به گزارش پایگاه خبری مفاز، نقد قالب رویکردی است که هرمان گونکل اواخر قرن نوزدهم آن را پایهگذاری کرد. در این روش تلاش میشود گونههای مختلف متون کتاب مقدس تفکیک و تحلیل شود. در نقد سنت یا تاریخ سنت هم که فون راد براساس آن به مطالعه اسفار خمسه (پنجسفر اول عهد عتیق) پرداخته و هرمان گونکل آن را اوایل قرن بیستم شکل داد، فرد محقق براساس پژوهشهای فرهنگ عامه پیش میرود و تحلیل خود را بنا میگذارد. هدف این روش کشف و توضیح سنتهای بومی و عامیانه نهفته در پس پشت روایتها و داستانهای کتاب مقدس است؛ اینکه چگونه داستانهای شفاهی به متون مکتوب تبدیل و به مکتوبات موجود در کتاب مقدس افزوده شدند. منتقدان در این روش معتقدند متون مکتوب موجود در کتاب مقدس، از حیث مضمون و معنا با داستانهای شفاهی که صورت شفاهی همان داستانهای مکتوباند، فرق دارند. فونراد هم در کتاب «موسی» از چنین روشی استفاده کرده و معتقد است معرفی و سیمانگاری حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، حاصل تجربههای ایمانی نسلهای مختلف قوم بنیاسرائیل است.
ترجمه فارسی کتاب «موسی» چندی پیش از روی نسخهای که سال ۲۰۱۲ منتشر شده، توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید و در نوشتاری که در ادامه میآید، قصد داریم تفسیر کوتاه فونراد از عهد عتیق و مفاهیم آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
گرهارد فونراد درباره شخصیت حضرت موسی (ع) میگوید بیشتر آنچه امروز از او میدانیم، حاصل آثار کسانی است که نه در زمانه موسی، بلکه در دورههای پس از او زیستهاند و هیچ زندگینامه کاملی هم از حضرت موسی وجود ندارد. تصاویری که در ادوار بعد از این پیامبر مهم، ساخته شدهاند، متأثر از روح و نگرش همان دورههای مختلف هستند و در جزئیات با یکدیگر فرق دارند. او معتقد است تصویری که اینچنین از نسلی به نسل دیگر برسد، نمیتواند دستخوش تغییر نشود و در اینباره میگوید آنچه در کتابهای عهد عتیق آمده، تصویری است که قوم اسرائیل از خودشان و تاریخشان ترسیم کردهاند.
گرهارد فونراد درباره شخصیت حضرت موسی (ع) میگوید بیشتر آنچه امروز از او میدانیم، حاصل آثار کسانی است که نه در زمانه موسی، بلکه در دورههای پس از او زیستهاند و هیچ زندگینامه کاملی هم از حضرت موسی وجود ندارد. تصاویری که در ادوار بعد از این پیامبر مهم، ساخته شدهاند، متأثر از روح و نگرش همان دورههای مختلف هستند و در جزئیات با یکدیگر فرق دارند
با همینرویکرد و نگاه، فونراد معتقد است داستانهای مربوط به حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، در اصل و از اساس، قالبی برای طرح و روایت اعمال نجاتبخش عظیمی هستند که خدا برای قوم خویش انجام داد. به این ترتیب او در کتابش فقط به موسی (ع) نپرداخته و در پی تفسیر فرامین و شریعت موجود در کتاب مقدس هم برآمده است. چون طبق رویکردی که عهد عتیق دارد، زندگی این پیامبر را جزئی از سنت و تاریخ دین قوم اسرائیل میداند.
نکته مهمی که فونراد در این زمینه مطرحش میکند و مخاطب را به یاد مفاهیمی مثل ساخت افسانه قوم یهود (ساخته و پرداخته اسرائیلیهای متعصب) میاندازد، این است که همه خوانندگان کتاب مقدس، چه منتقد و چه خواننده، بیش از آگاهی از زندگی موسی (ع)، در پی فهم این موضوع ایمانی هستند که خدا برای نجات قوم خود از بدبختی و بردگی مصریها، در مصر فرود آمد و آنها را به سمت سرزمین موعود هدایت کرد.
نقشه راه او در کتاب «موسی» هم به بیان خودش، این است که خطوط اصلی انکشاف خدا را آنگونه به حضرت موسی (ع) اعطا شد، تشریح کند و این کار را در ۴ اصل یا به قول خودش ۴ خط انجام داده است: خط اول، «دعوت از قوم برگزیده خدا برای اینکه کاملاً تحت هدایت خدا و مطیع اراده او زندگی کنند.» خط دوم، «خدا در انکشاف خود کسی است که میان قوم خود به رحمت و داوری حضور دارد.» (دقت کنیم که فونراد با تاثیرپذیری از نگاه تحریفشده موجود در عهد عتیق، برای خدا شخصیت فردی و انسانی قائل است.) خط سوم، «انتقال شریعت خدا که به عنوان حافظ و هدایتگر اعطا شده و با رضا و رغبت پذیرفته و رعایت میشود» و خط چهارم، «بینش درباره هدف فراگیرندهای که در پایان زمانها تحقق پیدا میکند؛ آن هنگامی که تمام ملتها به ملکوت خدا در میآیند.» و باز دقت کنیم که در خط چهارم، باز هم با همان نگاه آیندهنگارانه نویسندگان مختلف عهد عتیق و سازنده افسانه یهود، مساله آخرالزمان مطرح است.
گردهارد فونراد نویسنده کتاب «موسی»
موسای خشمگین عهد عتیق و مساله تجلی نام خداوند
فونراد میگوید بین همه داستانهای کتاب مقدس که موسی شخصیت محوری آنهاست، حتی یک داستان هم نیست که حقیقتاً درباره او باشد. بلکه در این داستانها، نه خود موسی، که خدا شخصیت اصلی است و نویسندگان کتاب مقدس، قصد دارند از رهگذر بیان داستان، کلام و اعمال خدا را نشان بدهند. یعنی تمام داستانهای مربوط به موسی (ع) به خدا گواهی میدهند. نکته مهم این است که به قول فونراد، در این داستانها، «قوم (یهود) به شکلی آرمانی معرفی نشده است؛ بهعکس به شکلی واقعگرایانه در تمام جنبههای طبیعت بشریشان نشان داده شده است.» (صفحه ۲۵) پس میتوان نتیجه احتمالی گرفت ساخت افسانه قوم یهود از جایی شروع شده که نوشتن کتابهای عهد عتیق تمام شده بوده است. او میگوید در عهد عتیق چندبار به حضرت موسی (ع) با لفظ «موسای انسان» اشاره شده است. و این یعنی موسی (ع) در کنار همه القاب بزرگ و عظیمی که دارد، یک انسان ساده و بشری معمولی بوده نه یک نیمخدا- نیم انسان. او در مطالب کتاب خود در بخش اول یعنی «موسای انسان» زیرعنوانی به اسم «خشم موسی» دارد و در آن میگوید حتی بعد از کشتن مرد مصری و فرار از مصر، وقتی خدا به موسی مرجعیت اعطا کرد، خشم شدید موسی همچنان گهگاهی درون او فوران میکرد. دیدگاه فونراد در این زمینه مخالف دیدگاه اسلام درباره پیامبران است. چون به خشم شدید و لجامگسیختهای اشاره کرده که گاهی در وجود موسی زبانه میکشیده است؛ حتی پس از به مرجعیت رسیدن و پیامبرشدنش. در حالی که از دیدگاه اسلامی، خشم انبیا هم باید جلوه و جنبهای الهی میداشته و در مسیر رضای خدا میبوده است. مثلاً خشمی که موسی (ع) پس از بازگشت از کوه و آوردن دهفرمان بر قومش گرفت، طبق آیه ۱۵۰ سوره اعراف بهدلیل بتپرستی و شرک قومش بود و زمینهای الهی داشت.
دیدگاه فونراد در این زمینه مخالف دیدگاه اسلام درباره پیامبران است. چون به خشم شدید و لجامگسیختهای اشاره کرده که گاهی در وجود موسی زبانه میکشیده است؛ حتی پس از به مرجعیت رسیدن و پیامبرشدنش. در حالی که از دیدگاه اسلامی، خشم انبیا هم باید جلوه و جنبهای الهی میداشته و در مسیر رضای خدا میبوده است. مثلاً خشمی که موسی (ع) پس از بازگشت از کوه و آوردن دهفرمان بر قومش گرفت، طبق آیه ۱۵۰ سوره اعراف بهدلیل بتپرستی و شرک قومش بود و زمینهای الهی داشت
دیدگاه دیگر فونراد در تفسیر عهد عتیق و شخصیت حضرت موسی (ع) در آن، که با دیدگاه اسلامی همخوانی ندارد، این است که موسی (ع) یکبار چنان با خدا سخن گفت که بیحرمتی آشکار به مقام الهی بود. در حالیکه با شناختی از که مقام کلیماللهی موسی داریم، چنین چیزی ممکن نیست و احتمالاً از همان مطالب ساخته وپرداخته نسلهای مختلف نویسنده عهد عتیق باشد. بههرحال منظور فونراد از درشتی موسی با خدا، این بخش از عهد عتیق است: «از چه روی بر بنده خویش چنین بدی روا میداری… تا بار تمامی این قوم را بر دوش من بیفکنی؟ …» (کتاب اعداد ۱۱: ۱۵_۱۰)
جالب است که در بحث تجلی خدا در درخت زیتون و دعوت از موسی برای پیامبری، تفسیر فونراد از متن عهد عتیق این است، بیانگر گستاخی انسان در ارتباطش با خداست چون حضرت موسی (ع) از خدا پرسیده اگر مردم درباره نام خدایی که او را به سمتشان فرستاده پرسیدند، چه باید بگوید؟ فونراد میگوید این سوال هم نمود نیاز انسان به خداست و هم نمود گستاخیاش در ارتباط با خدا. چون خدا به موسی گفت «من آنم که هستم.» (خروج ۳: ۱۴_۷) و نامی برای خود نیاورد.
فونراد علاوه بر داستان موسی، با ذکر مثال داستانهای مانوح و فرشته خدا و کشتیگرفتن یعقوب پیامبر با خدا را که از نظر اسلامی، یکی از اسرائیلیات و تحریفات کتاب مقدس است، نام میبَرَد. در هر دو داستان، پرسش انسان از خدا ناشایست تلقی، و هیچ پاسخی به آن داده نشده است. او میگوید هیچچیز نمیتواند انسان را چندان متواضع کند تا از این خواسته گستاخانهاش دست بردارد که خدا را تابع مقاصد خود کند. فونراد همچنین معتقد است نباید این واقعیت را نادیده گرفت که قوم عهد قدیم، نام خدا یعنی نام یهوه را میدانست و آن را چون نامی پذیرفت که ضمن تجلی، نجاتی است که خدا خواسته به آنان اعطا کند. او میگوید این نام، مظهر و خلاصه تمام مشیت لطفآمیز خدا برای قومش است و با تفسیر آیه «به فضل نام خویش مرا جان دوباره میبخشد و به راههای برائت رهنمون میگردد.» (مزامیز ۳:۲۳) اضافه میکند در باور عهد عتیق، نام خدا و اراده نجاتبخش او از هم تفکیکناپذیرند. و وقتی خدا بر کسی نازل میشود، او نمیتواند خدا را ببیند. یعنی بهطور مستقیم خدا را در انکشافش ببیند؛ اما میتواند اعمال شگفتآور خدا را پس از وقوعشان ببیند. چون ظرفیت وجودی انسان در همین حد است. با اینهمه خدا خود را از بندهاش جدا نکرده و آنچه به او اعطا کرده تجلی نامش است.
یکی از مباحثی که فونراد در ادامه موضوع تجلی خدا و تواضع انسان دارد، این است که در آن زمان و در روزگار قدیم، مردم به شدت وسوسه میشدند نزد جادوگران بروند تا به یاری آنها مطمئن شوند که نیرویی ناپیدا را به مهار خود درآوردهاند و چنینچیزی حتی در تاریخ کلیسای مسیحی هم رخ داده است. فونراد میگوید گویی نزول وحی باعث برانگیختن عنصر متمردی میشود که در نهاد همه انسانها وجود دارد و میگوید پر و بال دادن به این عنصر متمرد و رفتن سراغ جادوگران، شاید بدترین راه برای سوءاستفاده از خدا و تجلی لطف او باشد. این مفسر مسیحی کتاب مقدس از این بحثها مقدمهای میسازد تا به این نتیجه برسد که راز نام قدوس خدا در کُنه و عمق کتاب مقدس جا گرفته و کسی باید بیاید مهر و موم آن را بشکند و رازش را فاش کند و آنکس، عیسی مسیح است. یعنی فقط مسیح حق داشت مهروموم کتاب مقدس را بشکند. نتیجهگیری نهایی و صریحاش هم در اینباره، اینچنین است: «بنابراین کسی که به عیسی مسیح ایمان دارد، وقتی کتاب مقدس را به عنوان گزارش عمل نجاتبخش خدا میخواند، نمیتواند چیزی جز ارتباطی عمیق میان عیسی مسیح و نام خدا در عهد عتیق ببیند.» (صفحه ۴۸) همچنین اضافه میکند «و چه بسا، نام مقدس خداوند در عهد عتیق همان نام خداوند (Lord) ئی باشد که بعداً در عهد جدید آمد.»
ادامه دارد…