به گزارش پایگاه خبری مفاز، جهان امروز، جهان تبلیغات است. جهانی که با استفاده از وسایل ارتباط جمعی بسیار پیشرفته، میتوان ذهنها و مغزها را، اگر نگوییم به تسخیر، لااقل به واکنش واداشت. در دنیایی که غولهای رسانهای، نقش سربازان قدیم را در آن بازی میکنند و مغزها و ذهنها و تسخیر آنها جای تسخیر سرزمینها را گرفته است، نمیتوان در مقابل هیچ چیز بیتفاوت بود. تبلیغات و رسانهها، مرزها را در نوردیدهاند و به ذهنها رسوخ کرده و در صددند تا به ذهنها بقبولانند که درستی و حقیقت، همان چیزی است که آنها میگویند. از تبلیغ خوراکیهای متنوع گرفته تا ظریفترین موضوعات فرهنگی و فلسفی را مانند بمب، بر ذهن، فکر و روح مخاطبان خود فرود میآورند.
برای مثال، نگاهی به جو رسانهای این روزها بیندازید. «جنگ تمدنها»، «تروریسم»، انفجار در محله شیعهنشین «صدر» بغداد و کشته شدن بیش از ۲۰۰ نفر، شهادت بیش از ۱۰۰ نفر از مردم فلسطین در اثر حملههای رژیم صهیونیستی در خلال یک ماه گذشته، توافق هستهای فرانسه و ایتالیا و… امروزه در سایه این هیاهوهای تبلیغاتی است که پدیدهای به نام «پوپولیسم» تقویت میشود و به عوامفریبی خود شدت میبخشد. در عین حال، این مقوله مانند بسیاری مسائل زندگی بشر، امروز دچار پیچیدگی زیادی شده است.
تاریخچه پیدایش پدیده پوپولیسم به سبک و سیاق امروزی را باید درگروهی به نام نارودنیکها (مردمباوران) که در سال ۱۸۶۰ در روسیه، به قصد انقلاب سوسیالیستی فعالیت میکردند، جست و جو کرد که تکیه آنها بیشتر بر توده و عامه مردم بود.
در بحثهای نظری پیرامون پوپولیسم، دو نوع رویکرد وجود دارد: در یک نگاه پوپولیسم معادل مردمباوری قرار میگیرد و اعطای آزادیها وامتیازات دموکراتیک به مردم و شریک کردن آنان در ساختار قدرت است که در عین حال، در مقابل نخبهگرایی و نخبهباوری قرار میگیرد و از بعد سیاسی و اجتماعی چندان مذموم نیست. از نگاه دیگر، پوپولیسم به معنای مردمداری است که تزریق نوعی امید واهی به جامعه و تأکید بر عقاید فراموش شده توده جامعه است که به بهرهبرداریهایی از جامعه منجر میشود. آنچه در این نوشته از آن بحث میشود، بر رویکرد دوم استوار است.
پوپولیسم در طول تاریخ حیات خود، در عرصههای مختلف اجتماع ـ بهخصوص نحلههای فکری افراطی نظیر فاشیسم و نازیسم ـ به صورت پنهان یا آشکار حضور و نفوذ داشته است. این طرز فکر، به دلیل داشتن وجوه اشتراک بسیار با افکار تندروانه و عوامپسندانه گروههای مختلف، توانایی تداخل و اشتراک فکری را با این گروهها دارد. تفکر پوپولیسم با نفوذ به ردههای بالای مدیریتی گروههای فکری، قدرت را به تدریج قبضه کرده و نیروی مردم را با شعارهای تهییج کننده خود ـ البته برای مدت زمانی کوتاه ـ در راه نیل به اهداف خود به کار میگیرد.
اگر به نحلههای فکری، همچون ناسیونالیسم و مارکسیسم وتاریخچه آنها نظری بیفکنیم، شاهد ظهور افراطگرایانی چون هیتلر، موسیلینی و استالین (نازیسم، فاشیسم و استالینیسم) هستیم. باید گفت از وجوه اشتراک (حداقل در سیاست اعلانی) این گروهها یا افرادی که سردمدار آنها بودند، در شعارهای فریبکارانه و عوامگرایانه آنها بود. در حقیقت، هیتلر، موسیلینی و استالین حکومتهای خود را بر پایه شعارهای پوپولیستی بنا کردند یا حداقل یکی از پایههای حکومت آنها پوپولیسم بود. در اینجا باید اذعان داشت که پوپولیسم، به دلیل اینکه دارای شعارهای مردمگرایانه بوده و در پی جلب توجه هر چه بیشتر مردم است، در نتیجه در مخالفت جدی با امپریالیسم و ناسیونالیسم قرار دارد؛ ولی این دلیل نمیشود که مکتبهای فکری افراطی، نظیر فاشیسم ونازیسم، از روشهای پوپولیستی در راه نیل به اهداف خود بهره نبرند. چون همان گونه که خواهد آمد، پوپولیسم متشکل از گروههای متفاوت وگاه متناقض است که هر یک در صدد دستیابی به منافع خود هستند. پیش از اینکه پوپولیسم را در ترکیب با دیگر شئون جامعه بررسی کنیم، نخست باید با پوپولیسم و آموزهها و اهداف آن آشنایی مختصری داشته باشیم.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم از واژه لاتین populous (توده مردم یا عامه) گرفته شده است. پوپولیسم که در فارسی از آن به عوامگرایی و مردمباوری یاد میشود، ویژگیهایی دارد که در زیر به بعضی آنها اشاره میشود.
۱) جلب پشتیبانی مردم با توسل به وعدههای کلی و مبهم، و معمولاً تحت کنترل رهبر فرهمند و شعارهای ضد امپریالیستی.
۲) پیشبرد اهداف سیاسی، مستقل از نهادها و احزاب موجود، بافراخوانی توده مردم به اعمال فشار مستقیم بر حکومت.
۳) بزرگداشت و تقدیس مردم یا خلق، با اعتقاد به اینکه هدفهای سیاسی باید به اراده و نیروی مردم و جدا از احزاب یا سازمانهای سیاسی پیش برود.
البته آیین و سنت سیاسی پوپولیستی، در هر کشوری شکل ویژهای دارد. در نهضتهای پوپولیستی، معمولاً ائتلافی آشکار یا ضمنی، میان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض بر قرار میشود.تداخل اقشار گوناگون در این نهضت ها، به طور عمده ناشی از عدم تشکل طبقاتی و عدم وجود مرزبندی روشن طبقاتی است.
به هر روی، پوپولیسم دارای مشخصات زیر است:
عوام فریبی، تقدیس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تکیه بر تودههای محروم، نداشتن ایدئولوژی مشخص، اصلاحطلبی، ضدیت با امپریالیسم، ملیگرایی، توسعهخواهی و پر و بال دادن به نیروهای بازار. (۱) در نگرش پوپولیستی، جهتگیری افکار عامه، به منظور واداشتن حکومت به پذیرش منویات مردم، چشمگیر است. در پوپولیسم، اراده جهتدار توده مردم نسبت به عدالتخواهی، نقشی بارز دارد و مکانیسم این اراده جهتدار، مؤثرتر و برتر از مکانیسمهای سازمانهای مختلف است و حکومتها به طور مستقیم و غیرمستقیم، تحت فشار و تأثیر خواست عامه مردم واقع میشوند و در تنظیم و تعبیه صحیح امور و تبیین سیاست و وظایف تجدید نظر میکنند. معمولاً رواج فساد در طبقه حاکم، به حرکات و روشهای پوپولیستی منتهی میگردد.
پوپولیستها همواره به دنبال جستن روزنههایی مبنی بر وجود یا عدم وجود کژی و فساد در حکومت هستند. در حقیقت عوامل زیادی موجب پیدایش پوپولیسم در جوامع امروز میگردد. به عقیده پل تاگارت، پوپولیسم، واکنش به اندیشهها و روشهای نظامهای سیاسی مبتنی بر نمایندگی است و در مقابل احساس وقوع بحران، به تجلیل پنهان یا آشکار از کانون آرمانی خود میپردازد؛ با این همه، به دلیل فقدان ارزشهای بنیادی، از عوام بیشتر تأثیر میپذیرد و در هر محیطی ویژگیهای محیط پیرامون خود را میپذیرد و عملاً پدیدهای گذرا است. (۲)
به هر روی، پوپولیسم با توده مردم سر و کار دارد و در حقیقت جنبشی تودهای است؛ اما به دلیل نداشتن تشکل منسجم و هدف مشخص و واقعی، این جنبشها منسجمتر و دارای تشکیلات منظم بعدی هستند که در ادامه، منویات خود را اعمال میکنند. همان گونه که پیشترگذشت، این پدیده ملقمهای از گروهها، افکار و افراد با منافع متفاوت وگاه متضاد است که هر یک در پی برآوردن منافع و خواستههای خود هستند. در این میان، تشکیلات و گروهی موفقتر است که بتواند سوار بر موج پوپولیسم، آن را به سمت و سویی که خود میخواهد، هدایت کند. پوپولیسم با همه تنوع در تاریخ اجتماعی معاصر، بر موج احساسات تودهای سوار شده و بدین گونه مشروعیت سیاسی خاصی را برای خود پی میریزد.
در آنچه به فرایند پوپولیسم باز میگردد، باید بر پتانسیل بسیار بالایی سرایت در باورها و رفتارهای فرهنگی اشاره کرد که صرفاً بحثی روان شناسانه است؛ به گونهای که برای مثال مارکسگرایان فرویدیست، درباره فاشیسم مطرح کردهاند (رایش) یا روانشناسان بر آن تأکید داشتهاند (فروم)، بلکه از نگاه انسانشناسی، بیشتر به پدیده تقلید فرهنگی و الزام و کنترل اجتماعی و نیاز و ضرورت جماعتگرایی در برابر فردگرایی در بسیاری جوامع و موقعیتها مربوط میشود. (۳) به هر حال در آنچه به نتایج مربوط میشود، باید متأسفانه بر این نکته تأکید کرد که تجربه پوپولیسم را نمیتوان بر خلاف آنچه بسیار تصور شده است، نوعی واکسیناسیون در برابر خطرات بعدی ظهور این پدیده در آن جامعه یا جوامع دیگر به حساب آورد.
آنچه تاریخ به ما میآموزد، آن است که پیشداوریهای پوپولیستی، عموماً به تخریبهای گسترده فرهنگ و حتی جنگها، تنشها و قومکشیهای هراسناک منجر میشوند (برای نمونه جنگ جهانی دوم)؛ اما این نتایج حتی پس از آنکه تحلیل شده و همه افراد از آنها آگاه شده و حتی دچار عذاب وجدان نسبت به آنها میشوند، لزوماً موجب نمیشود که با تکرار فاجعه روبرو نشویم؛ برای نمونه قتل عامها و نسلکشیهای بالکان در اروپا و همین فرایند در افریقا، به ویژه رواندا در ابتدای دهه ۱۹۹۰ از این لحاظ گویا هستند. (۴) در نهایت باید تأکید کرد که پوپولیسم، همچون هر روند دیگری که در راه تقلیلدهندگی اندیشه حرکت میکند، به دلیل آنکه جهان ما جهانی است که دائماً رو به سوی پیچیدگی بیشتر دارد، میتواند به همان میزان خطرناکتر شده، ضربات سختتری را از لحاظ فرهنگی بر یک کشور یا یک فرهنگ وارد کند. موضوع فرهنگ که در این مقال مد نظر ماست، دین و مسائل مربوط به آن است.
صهیونیسم یهودی ـ مسیحی و استفاده پوپولیستی از دین
تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی و پدر صهیونیسم سیاسی که در سال ۱۸۹۷ میلادی، نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالار موسیقی شهر بال تشکیل داد، گمان نمیبرد که جنبشی را که پایهگذار آن بوده است، روزی بتواند از مواهب بیشمار رادیکالیسم دسته عظیمی از مسیحیان استفاده کند، زیرا وی در آن کنگره گفته بود که همه جهانیان از یهودیان جدا هستند و یهودیان، تنها در میان خودشان میتوانند در امان باشند؛ اما امروزه به نظر میرسد که یهودیان، مأمنی بهتر از ارض موعود (اسرائیل) در جامعه و دولت آمریکا یافتهاند. (۵)
صهیونیسم یهودی، امروزه در سایه حمایتهای بیدریغ امریکا و مظلوم نماییهای تاریخی، همچون هولوکاست، توانسته است که خود را بر سرزمین فلسطین تحمیل کند و در این میان، از تمام امکانات برای پاکسازی قومی و دینی در این سرزمین استفاده کند. سخن به گزافه نگفتهایم اگر بگوییم که از مهمترین پایههای تشکیل رژیم صهیونیستی، استفاده کاملاً پوپولیستی از دین بوده است.
مهاجرت به ارض موعود که البته در آغاز سرزمینی در آفریقا بود، ولی سپس با مساعدت انگلیسیها به فلسطین معطوف شد، یهودیهای سراسر دنیا را با فریب و نیرنگ به آنجا کشید و با شستشوی ذهن و روح آنها، اسلحه به دست آنان داد تا ساکنان اصلی سرزمین فلسطین، اعم از مسیحی یا مسلمان را از بین ببرند و هولوکاستی را در سرزمینی فلسطینی بیافرینند که روی هولوکاست هیتلری را سفید کرد.
نویسنده: سید حسین حسینی (هفته نامه پگاه حوزه – ۱۳۸۶ – شماره ۲۰۷)
پی نوشت ها:
۱ـ علی آقا بخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، نشر چاپار، تهران ۱۳۷۹.
۲ـ غلامرضا علی بابایی، فرهنگ سیاسی آرش، انتشارات تشیان، ۱۳۸۲.
۳ـ همان.
۴ـ همان.