به گزارش پایگاه خبری مفاز، در قانون جذب مهم طلب خوب است نه مطالبهگر خوب؛ یعنی از آنجا که تربیت انسان الهی در جذب مطرح نیست، هر کسی که هدفی را انتخاب نماید، صرف نظر از اینکه آن هدف، الهی و یا شیطانی باشد، به عنوان یک ارزش در کائنات ایجاد میشود و مطالبهگر به هدف خود دست مییابد. از مباحث قابل تأمل در راز، این است که قائلیین معتقدند: «مهم نیست تو خوب یا بد باشی و مهم نیست چیزی بخواهی که در ذات خود خوب باشد یا خوب نباشد، بلکه مهم خواست و طلب توست…».
هرچند این مختصر، گنجایش پرداختن به موضوعات مبنایی را ندارد، اما ذکر سه نکته خالی از لطف نیست:
نکتهی اول اینکه، این گونه محوریت دادن به خواستها و تمنیات آدمیان، محصول رویش بذر سکولاریسم و دنیاگرایی است که از زمین اومانیسم روییده است؛ یعنی همان نظام معرفتی که انسان را محور هستی میداند و خواسته، لذت و امیال او را اصیلترین اصل در نهاد انسانی میداند و بالتبع همین خواستهها را مبنای نظام تشریع قرار میدهد. بنابراین، طبیعی است که در جذب، حرفی از خوبی و بدی مطلوبها نیست و نظام ارزشیای فراتر از میل و طلب انسان تصویر نمیشود و ملاکی برای سنجش مطلوبها معرفی نمیگردد. به همین جهت است که اریک فروم مدعی است، باید محبت به انسان و عدالت را جانشین خدا نمود و سخن از خدا را کنار گذاشت.
دوم اینکه در چنین نظام معرفتی، ارزش انسان نه در بعد الهی و ملکوتی او، بلکه در خرد زمینی و عقل معاشاندیش اوست. نتیجه آنکه، خردگرایی و عقلگرایی اصالت پیدا میکند و در نهایت، رفاه و تنعم انسان و خوشی و لذات او تعیینکنندهی مطلوبهای اوست و بهسازی زندگی انسان، به جای قرب الهی و کمال معنوی او مینشیند، قانون جذب محصول تفکر اومانیستی(انسان مداری) در غرب است که در پی آن دین و وحی از صحنهی اجتماع کنار گذاشته شد و همه چیز با محور خواست آدمی ارزش پیدا کرد.
نکتهی جدیدی که در تئوری راز اضافه شده، این است که نه فقط نظام تشریع، بلکه نظام تکوین هم در خدمت آمال و آرزوهای انسان و تمنیات اوست. عبارت «فرمانبردارم، سرورم» که به عنوان زبان حال کائنات، بلکه «قویترین قانون کائنات» در قانون جذب بارها تکرار میشود، نشاندهندهی این است که آنچه در قانون جذب ارزشمند معرفی میشود، پرداختن به خوشیهای اینجهانی است، نه تعالی معنوی و خودسازی اخلاقی.
خلاصه اینکه، در چنین نگرشی هر چند خدا به ظاهر انکار نمیشود، اما انسانها به بی نیازی از خدا و آموزههای وحیانی دعوت می شوند، نه استمداد از قدرتهای الهی و تمسک به دستورات دینی. چالز برودی پاترسن میگوید: «از هیچ چیز پروا نداشته باشیم و بدانیم که خود ما ذرهای از آن نیروی بزرگ الهی هستیم که قادر به رفع تمامی احتیاجات خویشیم. به این نکته توجه داشته باشیم که سلامتی، قدرت و خوشبختی، حقوق مشروعی است که به طور مادرزادی به ما داده شده است.»[!]
در این بخش ذکر یک نکته ضرورت دارد که پرداختن به معیشت و رفع نیازمندیهای زندگی، غیر از رفاهمداری و هوامحوری است. نگاه ابزاری به امکانات زندگی با غایتنگری به امکانات متفاوت است. از اشکالات جدی کارگاهها و سمینارهای جذب، تأکیدی است که بر مطلوبهای حسی و مادی و به عبارت دقیقتر، چرب و شیرینهای سرگرمکننده و زودگذر میشود؛ «همیشه به ثروتهای بیکرانی که در آینده به دست خواهید آورد، بیندیشید… همواره بگویید من ثروتمندم …کاری کنید که واقعاً کودک درون شما، یعنی ضمیر ناخودآگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما فراهم نماید. احساس کنید، ثروت خود را و احساس کنید رفاه خود را … به نمادهایی از ثروت، مثل اسکناس، چک و تصاویر شمشهای طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید».
در کارگاههای راز، توجه به رفاه و تنعم چنان برجسته میشود که اصلاً گرایشهای متعالی روح انسان و رشد معنوی و تکامل روحی وی در میان این همه مطالبات سطحی گم میشود و غایت هستی و هدف آفرینش انسان به کلی فراموش میگردد و هدف زندگی در عیش و عشرت و کامیابی و طبعاً در ابتذال حداکثری خلاصه میشود. آنچه به عنوان خواست و مطالبهی انسان در این گونه کتابها و به خصوص در فیلم راز مثال زده میشود، اسکناس های سبز، خانه، ماشین، پست و مقام، تجهیزات زندگی، امکانات خانه و امثال اینها است که آنها نیز چندین و چندبار تکرار میشوند. مطلبی که در اینجا به ذهن هر مخاطبی میرسد، این است که چرا برای تبلیغ فرضیهی جذب و اثبات آن، سراغ مصادیق سرگرمکننده و عشرتطلبانه (ویلا، همسر رؤیاها، آغوش محبوب کذایی، ماشین دلخواه و…) میروند و برای رسیدن به آن، نسخهی «تصویرپردازی ذهنی» داده میشود؟ مگر غیر از این است که این تجسم مداوم باعث میشود که این خواستهها در عمیقترین لایههای وجودی انسان حک شود و اصولاً روان و روح انسانی با مطلوبیتهای محسوس و دم دستی عجین شود و حتی این خواستههای سطحی، با نهاد او یکی شود؟! این بزرگ نمایی از خواستههای زمینی انسان، جز تحقق انسان محوری، چه پیامدی دارد؟
به راستی مگر غیر از این است که با انتشار کتابهای تکنولوژی فکر، قدرت ذهن و معجزهی فکر، گلدکوئیست اوج گرفت و وسوسهی میلیارد شدن و ثروتاندوزی، عدهای را از فضای کار و کسب به عرصهی تخیل و تجسم کشاند و باعث بیچارگی و بی خانمانی افراد زیادی گردید؟! در شرکتهای هرمی، سرشاخهها قبل از هر کاری، اقدام به توزیع کتاب راز و تکنولوژی فکر مینمودند و بعد از اینکه مخاطبین خود را از نظر علمی به اقنا کاذب میرساندند، ایشان را تشویق به مشارکت مالی در شرکتهای زنجیرهای مینمودند و زمینهی بحران معنوی و آشفتگی روانی افراد زیادی را رقم میزدند.
پی نوشت:
!) یونگ، کارل گوستاو، ضمیر پنهان، ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور، ۱۳۷۹