به گزارش پایگاه خبری مفاز، بحث را از اینجا آغاز کردیم که انتخابگری در نسبت با کرامت ذاتی انسان قرار دارد و گفتیم ایجاد نسبت مستقیم بین انتخابگری و کرامت ذاتی انسان که خدا در قرآن بر آن تصریح میکند آثار مهمی دارد که میتواند به یک رویکرد جدید الهیاتی، دینی، فقهی، اخلاقی و جهانشناختی بینجامد.
گفتیم بعضیها به دلیل اینکه انتخابهای انسان توأم با خطا و اشتباه و فسادبرانگیز است چاره را در این دیدند که اصل انتخابگری انسان را محدود کنند و نپذیرند در عالم تشریع و در زندگی اجتماعی، انسان بر مبنای انتخاب خودش عمل کند و تصمیم بگیرد. ما گفتیم این سخن، سخن نادرستی است و به معنای تقابل با طبیعت و آفرینش الهی است و مصداق شرک است.
از آن طرف نکتهای که وجود دارد این است که بالاخره انتخابهای انسان توأم با خطا و اشتباه و فساد انگیزی است. قرآن هم بارها به این مسئله تصریح فرموده است: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ؛ به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشكى و دريا نمودار شده است». پس چه باید کرد؟ آیا میتوانیم هیچ مهارکنندگی برای انتخاب انسان نداشته باشیم؟ ما گفتیم هیچ قیدی به انتخابگری انسان نمیخورد ولی برای اینکه این خطاپذیری کاهش پیدا کند و ضریب اطمینان انتخابگری انسان افزایش پیدا کند چه باید کرد؟
تمایز انتخابگری و ارادهورزی انسان
یک نکته اصلی توجه به تفاوت فرآیند انتخابگری با مقوله ارادهورزی است. بسیاری از فسادها برآمده از ارادهورزی است، نه انتخابگری. پس برای اینکه سطح ارادهورزی ارتقا پیدا کند و ارادهورزی به مرحله انتخابگری نزدیک شود باید تدابیری اندیشید. مهمترین نکتهای که در این بخش وجود دارد ضرورت روشنگری به عنوان یک وظیفه و حق برای همه افراد جامعه است، همان چیزی که از آن در قرآن به عنوان امر به معروف و نهی از منکر یاد میشود.
اصلا تحولات اروپا بر اساس اصل روشنگری شکل گرفت. این یک وظیفه اخلاقی و یک حق انسانی است. امر به معروف همان حق روشنگری است که همه انسانها از آن بهرهمند هستند. البته امر به معروف به معنای فضولی در کار دیگران نیست. فضولی جایی است که بخواهید در امور خصوصی و شخصی دیگران روشنگری کنید، آنجا حوزه مشاوره است. پس من در مقام تصمیمگیری برای اینکه سطح تصمیمهایم از سطح ارادهورزی به انتخابگری برسد باید با افراد دیگر مشورت کنم.
تبعیت از اراده جمعی و عقل مشاعی
برخی انتخابهای انسان اساسی و تعیینکننده است. وقتی من تصمیم میگیرم وارد این شرکت یا انجمن شوم، این کار موجب تبدیل اراده فردی به اراده جمعی است. وقتی شما وارد این مجلس شدید، میدانید اینجا قواعدی دارد و امرش امر جمعی است. در جامعه هم همینطور است. وقتی شما خودتان را در نسبت با دیگران قرار میدهید قبول میکنید بر اساس عقل مشاعی تصمیم بگیرید؛ آن عقل جمعی، عقل شما است. وقتی قرآن میفرماید افراد صاحب عقل مشاعی میشوند اینطور نیست که عقل خودشان را تعطیل کرده باشند بلکه در مجموعه قرار گرفتند و با انتخاب خودشان عقلشان رشد پیدا کرده و ارادهشان ارتقا پیدا کرده است. همه این مطالب در راستای ارتقای ارادهورزی به انتخابگری است تا از فسادبرانگیزی آن کم شود.
اگر این کار را کردیم باز نمیتوانیم بگوییم صد درصد انتخابهای جمعی درست است ولی قابل دفاع است. در فقه ما بین حقانیت و حجیت تفکیک میشود. ما در حوزه تصمیمگیری بشری دنبال حقانیت نیستیم. این مرز تفکر عقلانی و تفکر داعشی است. ما دنبال حقانیت نیستیم تا صددرصد احراز کنیم کارمان منطبق با حق است ولی میخواهیم از تمام ظرفیت و امکان موجود برای شناحت حقیقت استفاده کنیم. نتیجه این کار این است که شما در لحظه، مسئولیت خود را در برابر دستیابی به حقیقت انجام دادید و همین کافی است. اصلا توکل برای همینجاست. توکل برای جایی است که انسان احتمال خطا میدهد. اگر شما توکل کردید و دچار اشتباه شدید، خداوند اشتباه شما را جبران میکند.
پس ارادهورزی با این مکانیزم باید به سطح انتخابگری ارتقا پیدا کند. وقتی ارتقا پیدا کرد اولا از احتمالا خطایش کم میشود، ثانیا احتمال خطایی که دارد حزنبرانگیز و ملامتبرانگیز نیست. این یک روش عقلایی قابل دفاع است و حجت به شمار میآید. حجت چیزی است که میشود با آن استدلال کرد و خاصیت اقناعکنندگی دارد. تنها چیزی که خاصیت اقناعکنندگی و اقناعگری دارد عقل جمعی است. آنکه خاصیت اقناعکنندگی دارد ولی خاصیت اقنناعگری ندارد عقل فردی است.