2

انسان خداگونه در قبالای یهودی

  • کد خبر : 64552
  • ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۹:۴۵
انسان خداگونه در قبالای یهودی
نخستین بار در تورات بحث از خدای انسان­ گونه، در تجربه رویای حزقیال نبی مطرح شده است. مطابق روایت تورات، حزقیال در سال 593 ق.م تجسم جلوه حق را در قالب ترکیبی نور و انسان می ­بیند.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، نخستین بار در تورات بحث از خدای انسان­ گونه، در تجربه رویای حزقیال نبی مطرح شده است. مطابق روایت تورات، حزقیال در سال 593 ق.م تجسم جلوه حق را در قالب ترکیبی نور و انسان می ­بیند. عرفان­ یهود به تجربه روحانی و مکاشف حزقیال، توجه ویژه دارد. حزقیال در مکاشفه خود طوفانی می­ بیند که از شمال به سمت او می ­آید و در لابه ­لای آن ابری سترگ و آتشین با هاله­ ای از نور در اطرافش حرکت می­ کند و در درون ابر، فلزی براق، درخشش دارد. او ابتدا چهار موجود محیرالعقول می­ بیند که چهار صورت و دو بال و پاهایی شبیه انسان و پنجه­ هایی مانند سم گوساله دارند. حزقیال در ادامه مکاشفه خود را این گونه روایت می­ کند:

«برفرازصفحه بالای سرشان، چیزی شبیه به یک تخت سلطنتی زیبا قرار داشت که گویی از یاقوت کبود بود و بر روی تخت، وجودی نشسته بود که به یک انسان شباهت دارد. از کمر به بالا همچون فلزی غوطه­ور در آتش می­درخشید و از کمر به پایین، مانند شعله­های آتش تابان بود. دورتادورش را نیز نوری درخشان فراگرفته بود… حضور پرجلال خداوند این گونه بر من ظاهر شد. هنگامی که آن منظره را دیدم به خاک افتادم آنگاه صدای کسی را شنیدم که با من سخن گفت.» (حزقیال،1: 5-28)

روایت حزقیال نبی از رویت خداوند و تجسم شکل انسان­گونه او و استناد به این آیه از سفر پیدایش که می­ گوید «و خداوند انسان را به صورت خویش آفرید»، باعث طرح ایده شیعورقومه در عرفان ­یهود شد. از این رهگذر، یهودیان، غالبا در انگاره­ های تخیلی خویش، خداوند را در هیئت انسانی تجسم ­کردند. این تلقی از عهد عتیق و عرفان گنوسی- یهودی مرکبه، تا عهد جدید و عرفان قبالا ادامه­ یافت و در قبالا، به دور از تجسم گرایی مرکبه، به یک ایده بنیادین تبدیل­ شد و ساختار سمبولیک و رمزی سفیروت(درخت زندگی) را تحکیم ­بخشید.

تلفیقی از نماد درخت زندگی(سفیروت) با پیکر آدام قدمون شالوده قبالا را شکل ­می ­دهد شاخه ­های درخت زندگی هر کدام نماینده صفتی از صفات­ یا اسمی از اسمای الاهی است. در عرفان مرکبه و آغازگران نهضت قبالا در آلمان (حسیدی ها) در قرون وسطا از خدای انسان­ گونه و انسان ازلی که بر تخت تکیه ­زده و در عرش الاهی استوا ­یافته با عناوینی چون کاود(Kavod)، متاترون و شیعور قومه (Shi’urQoma) تعبیر­می­ شود که همگی ظرف شخینا، ظاهرترین و نازل­ترین اسمای الاهی هستند. از دیدگاه حسیدی ها، «کاود» دو وجه دارد؛ وجه نامرئی، که مربوط به جلال ازلی است، و وجه مرئی، به شکل انسانی با ابعاد شگفت ­انگیز که بر عرش ­الاهی نشسته­ است و در مکاشفات انبیا و سالکان مرکبه دیده شده ­است. (انترمن، 1391، 153و159)

­نامد. منظور از آدم، نوع بشر و موجود خاکی مد نظر نیست، بلکه آدم همان «کاود» یا وجود آسمانی و نمودگار پروردگار است که می­توان آن را با انسان مثل افلاطونی در تفکر یونان باستان مقایسه کرد. (هالروید، 1395، 102 و 103)

گرشوم شولم بر­آن است که توصیف جسمانی خداوند در شکل انسان با ابعاد محیرالعقول و قد و قامت عظیم، ریشه در عرفان ایرانی و هرمسی دارد.(شولم، 1392، 117) در این الگوی باستانی، سخن از دو بعد «انسان» است. در یک سو، آدمی زمینی که در معرض سرنوشت و مقادیر آسمانی قراردارد و در سوی دیگر، انسان ازلی یا «فوس» که مشحون از نور و اندام های نورانی با ابعاد شگفت ­انگیز است. گونه دیگر از کهن­ الگوی انسان نورانی در حکمت هرمسی با «پرومتئوس» آشکار­ می­شود. به عقیده هانری کربن، گنوسیان متاثر از مریم مجدلیه و از رهگذر آموزه ­های مربوط به انسان نورانی در عرفان ایرانی و حکمت هرمسی، با این کهن­ الگو آشنا شده ­اند (کربن،1392، 33 و 34) مریم مجدلیه می­ گوید:

«قدرتی که از نجات­ دهنده بیرون ­آمد و اکنون انسان نورانی درون ماست… خدای من! نه تنها انسان نورانی درون من گوش دارد، جان من هم، همه واژه ­هایی را که تو گفته­ای، شنیده است. انسان نورانی درونم مرا راهنمایی کرده است؛ او شادمان است و حباب ­وار از میانم سر برآورده؛ گویی آرزو دارد از من بیرون آمده و به تو رخت کشد.» (همان)

در منابع ­عرفانی یهود، وقتی از تجسم خداوند در پیکره انسانی سخن­ می­ رود، در واقع به متاترون اشاره­ می­ شود؛ در عرفان مرکبه گنوسی یهودی این ابعاد محیرالعقول به «شیعورقومه» موسوم است. البته با نضج دیدگاه فلسفی در قرون وسطا، برخی فلاسفه یهود مانند موسی ­بن ­میمون به شدت مخالف توصیف شکل و ابعاد برای خداوند بودند. به نظر شولم، یکی از دلایل قطع ارتباط الاهیات عقلانی یهود با عرفان یهود، تجسم و انسان­ انگاری خداوند در عرفان مرکبه گنوسی یهودی بود.(همان،114) موسی ­بن­ میمون تصور جسمانی خداوند را به منزله کفر می­ داند و بر آن است که «جوهری که قد وقامت طبیعی دارد قطعا خدای عجیبی است.» (اپستاین، 1393، 273)

بنابراین، ایده انسان­ انگاری خداوند (شیعورقومه) در تعالیم مرکبه وجود داشت اما فلاسفه یهود با آن مخالف بودند. پس از آن­که زعامت اندیشه ­های یهودی از فلاسفه به قبالائیان انتقال­ یافت، این ایده توسط قبالائیان نیز رد شد و یا به عبارت دیگر، به شکل توجه به انسان ازلی در قالب نماد توامان درخت و انسان تعدیل شد. قبالائیان، از آیه سفر پیدایش که دلالت بر خلق انسان به صورت خداوند دارد تفسیری متفاوت از مرکبه ارائه می­ دهند که در آن، قوای سفیراها سریان حیات الاهی در انسان را نمایان می سازد. دیگر اینکه سفیروت قبالایی، نمادی است برای نشان دادن عالم خدای خالق در تصویر انسان مخلوق که اعضای بدنش، به طریق نماد و رمز، اشاره به حقیقتی روحانی دارد که در سیمای سمبولیک، آدام قدمون (انسان نخستین) به منصه ظهور می رسد؛ در واقع قبالائیان بر این باورند که ذات خداوند (ان سوف) بنفسه نمی تواند تجلی کند، بلکه آنچه در محل ظهور است، صفات خداوند است و شاخه های درخت زندگی(سفیراها) نیز دلالت بر همین صفات دارند. اینکه سفیراها بر پیکر انسان عرفانی (آدام قدمون) جاری است، دال بر نوعی نمادگرایی کالبدشناختی دارد. (رک: شولم، 1392، 381 و 382)

یهودیانی که بر متن کتاب مقدس و شریعت حضرت موسی(ع) پای­بندی کامل دارند، به امکان رویت خداوند در صورت انسانی معتقد نیستند. آنان، رویت خداوند در بوته مشتعل توسط موسی(ع) را، نوعی تجلی انسان­ گونه فرشته­ ای به اذن خداوند می­ دانند که موسی(ع) اجازه دیدن آن را یافت. مبتنی بر این نظر، حضرت موسی(ع) عینا و به صورت مجسم خداوند را مشاهده نکرده است، بلکه صورت فرشته مجلاگر یهوه را دیده و این به معنای تجسم خدای یکتا نیست(شنکایی، 1388، 167)؛ موسی(ع)، یهوئیل(متاترون) همان فرشته خداوندگار را دیده که به جهت شباهت نامش به یهوه و شکل انسان­ وارش، در برخی منابع عرفانی یهود، در جایگاه خداوند قرار داده شده است. در واقع، خداوند انسان را به شکل و صورت متاترون خلق کرده­ است.(همان،190) در تلمود به مکالمه­ ای بین یکی از صدوقیان یهودی که به تورات منقول عقیده­ای ندارند با راو ایدیت، در باب تفسیر دیدار موسی(ع) با متاترون برمی­خوریم، که در این باب روشنگر است:

«یکی از صدوقیان، به راو ایدیت گفت: در تورات نوشته شده است: «و به موسی گفت: نزد خدا بالا بیا»( خروج، 24: 1) اگر دستور دهنده خداوند می­بود، باید بگوید: «نزد من بالا بیا» راو ایدیت در پاسخ گفت: این دستور دهنده متاترون بود که نام او با نام صاحبش(خداوند) یکی است. زیرا که نوشته شده است: «چون­که نام من در اوست.» (خروج،23: 21) صدوقی گفت: در این صورت، ما باید متاترون را پرستش کنیم! راو ایدیت گفت: نه. زیرا نوشته شده است: «به او تمرد نکن» و این جمله را می ­توان تعبیر کرد: مرا با او عوض مکن.» (کهن، 1390، 73)

در سفر خروج از متاترون این گونه سخن رفته است: «من فرشته ­ای پیشاپیش شما می فرستم تا شما را به سلامت به سرزمینی هدایت می کند که برای شما آماده کرده ­ام. به سخنان او توجه کنید و از دستوراتش پیروی نمایید. از او تمرد نکنید زیرا گناهان شما را نخواهد بخشید، چرا که او نماینده من است و نام من بر اوست.»(سفرخروج، 23: 20-22) در نوشته ­های بعدی عبرانیان، این فرشته کروبی به عنوای «فرمانروای دنیا» نمود پیدا ­می ­کند.

بنا به روایت تورات، خداوند با صفات گوناگون خود بر پیامبران تجلی کرده و آن­ها در مکاشفات خود، تجلی صفات خداوند را، گاه در صورت انسان دیده­اند. آشکار شدن خداوند بر اجداد موسی(ع) از این قبیل است. چنانکه در سفر خروج آمده است: «من همان خداوندی هستم که بر ابراهیم، اسحاق و یعقوب به نام ال­شدای[خدای قادر مطلق] ظاهرشدم» (خروج، 6: 3)؛ در مکاشفه هاجر نیز خداوند با نام و صفت «ائل روئی» بر وی آشکار می ­شود. (پیدایش، 16: 13) مطابق تفاسیر تورات، در این مقام، به هیچ وجه، منظور از رویت، دیدار خداوند یکتا و متعال، یهوه بزرگ، نیست.(رک: شنکایی، 1388، 173- 183)

رویت خداوند در شکل انسان (در قالب شیعور قومه) از طرف فلاسفه یهود و قبالائیان، به دلیل ایجاد شائبه گرایش به ثنویت و تجسم خداوند، رد شد. اما عارفان متقدم مرکبه به جهت طرفداری از ایده شیعور قومه، علاقه­ ای به تفکیک یهوه از آدام قدمون نداشتند و به تبع آن به تجسم گرایش یافتند. عرفای مرکبه، شیعور قومه، انسان نخستین در عرش مرکبه را «یوصر برشیت» یا «خالق جهان» نامیدند. این ایده برگرفته از آموزه های گنوسیان ضدیهود از جمله مرقیون و والنتینوس بود. به همین سبب، مرکبه، شیعورقومه را خدای خالق و در عین حال همان ذات حقیقی خداوند دانستند تا با خدای خالق مد نظر گنوسیان (یهوه) –که از نظر گنوسیان غیر از خدای متعالی است- متفاوت باشد. شولم بر آن است، با وجود اینکه ثنویتی از نوع گنوسیان برای یهودیان غیرقابل تصور است، «اما، خدای صانع با بهره گیری از انسان انگاری عرفانی، به صورت تجلی خود در عرش، ظاهر می شود، که در عین اینکه مشهود و عینی است از حیث ذاتش، واقعا قابل تصور نیست.» (شولم، 1392: 118) از این رو شولم نتیجه می گیرد که شیعور قومه در واقع به قلمرو الوهیت و ابعاد آن اشاره نمی کند، بلکه به ابعاد تجلی جسمانی او اشاره دارد. عرفای مرکبه با گرایش به برداشت­های ذوقی، در­ پی خلق حماسه­ ای عرفانی بودند که در آن سالک از هفت هخالوت می­ گذشت(همان، 78و87) و با ریاضت نفسانی، وارد عرش علوی(ارابوت) می­ گشت؛ یعنی سالک مرکبه در تالارهای قلب خویش، مسیری انفسی را طی­ می­کرد و به زیارت ابعاد جسمانی شیعور قومه، نه ذات آن، در شکل انسان نائل­ می ­آمد. (Idel, 2005: 34)

در نگاه فرقه ­های گنوسی یهودی از جمله مرکبه و مغاری، متاترون، به عنوان فرشته خداوندگار، یهوه صغیر است؛ او خالق جهان به حساب می ­آید و در قالب پیکر انسانی با ابعاد و حدود شگفت انگیز در تجربه ­های مکاشفه­ ای ظاهر­می­ شود. در اندیشه فرقه والنتینوس گنوسی، متاترون، عملکردی مشابه با آنتروپوس دارد و از آن به شکوه خداوندی تعبیر­می­ شود که همان تجسم خداوند در پیکر انسان در مراتب تجلی است. در برخی دیگر از منابع یهود، نام فرشته انسان­ وار «کروب» است. کروب یا متاترون، مظهر جلال خداوند در عالم کثرت است که از ترکیب شکل انسانی و حیوانی خلق شده­ است. از این منظر، بعد انسانی این فرشته، همان است که خداوند، انسان را به صورت آن آفرید. (شنکایی، 1388: 190) به بیان واضح، متاترون همان ابعاد جسمانی شیعور قومه و انسان نخستین عرفان مرکبه گنوسی یهودی است.

در عرفان مرکبه، آنگاه که از مقام اتحاد سخن به­ میان می­آید، مقصود، اتحاد با خداوند متعال آن گونه که در تصوف مد نظر است، نیست بلکه اتحاد با متاترون مراد است. چنان­که شولم در اثبات امکان اتحاد معنوی سالک با خداوند، تجربه روحانی حنوخ را شاهد می آورد. به باور او، نباید وحدت مرکاوایی را وحدت با خداوند یکتا یا «یهوه کبیر» دانست. دلیل خلط در برخی منابع نیز از آنجا ناشی می ­شود که آن­ها متاترون را با خدای یکتا به لحاظ مشابهت در نام و افاضه فیض یکی می­پندارند. شولم برآن است که وقتی حنوخ در سلوک معنوی اجازه یافت به آخرین سرمنزل سلوک یعنی قصرعلوی ارابوت(عرش) واردشود، صفوف ملائکه، فرشتگان شینانیم (آتش)، کروبیم(مشعل­های فروزان)، افانیم(سنگهای آتشین)، سرافیم(آذرخش) را دیدار کرد. بعد از مشاهده فرشتگان کروبی، ارواح قهر و غضب و عرش شخینا، سلوکش به جذبه عرفانی تبدیل گشت «گوشت ­های بدنش به شعله و رگ­هایش به آتش، مژگانش به شراره­ های نور و ابروانش به مشعل­ های افروخته تبدیل­ شد.» (شولم، 1392: 121) بعد از این تحول و استحاله علوی در متاترون فانی­ شد و به نام مبارک «متاترون» مزین گشت.

موشه آیدل، قبالاپژوه معاصر نیز در بحث از روایت تورات و سفر پیدایش از سفر معنوی حنوخ که می­ گوید: «حنوخ [یا اخنوخ] با خدا می­زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید.» (پیدایش،5: 24)، بر آن است که این تجربه روحانی در تورات و تفاسیر عهد عتیق و جدید، در شکل­گیری عرفان مرکبه نقش بسزایی داشت. مبتنی بر این تفاسیر، صعود علوی حنوخ به آسمان باعث شد که او به اتحاد با شخصیت کیهانی متاترون نایل­ می شود. (Idel, 1990, 223) در این دیدگاه متاترون تجلی یهوه کبیر و اولین تجلی تلقی می­ و از میان موجودات تنها انسان می­تواند به مقام او ارتقا یابد. (نیکدل، 1391، 97)

حسین شهبازی

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=64552

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

error: Content is protected !!