2

جایگاه اجازه در تصوف

  • کد خبر : 43545
  • ۰۸ دی ۱۴۰۱ - ۷:۰۰
جایگاه اجازه در تصوف
متصوفه برای اقطاب خویش مناصبی قائل هستند که از آن جمله می توان به دادن اجازه های مختلف به مریدان و مشایخ خویش مانند اجازه امام بودن برای نماز جماعت، قضاوت و ارشاد، اشاره کرد.

به گزارش پایگاه خبری مفاز، یکی از مسائل و اصول مهم در تصوف داشتن اجازه در تمام امور است. فرقه سلطان علیشاهی نیز برای این مسئله اهمیت ویژه‌ای قائل است. به حدی که تمام اقطاب این فرقه، قسمتی از کتب خود را به این مسئله اختصاص داده اند. اقطاب و مشایخ این فرقه مرتباً این مسئله را در صحبت‌های خود به دراویش متذکر می‌شوند که کوچک ‌ترین اعمال و رفتار آنان باید مطابق با اجازه آن‌ها باشد.

اجازات مختلفی در صوفیه وجود دارد همچون اجازه در ارشاد و اجازه نماز و اجازه قضاوت… کیوان قزوینی درباره سلسله مراتب در تصوف  می نویسد: «باید دانست که القاب و مناصب صوفیان خیلی منظم است و این نظم در دستگاه تصوف چنان است که غیر از خود قطب کسی حق تجاوز از حد خود ندارد. مثلاً دلیل نمی تواند پیش نمازی کند، گرچه مقامش خیلی بالاتر از پیش نماز است و نیز نمی تواند صحبت کند، نه با اغیار و نه با مشرفين و بالعکس، مگر آنکه اذن صحبت یا اذن نماز هم داشته باشد. اما شیخ اگر محدود باشد می تواند صحبت و دلالت و امامت هم بکند. اما نمی تواند فطر و عشر و نذر بگیرد.»(1)

باید توجه داشت که متصوفه برای تمام مردم نامگذاری کرده  و آنها را با نامی معرفی می کنند و با توجه به آن اسمها با مردم تعامل می کنند. کیوان قزوینی در کتاب استوار رازدار می نویسد: « قدری از اسماء مردم به اصطلاح صوفی در رازگشا ذکر شده، میزان و سرحدّ اول انقلاب نام و حکم و دین مردم از غیریت به خودی تشرف است. پس مردم تا مشرف نشده اند یا منافق اند یا غیر یا طالب و هر یک از این سه، چند درجه دارند.»(2) در این عبارت جناب کیوان بیان می دارد که صوفیه مردم را قبل تشرف به تصوف به سه دسته تقسیم می کنند.

وقتی شخص به تصوف وارد می شود نیز برای آنها نامی تعیین می کنند. کیوان قزوینی در این بار می نویسد: «نام هایی که صوفیان به مرید رسمی خود می دهند پنج نام است: اول: مشرف است، دوم به معنی لغوی است. سالک به معنی اخص است، یعنی پس از آنکه قدری از مراحل سلوک را طی نمود معلوم می شود برای قطب او که او به نحو سلوک رفته، پس نام سالک به او می دهد؛ و یا به طور جذب رفته پس نام مجذوب به او می دهد. پس نام سیم مردد است میان سالک و مجذوب و نام چهارم نیز مردد است میان مجذوب و سالک، زیرا هیچ سالکی تا آخر به یک حال باقی نمی ماند، اگر اول سالک به معنی اخص بود، آخر مجذوب خواهد شد و بالعکس؛ نام پنجم شیخ است که می تواند دیگران را ارشاد نماید و تکمیل»

پس در تصوف سلسله مراتب متعددی است و قطب به مریدان خود اجازه های مختلفی از قبیل تبلیغ ، پیش نمازی، قضاوت، اجازه دعانویسی می دهد و کیوان قزوینی در این باره می نویسد: «اگر ترقی کرد و اجازه تبلیغ و دعوت به او داده شد، او را پیر صحبت نامیم. اگر گاهی دلیل واقع شد، او را پیر دلیل نامیم و اگر اجازه پیشنمازی یافت یا اجازه قضاوت در خصومت و دشمنی ها، خود صوفیان او را امام جماعت و قاضی نامیم و اگر اجازه دعانویسی یا اوراد دادن به طالبان دور از قطب یافت، همۀ آنها پنج اوراد یا بعض آنها او را مجاز در اوراد نامیم، و اگر اجازه دستگیری و مشرف نمودن و ذکر قلبی دادن به طالبانی یافت، او را شیخ نامیم.»(3)

در این راستا باید به این مبنای متصوفه که قطب به عده ای اجازاتی می دهد نقدهایی بیان شود:

1. در مبانی دینی چنین حقی برای قطب مشخص نشده است و باید توجه داشت که اسلام برای قطب در عصر غیب کبری جایگاهی مشخص ننموده و او دارای ولایتی نمی باشد تا بتواند به کسی در موردی اجازه بدهد.

2. منصب قضاوت از شؤون امام معصوم(علیه السلام) که در عصر غیبت به فقهاء واگذار شده است. ابی خدیجه از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌کند: «بَعَثَنِي أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام إِلَى أَصْحَابِنَا فَقَالَ قُلْ لَهُمْ إِيَّاكُمْ إِذَا وَقَعَتْ بَيْنَكُمْ خُصُومَةٌ أَوْ تَدَارَى فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَحَاكَمُوا إِلَى أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلًا قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ قَاضِياً وَ إِيَّاكُمْ أَنْ يُخَاصِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى السُّلْطَانِ الْجَائِرِ.(3) ابو خدیجه گوید امام صادق(ع) به من مأموریت دادند که نزد اصحابشان بروم و به آنها بگویم دور بدارید خودتان را وقتی که خصومتی بینتان پیدا شد یا بینتان گفتگویی پیش آمد از اینکه تحاکم کنید و مراجعه به این فساق نمایید، یعنی به قضاتی که از سوی سلاطین جائر هستند مراجعه نکنید، بلکه به شخصی مراجعه کنید که عارف به حلال و حرام ماست، پس همانا او را بر شما قاضی قرار دادیم و نیز اگر مخاصمه‌ای شد که مرجع آن والی جائر است از مراجعه به آنان پرهیز کنید.»

طبق این روایت، امام صادق(علیه السلام) عالمان دینی را به قضاوت منصوب نموده است چون قضاوت از شؤون امام معصوم(علیه السلام) است و کسانی حق انجام آن را دارند که از جانب امام معصوم(علیه السلام) اذن داشته باشند و اقطاب و مریدان آنها چنین اذنی از جانب امام(علیه السلام) ندارند.

3. در تصوف پیش نمازی موکول به اجازه قطب می باشد ولی در مبانی دینی چنین چیزی مطرح نشده است و فقهاء که حافظان دین در عصر غیبت می باشند برای امام جماعت بودن شرایط محدودی مشخص کرده اند و هیچ فقیهی اجازه قطب را جزء شرایط پیش نماز بودن ذکر ننموده اند. امام خمینی(ره) در تحریرالوسیله در بیان شرایط امام جماعت می‌فرماید: «در امام جماعت اموری شرط است: ایمان و پاکی ولادت (حلال‌زادگی) و عقل و بلوغ …، و مرد بودن درصورتی‌که ماموم مرد باشد، بلکه بنابر احتیاط، هرچند هم ماموم زن باشد، و عدالت، …»(4)

در نتیجه باید توجه داشت که قطب از منظر دین اسلام، در  عصر غیبت کبری هیچ جایگاهی ندارد و اذن به قضاوت، غصب شأن امام معصوم(علیه السلام) است. همچنین اذن به پیش نمازی از منظر دینی جزء شرایط امام جماعت نیست و هر فردی که دارای شرایطی مندرج در رساله های عملیه باشد، صلاحیت امام جماعت بودن را دارد و نیازی به اجازه قطب ندارد.

پی نوشت:

(1). کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، نشر راه نیکان، چاپ اول، 1386، ص311

(2). کیوان قزوینی، عباسعلی، استوار راز دار، نشر راه نیکان، چاپ اول، 1387، ص312.

(3). همان، ص313.

(4). خمینی، روح الله، تحریرالوسیلة، ، کتاب الصلاة، فصل فی صلاة الجماعة، القول فی شرائط امام الجماعة، ج۱، ص۲۸۸.

لینک کوتاه : https://mafaz.ir/?p=43545

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.