری که مذهب معین (اعتراف، فرقه) از طریق تحولات تاریخی با آن مرتبط بود، نشانه گذاری  می شد. به عنوان مثال، در زمان های قدیم در گفتار ادبی و شفاهی عباراتی وجود داشت: “مذهب یونانی ها” به معنای ارتدوکس و ارتدوکس یونانی به معنای کلسدون ، “ایمان لاتین ها” یا کاتولیک و لاتین (همچنین: فرانسوی) به معنای کاتولیک. سنت مشابهی در قفقاز نیز رایج بود: کلسدونیان را گرجی و ضد کلسدونیان را ارمنی می نامیدند.

جدایی کلیساها  بر مردم و کشورهای همسایه آسیبی رساند. درست است که اچمیادزین مسیری لیبرال و نرم در پیش گرفت و در وفاداری به مونوفیزیتیسم استواری و ثباتی نشان نداد، اما اتهامات متقابل و گاه سخنان نادرست که از هر دو طرفشنیده می شد، شکافی در روابط سنتی بین مردم و کشورها ایجاد کرد؛ ملت هایی که یک خدا (عیسی مسیح) را تجلیل  و ستایش می کردند دیگر درک همدیگر را نداشتند؛ مشکلی پیش آمد که رهبران هر دو کشور و کلیسا به زودی آن را تشخیص دادند و به دنبال راه حل آن بودند. گواه این امر مکاتبات کاتولیکوس کریون کارتلی و کاتولیکوس ارمنی (اواخر قرن ششم تا هفتم) است که به زبان ارمنی در مجموعه “کتاب رسائل”  حفظ شده است (ترجمه گرجی: کتاب رسائل، 1968). این نامه یک بحث شدید است که در آن هر یک از طرفین طرف دیگر را به نقض سنت ها و احکام پدران کلیسا متهم می کند، اما کنار اتهامات، درد دل هر دو طرف نسبت به آنچه اتفاق افتاد، احساس می شود. اولاً این اتفاق افتاد که آخرین دعا و اراده عیسی مسیح برآورده نشد: “تا همه یک گردند چنانچه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند، تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستادی” (انجیل یوحنا، 17:21).  به همین دلیل، با توجه به نامه های ذکر شده، هدف هر دو طرف یافتن زمینه‌های مشترک، تمرکز بر اشتراکات است و نه بر آنچه که طرف ها را از یکدیگر جدا و دور می‌کند. آنها اغلب تأکید می کنند که با اجداد مشترک، روشنگران مشترک، قدیسن مشترک و به ویژه شهادت ملکه شوشانیک متحد شده اند؛ از آن زمانی را به یاد می آورند که گرجی ها و ارمنی ها با هم در یک کلیسا دعا می کردند، برای مثال، قدیس شوشانیک، خدمات کلیسای دوزبانه (گرجی-ارمنی) را در محله های مختلط تسورتاوی تأسیس کرد.

چنین نوستالژی به رهبران کلیسا و مجادله گران قاعدة می کرد که علاوه بر اتهامات و سرزنش های متقابل، تاریخ مشترک را به عنوان زمان اتحاد – یک هدف ایده آل و آرمان – به یاد داشته باشند. کاتولیکوس ارمنی ابراهین در نامه می نویسد: “کلیسای تسورتاوی استوارانه از وحدت مذهبی و میهمان نوازی هر دو کشور ما محافظت می کرد… عشق، رابطه انسانی و ارتباط معنوی، با شادی مملو از آرامش کامل بود. از اینجا به “جواری” در متسختا می رفتند و از آنجا به کاتولیک مقدس می آمدند” . صحبت از زیارت از ارمنستان به گرجستان و بلعکس است. با وجود شدت تهضات ، کاتولیکوس کریون امید برای حفظ وحدت از دست نمی داد.

خواست به التیام شکاف ناشی از جدای کلیساها در قرون 9-10 چنان شدید بود که هر دو کشور شروع به بررسی علمی علل این پدیده کردند. مطالعات و رساله هایی نوشته شد تا مشخص شود کدام کلیسا و به چه دلیلی از آموزه های واقعی منحرف شده؛ چه کسی و چه عاملی نقش را در این مورد داشته و چگونه می توان مشکل را حل کرد. دانشمندان آن زمان تحقیقات قابل توجهی را به این مشکل اختصاص دادند. یکی از آن دانشمندان، از طرف گرجی ها، کاتولیکوس متسختا آرسنی (ملقب به بزرگ، ساپارِلی) است که رساله تاریخی و جزمی – جدلی “درباره جدای گرجستان و ارمنستان” را نوشت. از طرف ارامنه اسقف رُها (اِدِسا) اوختانِس، رساله مشابهی با عنوان “تاریخچه جدایی ارمنیان و گرجیان” (ترجمه گرجی ز. الکسیدزه) را نگاشت. هدف نمایندگان و ستایش گران هر دو کلیسا این است که خوانندگان گرجی و ارمنی موارد زیر را در نظر بگیرند: مسئولیت تشدید و شکاف روابط بین کلیساهای همسایه بر عهده مردم، ملت ها و کشورها نیست، بلکه بر عهده محیط سیاسی ایجاد شده در دوره خاصی تاریخ که الهام بخش آن قدرت بیرونی بوده است. وقتی اسقف متسختا از دلایل جدایی کلیساها صحبت می کند، نمی تواند درد دل خود را پنهان کند، زیرا نه بیزانس و نه هیچ کشور دیگری (منظور نویسنده گرجستان است) نتوانستند مردم و دولت ارمنی ارتدوکس را از تجاوزات شاه ایران محافظت کنند. متجاوز به آنها اولتیماتوم داد: یا از “مذهب یونانی ها” جدا شوید یا “یوغ بی رحمانه بردگی” را بپذیرید. سلسله مراتب سکولار و کلیسایی ارمنستان تصمیمی سازگارانه اتخاذ کرد و در برابر حاکمان شرقی سر تعظیم فرود آوردند که در انکار شورای کلسدون بیان شد. این یک نکته نظر مورخ گرجی قرن نهم است. اینجا برای ما  تشخیص عینی و اساسی بودن این دیدگاه مهم نیست، بلکه نکته نظر روحانی گرجی که مردم صادق  ارمنی از ایجاد دیواری زشت بین ارمنی ها و گرجی ها بی گناه هستند. این دیوار دسیسه هایی است که قدرت سوم مطابق با منافع سیاسی خود برافراشته است. اوختانس، تاریخ‌نگار اهل ارمنستان، بر همین عقیده است و روحانیون اعظم کارتلی و مقامات بیزانسی را مقصر این اتفاق می داند و نه مردم گرجی و گرجستان.

مسئله تخریب دیوار مذکور، در قرن یازدهم در برابر نخبگان سیاسی گرجستان شدیدا مطرح شد. این دوره زمانی است که پادشاهی آبخازیا و گرجستان به فکر تحکیم مردم قفقاز افتاد و اتحاد کشورهای همسایه را در چارچوب یک دولت واحد آغاز کرد. مشاهده می شود که پادشاه داویت چهارم آغماشنبلی، این روندها را نه بر اساس اصل خشونت، بلکه بر اساس اصل آزادی و داوطلبانه هدایت می کرد. او می خواست ساکنان قفقاز را متقاعد کند که ایده وحدت سیاسی آنها از اعماق تاریخ می آید. این کار آسانی نبود. و  می بینیم که تعدادی از نمایندگان کلیسا، دارای دانش و آگاهی مدنی، در کنار پادشاه داویت چهارم ایستاده اند. اسقف لئونتی که قبلاً به مفهوم او پرداختیم، یکی از آنها است. تصادفی نیست که او توجه خود را به این واقعیت جلب می کرد که ارامنه سهم ویژه ای در تاریخ و فرهنگ قفقاز داشته اند و آنها همیشه همراه با گرجی ها روند سازاندگی و آبادانی را رهبری می کردند. اگر این اقوام سنت طولانی و غنی همزیستی دارند، چه چیزی آنها را از ادامه این سنت باز می دارد؟ و در صورت وجود حسن نیت هر دو طرف، دیواری که بر اساس مذهب به وجود آمده است، غلبه خواهد کرد.

بی تردید، آنگاه سؤالی مطرح می شود: ایا این دیوار چقدر ضخیم و بلند است؟ خط جداکننده مردم که به مسیحیت گروید چقدر قوی و غیر قابل نفوذ است؟ آیا اصول عقاید که دو طرف را از همدیگر جدا می کند باید راه برادری و عشق را نیز منحنی کند؟ پادشاه داویت آغماشنبلی و دربار سلطنتی موضع لیبرال داشتند و “دین ارمنی” را به عنوان پدیده ای مضر برای کشور و جامعه نمی دانستند. این موضع  با واقعیتی تأیید می شود که پادشاه داویت چهارم آغماشنبلی تعداد بزرگی از ارامنه را به گرجستان ساکن کرد و برای آنها کلیساها ساخت. لئونتی مرولی نیز خود را از پیروان کلیسای شناسی لیبرال معرفی می کند. “دین ارمنی” برای او یا ارتداد نیست، یا معتقد است که ارتداد یک اتفاق با اهمیت درجه بالایی نیست که در مسیر همزیستی سیاسی و فرهنگی ما را باز دارد. به همین دلیل است که وی، اسقف ارتدکس، بر مانع مذهبی که بین گرجی ها و ارمنی ها وجود دارد، تأکید و تمرکز نمی کند.

در عین حال از لحاظ نظری جایز و مورد تأیید منابع ادبی است که متعصب-بنیادگرایان و سختگیران از هر دو طرف با این لیبرالیسم مخالفت کردند. همدیگر را بدعت گذار می نامیدند. این در چندین سند با محتوای رادیکال مشاهده می شود که باید در همان دوره از زبان یونانی به گرجی ترجمه شده باشد: “برای پتروس قصار و آلاجور و روزه آلاجور”، “برای سورپ سرکیس سوبالیسدزه” و “ترجمه برای نفرین ارمنیانِ کفار “. متون مشابه وسط ارامنه نیز تدوین شد. برای مثال شورای کلیسای رویس-اوربنیسی (1105م.)، حکم غسل تعمید کامل ارمنیان ضد خلقدونی را که مایل به پیوستن به کلیسای خلقدونی بودند، صادر کرد (قانون 15). بنابراین، این شورا قاعده ای را که در کلیسای ارمنی اجرا می شود، باطل اعلام کرد، هر چند که قانون شرعی دستورات دیگری در این مورد دارد. به عنوان مثال می توان به قانون 95 شورای ششم کلیسای جهانی استناد کرد که طبق آن گروه خاصی از بدعت گذاران، به ویژه مونوفیزیت ها، اگر می خواهند ارتدوکس شوند، فقط باید نسخه خطی و همه بدعت گذاران را امضا و اوتیخوس، دیوسقوروس و سوروس، یعنی بدعت گذاران را نفرین کنند و در این صورت غسل تعمید مجدد لازم نبود. به احتمال زیاد قانون مجمع رویس-اوربنیسی که در بالا ذکر شد، تحت تأثیر مخالفان ایدئولوژی داویت آغماشنبلی و لئونتی مرولی شکل گرفته است.

علیرغم وجود چنین نگرش هایی، روابط مذهبی و فرهنگی- خلاقانه حتی برای لحظه ای قطع نشد. نویسندگان گرجی از ترجمه های ارمنی کتاب مقدس و میراث پدران کلیسا بسیار قدردانی می کردند و حتی پس از قطع رابطه اوکاریستی با کلیسای ارمنی اغلب از این ترجمه ها استفاده می کردند. بهترین نمونه آن کتاب قطور کهن رساله های کلامی به زبان گرجی “مجموعه شاتبردی” (قرن دهم) است.

جلسات و مباحثه و جدل

مقامات متوجه شدند که دین یک تهدید جدی برای وحدت و یکپارچگی کشور است. به امید کاهش تنش بر این اساس، در قرون 12-11م. چندین مجلس مردمی که سه مورد از آنها مستند است، سازماندهی شد.

اولین مباحثه و جدل در قْرْتیلا (آرتانوج) در زمان پادشاهی باگرات چهارم (1027-1072م.) صورت گرفت. در این مباحثه اِکْوتیمه راهب که از اورشلیم آمده بود و کشیش ارمنی سُوْسْتِن  روبرو شدند. به گفته یک منبع گرجی (منبع ارمنی مشخص نیست)، اکوتیمه راهب چنان دانشی از کتاب های آموزشی-مباحثه  ای  نشان داد که طرف ارمنی نتوانست به بحث ادامه دهد و شکست را پذیرفت.

جلسه دوم در زمان پادشاهی داویت آغماشنبلی صورت گرفت (کارتلیس تسخووربا، جلد اول، صص 356-357). مبتکران، طبق “زندگی پادشاه داویت”، ارمنی بودند زیرا از اینکه گرجی ها آنها را بدعت گذاران  می نامیدند ناراضی بودند. در ترجمه ارمنی همین منبع می خوانیم که تشکیل این جلسه را خود شاه درخواست کرده است. در هر صورت، هم متن و هم ترجمه منبع نشان می دهد که مباحثه از صبح تا شب ادامه داشته است. علیرغم اینکه آرسن ایقالتوئلی، متکلم معروف گرجی، در آن شرکت داشت، هیچ یک از طرفین نتوانستند دلایل قانع کننده ای ارائه دهند. طبق منبع “و از سحرگاه تا نه شب با یکدیگر مشاجره کردند و نتوانستند مناظره را به پایان برسانند، زیرا فقط میل به پیروزی و غرور در هر دو طرف وجود داشت. آنها وارد یک دخمه پرپیچ و خم صعب العبور شدند و نتوانستند راهی برای خروج پیدا کنند. پادشاه به آنها گفت: بس است! شما ای پدران، طبق رسم همه فیلسوفان، با دیدی ناشناخته در اعماق فرو می روید. ما که آدم های غیرروشن و عامی هستیم، نمی توانیم چیزی بفهمیم…”. در متن گرجی آمده است که داویت آغماشنبلی، علیرغم تحقیر خود، سخنانی الهام‌بخش ایراد کرد و موقعیت کلسدونیان را تقویت کرد. ترجمه ارمنی حاوی این جزئیات نیست، بلکه می‌گوید: پادشاه “با گفتار ساده و صریح خود هر دو طرف را آرام کرد و مجلس را منجل کرد” .

این مجادله در جلسه ای که در زمان پادشاهی ملکه تامار برگزار شد، حالت بسیار تندتری به خود گرفت .دلیل آن اختلاف بین سپهسالار  گرجستان زاکاری مخارگردزلی که ضد کلسدونی بود و کاتولیکوس یوانه کلسدونی بود. این مباحثه نیز تا غروب ادامه داشت و نتیجه گیری غیر ممکن بود. سپس کاتولیکوس کارتلی پیشنهادی ارائه کرد – تکه‌های نان عشاء ربانی را به سگ‌ های  گرسنه بدهند و عشاء ربانی آن کلیسا که نان آن توسط سگ گاز گرفته شود باطل اعلام گردد. شاه و ملکه از این ابتکار خوششان نیامد، اما به نظر می‌رسد که مجادله‌گران و یارانشان چنان وجد زده شده بودند که حتی حاکمان مقتدر هم نتوانستند در مقابل شان کاری بکنند و فقط به کاتولیکوس چنین گفتند: “شنیدن آنچه شما گفتید وحشت‌آور است!”. گرجی ها در این نزاع برنده شدند – سگ نان آنها را نخورد، اما  نانِ ارمنی ها را گاز گرفت. اگر متن راوی را با دقت بخوانیم متوجه می شویم که ملکه تامار، احتمالاً به نشانه اعتراض، در این محنت شرکت نکرده است. شاه داود سوسلان (همانطور که در منبع ذکر شده است) حضور داشت اما خواننده احساس می کند که در این هنگام قلبش پر از اندوه شده است. شکی نیست که شاه و ملکه، ضامن صلح و ثبات در کشور، به خوبی از آنچه در نتیجه “معجزه” رخ می داد، آگاه بودند: بخشی از ارامنه از جمله برادر زکریا، مْساخورتوخوتسِسی (رئیس دربار سلطنتی) ایوانه غسل تعمید مجدد شدند. بی تردید است که “معجزه” همه مثل هم درک نمی کنند. احتمالاً به همین دلیل بین عالی ترین مقامات کشور – سپاهسالار زکریا و مْساخورتوخوتسِسی ایوانه – اختلاف  ایجاد شده است. دولت  نگران بود که “معجزه کاتولیکوس یوانه نمی تواند به روابط بین دو کلیسای یک کشورکمک کند. این امر برای همزیستی شهروندان با مذاهب مختلف و در نتیجه برای منافع سیاسی کشور مضر بود.

دوران سخت

پس از مرگ پادشاه تامار، دوران طلایی گرجستان به پایان رسید. به دلیل عوامل داخلی یا خارجی، کشور دچار سخت ترین بحران سیاسی، اقتصادی و معنوی شد. پادشاهی متحد از هم پاشید. مطرانشین های کلیسای حواری ارمنی در خارج از مرزهای پادشاهی کارتلی قرار گرفتند، اما هنوز یک دیاسپورای بزرگ ارمنی در مناطق شرق گرجستان به سر می بردند و تفلیس به عنوان مرکز قوی فرهنگ ارمنی باقی می ماند.

وضعیت از نظر موضوع بحث این مقاله در این دوران چگونه است؟

تصور می شود، سختی ها و مشقت ها، افراد فرقه های مختلف را بیش از پیش به هم نزدیک کرد که نه تنها در روابط اجتماعی، بلکه در دعای مشترک نیز نمود پیدا کرد. بهترین نمونه آن شهر راهبان گارجی است که در دیورهای صومعه های آن تعدادی از کتیبه باستانی ارمنی مشاهده می شد. آنها توسط زائران ارمنی نوشته بودند، که به نظر می رسد آنها مانند ابراهیم کاتولیکوس که با خوشحالی زیارت تقدیسین گرجستان به یاد می آورد، به نوستالژی گرفتار شده بودند.

سه کتیبه گرجی و دو کتیبه ارمنی که در سال 1467 تواسط یک نفر بر روی دیوار صومعه صحرای گرجی خراشیده شده اند، مورد توجه ویژه محققان قرار گرفته است. یکی از کتیبه های گرجی به شرح زیر است: “من، گناهکار ایوانه خوتْسِس، شهروند ارمنستان، مقبره داویت قدیس را گرامی داشتم. هر کی استغفار کند به رحمت او رستگار خواهد شد…”. کتیبه های ارمنی تقریباً همان محتوا دارند، فقط در متن ارمنی نام ایُوانه  با هوانِس جایگزین می شود. طبیعتاً سؤالی در مورد مذهب ایُوانه – هُوانِس مطرح می شود. اخیراً مشخص شد که او فرزند کلیسای حواری ارمنی است. طبق تحقیقات تِمو جُوجوآ، این همآن هواننِس است که در اواسط قرن پانزدهم در یکی از کلیساهای ارمنی تفلیس خدمت می کرد. او خوشنویس و کاتب فوق العاده ای بود. شش نسخه خطی ارمنی رونویسی شده توسط او به  دست ما رسیده است .

چنین تصویری در برابر ما ترسیم می شود: در سال 1467، خدمتکار کلیسای ارمنی به صومعه ارتدکس می رود و در آنجا در کلیسای عبادت می کند. همچنین این یک واقعیتی نیز است که این شخص عمیقاً در واقعیت گرجستان ادغام شده است – او یک نویسنده دو زبانه و دوستدار گرجستان است که این نظر با ذکر باشکوه از پادشاه گرجستان گیورگی تأیید می شود. منظور گیورگی هشتم است که در سال های 1446-1466 م. در  کارتلی پادشاهی می کرد. ویژگی سیاست او فعالیت های بین مذهبی بود. او سفارا را به اروپا فرستاد و تمایل خود را برای نزدیک‌تر کردن کلیساها با پاپ در میان گذاشت. شکی نیست که وی همچنین برای نزدیک شدن کلیساهای ارمنی و گرجی تلاش می کرد. ظاهراً رهبانیت داویت گارِجی نیز در نظرات وی شریک بودند و ارامنه حق رفتن و عبادت در صومعه داویت گارِجی و حتی حک دعاهای شکر بر دیوار را داشتند.

در قرون هفدهم  و هجدهم، عمل به همکاری و دعای مشترک قوی‌تر شد. پادشاهان گرجستان آن زمان به ویژه ایراکلی دوم، به اسکان ارامنه علاقه مند بودند و حتی به آنها مزیت میدادند. سلسله مراتب روحانیان ارتدوکس گرجستان نیز در کنار حکومت سکولار ایستادند و به تعبیر امروزی، موضعی بین ادیانی از خود نشان دادند. همکاری گرجی ها و ارمنی ها در حوزه الهیات، علم و ادبیات احیا شد. نمایندگان دو قوم همسایه زبان یکدیگر را مطالعه می کردند و به فعالیت های فشرده ترجمه مشغول بودند. برای اثبات  چنین همکاری مطالب زیادی وجود دارد. از نظر علمی تدوین کتاب دستور زبان گرجی توسط زوراب شانشووانی مهم ترین اتفاق آن زمان است. این اولین کتاب دستور زبان گرجی است که به زبان گرجی نوشته شده است و نویسنده چنان که خود اشاره می کند، در سال 1737 به دستور شاه واختانگ ششم و برای جلال خداوند گردآوری کرده است. در سال 1755، به لطف شایستگی کاتولیکوس آنتون، یک مدرسه علمیه درتفلیس افتتاح شد وکشیش کلیسای ارمنی فیلیپه قایتمازاشویلی به عنوان رئیس آن منصوب شد. او فرد بسیار تحصیل کرده ای بود که عالمان آن زمان او را دکتر نامیدند. او تعدادی از شخصیت های گرجستانی را تربیت کرد که کافی است از میان آنها اسم دیسیتئوز نِکْرِسِلی و آنتون تساگارِل-چقونْدیدِلی رانام ببریم. اسقف آوِتیکی از ارمنیان ساکن در کارتلی-کاختی، با بصیرت و جهانبینی  متمایز بود. یوآنه اوربِلیانی، قاضی ارشد در مورد او می نویسد: او به پادشاهی گرجستان، به شهر تفلیس، به عنوان اسقف از سوی کاتولیکوس ارامنه و به عنوان پاسدار خردمندترین اسقف ارامنه برای ارمنیان ساکن گرجستان … مردی بسیار خردمند و با بصیرت”است و باید به همکاری کاتولیکوس-پتریارک آنتون اول با وی اشاره کرد و این واقعیت که ارتدوکس های گرجی نیز با علاقه فراوان به سخنرانی های او گوش می دادند.

این روحیه و رابطه، تحت شرایط  رژیم استعماری روسیه عمیق تر شد. تاریخ جدید گرجستان موارد مشکلات ناشی از ایمان بین گرجی ها و ارامنه را نمی داند. برعکس ما می بینیم (به ویژه در مطبوعات) که در این زمان گرجی ها و ارمنی ها یکدیگر را در زمینه اعتراف بهتر درک می کنند. زیارتگاههای مشترک دارند و با هم دعا می خوانند. به یاد خاطرات شخصیت بزرگ عمومی و روزنامه‌نگار نیکو نیکولادزه می‌افتیم که از تساهل و هماهنگی معنوی حاکم در شهر کوتایسی صحبت می‌شود.

“تا با تلاش و شایستگی ما، وحدت ملت‌هایی که به ما سپرده شده است، احیا شود” – این سخنان عالیجناب کاتولیکوس-پتریارک گرجستان، کریون دوم، از پیامی است که او در 14 نوامبر 1917 برای اسقف اعظم کل ارامنه و حضرت کاتولیکوس فرستاد (“سوِتیتسخوولی”، 1917، شماره 4). رهبر تازه منصوب کلیسای  گرجستان با عشق مسیح گونه به “ملت متدین هایکان” و رهبر کلیسای ارمنی درود گفت و با بیان اینکه کلیسای گرجستان خودمختاری خود را تجدید کرده است و این کلیسا می خواهد روابط برادرانه خود را با کلیسای ارمنی تجدید کند، خاطرنشان کرد که این روابط دارای سنت طولانی و قوی است و تجدید آن واقعاً ارزش دارد.

“خویشاوندی برادرانه گرجی ها و ارمنی ها که در طول قرن ها تقویت شده است، در پایگاه مسیحیت در اورشلیم درخشید. با کمک شیطان، انسان ستیزی، خشم و کینۀ ایمانی بین ما کاشته شد و در آغاز قرن هفتم،  برادران هم ایمان از هم جدا شدند، تفرقه ما را ضعیف کرد و دشمن ظالم از این ضعف سوء استفاده کرد و بر ما سلطه پیدا کرد. بر تخت اسلاف مقدّس من از تو ، ای کاهن مقدس به خداوند التماس می کنم  تا با تلاش و شایستگی ما وحدت ملت‌هایی که به ما سپرده شده است احیا شود. نه وحدت دینی و عقایدی، بلکه وحدت مدنی و روشنگرانه، تا بین ما اخوت و تفاهم ایجاد شود و ملکوت خدا در وطن مان تجسم یابد”.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=51196

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!