به گزارش پایگاه خبری مفاز، قابلملاحظهترین و ترسناکترین پدیدۀ فرقهایِ رسانههای اجتماعی، تا به امروز (2021)، کیواِنان بوده است. برخی ناظران معتقدند که چون جنبش کیوانان رهبر مشخص و پرجذبهای ندارد، پس فرقه محسوب نمیشود. دونالد ترامپ قهرمان این جنبش است، ولی گردانندۀ آن نیست. شخصی به نام «کیو» که پُستهای معماگونهاش در فضای مجازی اساس داستانهای کیوانان را به وجود آورده ظاهراً بهنوعی رهبر گروه قلمداد میشود، اما لشکر «گوروها» و «حامیانی» که گفتههای کیو را رمزگشایی و تفسیر میکنند و آب و تاب میدهند نشان دادهاند که در غیاب رهنمودهای کیو کاملاً آمادگی این را دارند که تعالیم صادر کنند و خشونت را برانگیزند (کیو از ماه دسامبر به این سو چیزی منتشر نکرده است، اما پیشبینیها و توطئهها روزبهروز افزایش یافتهاند). شاید تعاریف سنتیِ فرقه را باید متناسب با عصر اینترنت و الگوی جدید فرقهها که مبتنی بر جمعسپاری است روزآمد کنیم.
لیبرالها حق دارند نگران بُرد سیاسیِ کیوانان باشند. مؤسسۀ پژوهشیِ مذهب عمومی در ماه مه نتایج نظرسنجیای را منتشر کرد که نشان میداد ۱۵ درصد آمریکاییها با ادعای اصلی کیوانان، مبنی بر اینکه دولت آمریکا را باندِ شیطانپرستانِ بچهباز میگرداند، موافق هستند و ۲۰ درصد مردم معتقدند «بهزودی طوفانی برپا خواهد شد که نخبگانِ رأس قدرت را از میان خواهد برد و رهبرانِ بر حق را باز خواهد گرداند».
اما نگرانیِ ناشی از این جنبش را سفاهت اعضای آن از بین میبرَد. برخی از وکلای طرفداران کیوانان که در حمله به ساختمان کنگره نقش داشتند همین سفاهت آنها را سپر اصلی دفاعیات خود قرار دادهاند. آلبرت واتکینز، وکیلِ جیکب چانسلی، همان «کیو شمنِ» برهنه، بهتازگی در مصاحبهای موکل خود و دیگر متهمان پرونده را «ناقصالعقل و عقبافتاده» معرفی کرده است.
مایک راتچایلد در کتاب طوفان فرا خواهد رسید۱۲(انتشارات ملویل هاوس) دربارۀ پدیدۀ کیوانان میگوید بیتوجهی و ریشخندِ باورهای کیوانان موجب شده مردم این جنبش را کاملاً دستِ کم بگیرند و حتی امروز هم تهدید آن را جدی قلمداد نکنند. تصویر کلیشهای از طرفداران کیوانان -«محافظهکاران سفیدپوستی که نخبگان لیبرال آنها را اذیت کردهاند و به دلمردگی و غم کشاندهاند»- نباید چشم ما را بر این واقعیت ببندد که بسیاری از طرفداران کیو، مثل اعضای هر جنبش فرقهای دیگر، به دنبال معنا و هدف هستند. راتچایلد میگوید که «بهرغم همۀ اعمال مجرمانه و خشونتی که از طرفداران کیوانان مشاهده کردهایم، بسیاری از آنان حقیقتاً میخواهند نقشی در بهترکردن جهان ایفا کنند».
کسانی که به فرقهها میپیوندند ابلهتر از دیگران نیستند
مسئله فقط شرارت سیاسیِ طرفداران کیوانان نیست که باعث میشود نخواهیم با آنها همدلی کنیم. ما عموماً نسبت به کسانی که فریب فرقهها را میخورند نوعی احساس برتری داریم. کتابها و فیلمهای مستند مکرراً به ما هشدار میدهند که هر کسی ممکن است به دام بیفتد، که فقط کافی است در موقعیت آن قرار بگیرید و اینکه کسانی که به فرقهها میپیوندند ابلهتر از دیگران نیستند. (بعضی فرقهها، ازجمله اوم شینریکو، تعداد قابلتوجهی از افراد تحصیلکرده و متخصص را جذب کرده بودند). اما ما همچنان احساس میکنیم کسانی که به فرقهها میپیوندند زودباور یا سادهلوح هستند. کمتر کسی واقعاً باور دارد که ممکن است روزی فریفتۀ ایمی کارلسون شود -رهبر فرقۀ عشق پیروزشده در کلورادو که همین چند وقت پیش فوت کرد و مدعی بود همۀ عالمِ وجود را او آفریده و در زندگی قبلیاش دختر ترامپ بوده است.
شاید یکی از راههای مقابله با این احساس تکبر عقلی یادآوریِ باورهایی باشد که هیچ دلیل قانعکنندهای برایشان نداریم. باور به اینکه مسیح پسر خدا بوده و اینکه «هر چیز دلیلی دارد» قدیمیتر و متداولتر از این باور است که کارلسون میتواند به نحو خاصی به بُعد پنجم دسترسی داشته باشد، ولی دستِآخر هیچکدام عقلانی نیستند. پژوهشگران در دهههای گذشته بیشازپیش مُصر شدهاند که هیچ یک از باورهای ما -چه عقلانی باشند چه نباشند- ارتباط چندانی با ادلۀ منطقی ندارند. ویلیام جی. برنستین در کتاب اوهام خلق۱۳ (انتشارات ماهنامۀ آتلانتیک) میگوید «انسانها هیچگاه نیروی عقل بشری را برای بررسیِ بیطرفانۀ عالم به کار نمیگیرند». بلکه برعکس، «پیروی حقایق از پیشپندارهایِ احساسیشان را توجیه میکنند».
پی نوشت: زوئی هلر (Zoe Heller) روزنامهنگار و نویسندۀ انگلیسی – ترجمه عرفان قادری – انتشارات ترجمان علوم انسانی