به گزارش پایگاه خبری مفاز، شاید «تلقین» فقط در حد یک فیلم بلاک باستر تابستانی ۱۷۰ میلیوندلاری در پسِ حافظهتان خاک بخورد، اما اگر ذرهبین بهدست شوید، میتوانید سرنخ فرقهی دیرسالِ تائو و القائات شبهمعنویاش را از داخل هزارتوی مهگرفتهی دنیای کریستوفر نولان بیرون بکشید.
۲۵۰۰ سال پیش، لائوتسه، حکیم چینی، فرقهی تائوئیسم را میعالَمَد و پیروانی جمع میکند و کمکم این زبانهی باریک و گیراننده، حجیمتر میشود تا به الان که اندیشهاش، تک و توک دامنگیر نبیرههاش است. فرقهای که فلسفهاش را به بستر یک رودخانهی کمعمق، شبیه میداند. و دَرَش این اندیشه غلبه دارد؛ جریانبودگی. از این بابت عرفان تائو بر دو کرسیِ بیآغاز و انجامبودن و ناواقعی بودن این دنیا، تکیه زده است. عملا تکیهزدن بر همچو کرسیای، یک اصل و ساختار ارگانیک را در انسان میمیراند؛ معاد و میچسبد به یک معنویت ادعایی و یک درهمریختگی جهانشمول از انرژیدرمانی و خواب و مناسک و ایدهی ضدمعاد. ایدهای که جانمایه و موتیف اصلی فیلم تلقین است؛ خواببودگی و عدم مرگ و واقعیت.
فیلم داستان یک گروه چالاک از روانکاوان و معماران زبل است که همراه کاب، بییالله وارد خوابهای دیگران شده و سعی در کشف و دزدی اطلاعاتشان دارند. و در ادامه این خواب و واقعیت آنقدر در هم میآمیزد که دیگر بهطرز غیرقابلتوضیحی، نمیشود مرزی بینشان پیدا کرد. در واقع فیلمِ تلقین، خود، تلقین فلسفهی تائو است و در پایان این دودلیِ خردکننده را در ذهنمان میکارَد که نکند وقتی میمیریم، از خواب بیدار میشویم و باز به روالمان ادامه میدهیم؟
این ایدهی شکلاتپیچشده در سکانسی از خودپوشیدهداری بیرون میزند که كاب رو به مال (همسرش) میکند و میگوید جهان واقعی زمانی برای كاب اتفاق میافتد كه فرفره مدتی كوتاه چرخش داشته باشد. و در سکانس پایانی میبینیم که فرفرهی مذكور از چرخش نمیافتد. لذا فیلم خیلی زیرپوستی به تاسی از طریقت تائو، این گزاره را در ناخودآگاه جمعی جا میدهد؛ ناواقعیبودن جهان پیرامونی.
امروزه تولیدات هالیوودی از این دست، مرزبندی عیانی میان معنویت معاصر و عرفان اسلامی به وجود آوردهاند. مرزبندییی که به شکاف، بیشتر شباهت دارد و از قرار معلوم این شکاف حالاحالاها خیال پرشدن ندارد.